معمای مقایسه قبل و بعد از انقلاب

وقتی می گوییم  درآمد سرانه پس از انقلاب نسبت به قبل از انقلاب کاهش یافت و این یعنی بدتر شدن وضع مردم، برای خیلی از مردم عجیب به نظر می رسد. خیلی احساس می کنند که یک جای کار می لنگد زیرا بهبود نسبی را در رفاه زندگی شان احساس می کنند. همچنین وقتی گفته می شود که درآمد سرانه برخی کشورهای اروپایی چند برابر ایرانی هاست برخی تصور می کنند که آنها در خانه های مجللی زندگی می کنند که در ایران صرفا اغنیا برخوردارند و مسائلی از این دست. پاسخ این معما چیست؟

پاسخ اول این است که مردم معمولا به مصرف خصوصی خود نگاه می کنند و چون مصرف خصوصی بعد از انقلاب بیشتر از قبل از انقلاب بوده به نظرشان گزاره مذکور غلط است. اگر کالاهای عمومی را در نظر بگیریم بدتر شدن وضع نسبت به گذشته خود را بهتر نشان می دهد. مثلا در گذشته هزینه های صرف شده بابت پلیس بیشتر بوده (احتمالا) و به همین دلیل مراعات نظم و انضباط حین رانندگی جدی تر گرفته می شده است. در مقایسه ایران و اروپا و کشورهای توسعه یافته نیز همین مسئله صدق می کند. از حیث مصرف خصوصی شاید تفاوت جدی حس نشود اما تفاوت اصلی در بخش عمومی است یعنی تا وقتی درون خانه هستی بین ایران و کشورهای توسعه یافته فرق چندانی نیست اما وقتی از خانه خارج می شوی تفاوت محسوس می گردد.

پاسخ دوم این است که پیشرفت تکنولوژی موجب گردیده تا با یک درآمد سرانه ثابت امروزه حجم کالاها و خدمات بیشتری در قیاس با گذشته داشته باشیم. لذا عجیب نیست اگر امکانات بیشتری نسبت به گذشته داشته باشیم اما درآمد سرانه ما کمتر شده باشد.

پاسخ سوم این است که کاهش درآمد سرانه پس از انقلاب تا حدی ناشی از افزایش جمعیت بود. حال وقتی جمعیت اضافه شده کوچک است اثر چندانی روی کاهش رفاه بزرگسالان ندارند اما وقتی به سن بلوغ و ورود به جامعه می رسند تقاضاها و مطالباتشان بالا می گیرد و اینجاست که افت رفاه ظاهر می گردد.

آیا پاسخ دیگری به نظر شما می رسد؟

کشکولیات 2

– وقتی موسیقی گوش می کنیم سراغ شجریان و ناظری و یا دهه 40 می رویم، وقتی مجله می خوانیم مهرنامه می خریم، وقتی تئاتر نمی رویم، وقتی فقط داستان های کلاسیک روسی را می خوانیم و ….. باید اعتراف کنیم که از فضای روز فرهنگ ایران جامانده ایم و نمی دانیم در عرصه فرهنگ چه خبر است. نسل ما نسل پر انرژی ای است که در همه عرصه ها تحولاتی را به وجود آورده و عرصه فرهنگ یکی از عرصه هایی است که نمود آن ظاهر شده است اما من و امثال من از آن غافلیم چه برسد به نسل قبل و قبل تر…..

– با دوست فرهیخته ام صحبت می کردم که گفت می دانی موضوع حوادث در ایران را چند نفر آدم ضعیف در ایران پوشش ژورنالیستی دادند و فرهنگ پرداختن به این موضوع را تثبیت کردند؟ برای تغییر این فرهنگ عده ای دانش آموخته روزنامه نگاری در مجله «سرنخ»  بسیج شده اند تا شکل پوشش خبری حوادث مثل روزنامه های زرد نباشد.

-چندی پیش  ارز چرا گران شد؟ وقتی احمدی نژاد در سازمان ملل به آمریکایی ها توهین کرد آنها نیز چنان دلار را در ایران گران کردند که درس عبرتی برایش شود! تحلیل های اقتصادی هشتاد و چند ساله ها

سرمقاله های من- مالیات گیری در ایران

این سرمقاله به مسئله اعتصاب طلا فروشان و استدلالهایی که علیه آنها می شد پرداخته است.

 

خاطره ای پیرامون سیاست های اقتصادی

چند سال قبل در ماه رمضان افطار در مهمانی ای شرکت کردم که یکی از مسئولین فعلی سازمان برنامه (که از هواداران احمدی نژاد بود) در آن شرکت داشت. اگرچه مشی من اصولا پرهیز از بحث آدم های حکومتی است اما   نهایتا در آخر مجلس (که تعداد کم و فضا خودمانی تر) بحث میان من و او بالا گرفت. من می گفتم که واضح است قیمت بنزین باید اصلاح شود، یارانه ها هدفمند شوند و … و اینها را به لحاظ اقتصادی اموری بدیهی عنوان می کردم. وی که آن زمان نیز مسئول بود می گفت اینها نسخه های سفارشی بانک جهانی برای تخریب کشورهای جهان سوم و خصوصا ایران است. بحث بر سر اعتبار بانک جهانی رسید و این نکته را به عنوان مهمترین دلیل عرضه کرد که چرا سیاسی ترین آدم آمریکا یعنی پاول ولفویتز به ریاست بانک جهانی نشانده شده؟ کسی که طراح جنگ علیه عراق بود؟ (وقتی کار به اینجا رسید واقعا بحث کردن بی فایده بود و دقیقا به همین دلیل از بحث کردن با چنین افرادی طفره می روم.)

اگرچه او را امسال ندیدم ولی با احتمال قریب به یقین می دانم که از هدفمندی یارانه ها دفاع می کند و آن را مهمترین گام اقتصادی که ظرف بیست سال گذشته برداشته شده قلمداد خواهد کرد. چیزی که برای من واقعا سوال است این است که احمدی نژاد چگونه می تواند چنین حمایتی را در میان بخشی از حکومت کسب کرد؟ من احمدی نژاد را سیاست مدار یا به تعبیر بهتر رجل سیاسی نمی دانم چرا که رجل سیاسی مورد نظر من اراده های یک ملت را پشت سر خود ایجاد می کند اما احمدی نژاد همین قدر هنر را دارد که لایه های مختلف حکومت را پشت سر خود بسیج می کند. کسانی که به هیچ وجه ربطی به اقتصاد نداشتند از اقدام او دفاع می کنند. حکومت بی سابقه ترین حمایت ها را از اجرای این سیاست ارائه کرده است. این تنها به این دلیل نیست که تداوم وضع گذشته دیگر امکان پذیر نبود. مسئله بیش از این است. مثلا چگونه است که آقای مکارم نیز ترجیح می دهد در حال حاضر واکنشی به سخنان اخیر مشایی در مورد موسیقی نشان ندهد در صورتی که هرکس دیگر بر سر کار بود الان داستانی بر سر این قضیه ایجاد شده بود. به نظر شما احمدی نژاد چگونه قادر به انجام چنین کاری می شود؟

بازهم هدفمندی یارانه

قبلا در مورد هدفمند کردن یارانه ها نوشتم و به نوشته گرارد رولاند استناد کردم. خودش این هفته آمده بود اینجا و یک دوره کوتاه مدت ارائه کرد. بین کلاس در مورد هدفمند کردن یارانه ها در ایران صحبت کردیم. همانطور که گفتم که وی دغدغه output fall را مطرح کرد و می گفت واقعا عجیب بود که تقریبا همه جا در اروپای شرقی این پدیده رخ داد و این یک خطر جدی است. وی با تعجب می گفت چرا در این موارد شیوه گام به گام امتحان کردن experimentation انتخاب نمی شود. وی می گفت که در چین بعضی سیاست ها ابتدا صرفا در مناطق آزاد امتحان شد و وقتی جواب داد به جاهای دیگر تعمیم داده شد یا ابتدا در روستاها امتحان شد و بعد به جاهای دیگر تعمیم یافت. من خودم قبلا این نکته را در یکی از سرمقاله ها آورده بودم ولی مورد توجه قرار نگرفت. خلاصه حرف مرد یکی است!

پرسروصداها

دو گروه هستند که در جامعه ایران خیلی پرسروصدا هستند ولی اصلا اکثریت جامعه ایران را نمایندگی نمی کنند. گروه اول حزب اللهی هستند که بر تریبون های رسمی حکومت چنگ انداخته اند و آنقدر بلند صحبت می کنند که صدای کس دیگری در عرصه رسانه رسمی شنیده نشود. گروه دوم لائیک ها، ضددین ها، مجاهدین خلق، نمی دانم مارکسیست ها  و امثالهم هستند که بر فضای سایبر هیمنه پیدا کرده اند و نمونه روشن آن سایت بالاترین است. بر خلاف اهداف جالب بنیانگذارانش این سایت و رای گیری هایش نمی تواند متبلور کننده دیدگاه های اکثریب باشد. اما چرا این دو گروه چنین اند؟ پاسخ به آن در گرو شناخت مکانیزم روانی است. هر دو گروه می فهمند که در اقلیت اند و این در اقلیت بودن امر دردناکی است و هر چه این قضیه شدیدتر باشد ناخشنودی مذکور بیشتر می شود. همین امر انگیزه بیشتری برای فعالیت (در چنگ انداختن به قدرت برای دستیابی به تریبون های رسمی یا وقت گذاشتن در فضای سایبر) ایجاد می کند  تا شاید واقعیت را به وضع مطلوب نزدیک کرد. اگرچه هزینه فعالیت در فضای اینترنت کم است اما عموم مردم (یعنی نسل ما) انگیزه ندارند که از یک حدی بیشتر روی آن وقت بگذارند و هزینه کنند اما برای کسانی که از وضعیت اکثریت دور می شوند انگیزه مضاعفی برای قبول هزینه مذکور ایجاد می گردد.

آدمی کم کم باید بیاموزد که با رسانه های رسمی و غیررسمی چگونه برخورد کند و حدس بزند که چقدر بازتاب دهنده واقعیت هستند. سواد رسانه ای در شرایط کشور ما به این مقولات بر می گردد.

تعریف دیکتاتوری (ادامه)

به نظرم پروازهای رایان ایر پرترددترین خطوط هواپیمایی اروپاست (بعدا در موردش بیشتر خواهم نوشت). یکی از کارهایی که انجام می دهند این است که هر ماه یکی از مهمانداران به طور داوطلبانه حاضر می شود تا عکس های سکسی یعنی بدون لباس یا با حداقل لباس بیاندازد و این عکس ها فروخته می شود (از جمله در خود هواپیما). مثلا یک آلبوم آن 10 یورو فروخته می شود. درآمد حاصل از آن چند صد هزار یورو می شود که خرج بچه های فقیر نمی دانم آفریقا می شود. مهمانداران پولی بابت آن نمی گیرند و اینکار خود را ننه تنها کاری منفی نمی دانند بلکه نوعی فداکاری یا نوعی اقدام مثبت قلمداد می کنند. این وضعیت مرا یاد برخی مدافعین حکومت می اندازد که همه گونه خلاف مثل شکنجه، آدم کشتن، تهمت زدن و …. مرتکب می شوند تا از دین و حکومت دینی دفاع کنند! همانطور که اولی برای خیلی از ما ایرانیان عجیب است دومی نیز برای خیلی ها غیرقابل فهم است. واقعیت این است که فضا می توانند چنان متفاوت شود که آدم ها قبح رفتار خود را اصلا نبینند.

معمای رابطه درآمد سرانه و بقای دمکراسی

قبلا آقای پرزورسکی را معرفی کرده بودم. استاد دانشگاه نیویورک که روی دمکراسی کار می کند. خاطرتان هست معمای عدم کودتا در کشورهای ثروتمند را مطرح کرده بود؟ یک معمای جالب دیگری را نیز در این مقاله مطرح کرده. به این شرح: می گوید نمی دانیم که چرا و چگونه دمکراسی ایجاد می شود اما در مورد دوام دمکراسی این قدر می دانیم که در نیمه دوم قرن بیستم اگر درآمد سرانه کمتر از 1000 دلار بوده، احتمال سقوط دمکراسی (0.0845) بوده است (از هر 12 دمکراسی یکی مرده است) . بین 1000 دلار تا 3000 دلار این رقم 0.0362 بوده (یکی از هر 28 تا). بین 3000 و 6000 این احتمال 0.0163 بوده (یعنی یک از 61). و اگر درآمد سرانه بالای 6000 دلار بوده اصلا سقوط نکرده است. چرا اینگونه است؟ این مقاله هم برای ترجمه مناسب است.

بروکسل نامه 3- مساجد و حسینیه ها

به مناسبت شروع محرم بد نیست در مورد مراسم مذهبی در بلژیک چند نکته ای بنویسم:

یکی از نکات جالب در بروکسل این است که به رغم کوچک بودن شهر، تعداد قابل توجهی مسجد دارد. من عددی شنیده ام که جرات نمی کنم بنویسم چون باور آن برای خودم سخت است ولی دست کم بیش از 10 مسجد گفته می شود که وجود دارد. این را مقایسه کنید با میلان که چند برابر بروکسل است و حداکثر 2 یا 3 مسجد (متعلق به اهل تسنن) دارد که آنها را نیز من نمی شناسم. شیعیان بروکسل مسجدی دارند تحت نام مسجد الرضا که فضای بزرگ و خوبی دارد. هم اکنون شیعیان عراق بیشتر مسئولیت اداره آنجا را بر عهده دارند در صورتیکه قبلا شیعیان لبنان، لیبی و مراکش عهده دار بوده اند. همه مراسم به زبان عربی است. من نیز که عاشق زبان عربی هستم از شرکت در مراسم شان واقعا لذت می برم (گویی نسخه ارویجینال دین را استفاده می کنم!). نکته جالب توجه که سه وقت نماز خوانده می شود یعنی صبح ها هم نماز برقرار است. ایرانی ها مراسم مستقلی دارند (نمی دانم چرا). خانه نسبتا خوبی (به مراتب بهتر از حسینیه میلان) برای اینکار توسط یکی از ایرانی ها برای این امر اختصاص یافته است. هر پنجشنبه شب مراسم سخنرانی، دعای کمیل و هر از چندگاهی پذیرایی برقرار است. برای محرم هر شب مراسم و پذیرایی تدارک دیده می شود. سخنران هم از ایرانی ها و روحانیون موجود در اروپا انتخاب می شوند. نکته جالب توجه تیپ افراد شرکت کننده در این مراسم است. در میلان عمده شرکت کنندگان در حسینیه فرش فروش و یا کارگران مرتبط با این شغل بودند اما در اینجا اکثر پزشک هستند. مقصود این نیست که بخواهیم شغلی را تخفیف کنیم اما سطح روابط سطح در حسینیه بروکسل بالاتر است و رفتارهای زننده آشکارا دیده نمی شود. همه اینها ظاهرا مستقل از سفارت و کنسول گری هستند (در حالیکه در میلان کنسولگری اخیرا متولی حسینیه شده است (نکات مثبت و منفی آن بماند برای مجالی دیگر) قبلا نیز شریک جدی در اداره حسینیه بوده).در میلان از حجم نوحه و روضه های ترکی مشخص شد که بخش قابل توجهی از شرکت کنندگان حسینیه اهل آذربایجان هستند  ولی اینجا گمان نمی کنم چنین باشد. باید دید که مراسم محرم اینجا چگونه است. غیر از اینها گروهی از ایرانیان یک گروه فرهنگی به راه انداخته اند که به زودی با آنها بیشتر آشنا خواهم شد و در مورد فعالیت شان در اینجا خواهم نوشت. یک نکته جالب دیگر اینکه در دانشگاه شهر لوون مسجد بزرگی وجود دارد و گروهی از دانشجویان ایرانی در آنجا فعالیتی مستقل و داوطلبانه را شروع کرده اند. هنوز امکان آشنایی بیشتر و شرکت در مراسم آنجا را نداشته ام. همچنین شنیده ام در شهر بزرگ آنتورپ نیز ایرانی ها مراسم دارند. خلاصه بلژیک به رغم کوچکی از حیث فعالیت مذهبی و فرهنگی بسیار فعال تر از ایتالیا با آن حجم از جمعیت و مهاجر و ایرانی است.

تعریف دیکتاتوری

با دوستان ولایی که صحبت می کردیم بحث بر سر تعریف دیکتاتوری رسید. از دید من هر فعالیتی چه سیاسی و چه تجاری در چارچوب مشخصی مشروعیت می یابد. مثلا شما وقتی می توانید ثروت جمع کنید که دزدی نکنید. عدم تجاوز به اموال دیگران شرط بازی در عرصه تجاری است و گرنه جمع اموال نامشروع است حتی اگر اموال جمع شده صرف خیرات و افراد فقیر گردد. به همین سیاق در عرصه سیاسی، دنبال کردن پروژه های سیاسی خود -فارغ از آنکه چه باشد (مذهبی یا غیرمذهبی) تنها وقتی مشروع است که در چارچوب تعریف شده یعنی قانون و رعایت حقوق سیاسی دیگران باشد. حقوق سیاسی همان حقوق پایه یعنی آزادی بیان (سیاسی)، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب، آزادی انتخابات و آزادی فعالیت سیاسی است. هرجا این حقوق نفی شد فارغ از انگیزه خیر یا شر نافی این حقوق، باید آن را دیکتاتوری نامید.

مثال روشن آن رضاشاه است. اگر دیدگاه های رایج در تئوری های رشد اقتصادی را بپذیریم، مهمترین عوامل تعیین کننده رشد در بلندمدت «نهادها» هستند. مقصود از نهادها همین نهادهای شناخته شده یعنی دادگستری (برای صیانت از حقوق مالکیت)، پلیس و نیروهای مسلح (برای ایجاد امنیت)، ثبت اسناد و احوال، مدرسه و دانشگاه، جاده سازی، راه آهن و …. است. حال با این ملاک که نگاه کنیم بی تردید رضاشاه مهمترین سهم و نقش را در پیشرفت ایران داشته است و این سهم با سهم هیچ کس دیگری قابل مقایسه نیست. اما اگر باز به تعریف گفته شده برگردیم باز رضا شاه را دیکتاتور می خوانیم و محکوم می کنیم.

پی نوشت: با اینکه نوشته فوق باور فعلی ام است اما حسی که از حوزه اقتصادسیاسی دارم به من می گوید یک جای کار در تعریف فوق می لنگد. این کجاست؟

« Older entries