اولین نقدها بر روحانی

تجربه خاتمی به نسل ما نشان داد که اگر کسی را قدیس کنیم و بر اساس هراس از اینکه سیاستمداران مطلوب ما تضعیف شوند یا بهانه به دست مخالفین داده نشود پس بر اشکالات سکوت کنیم راه غلطی است و ما را به بیراهه می برد. اگر به موفقیت کسی علاقه مندیم باید او را جدی نقد کنیم.
– برداشت من و شاید بسیاری این است که آقای روحانی فردی دوست¬باز است. این اگر درعرصه ترجیحات فردی بود مشکلی نبود ولی وقتی به عرصه سیاست گذاری و تصمیم گیری کشیده شود مشکل ایجاد خواهد کرد و اولین قربانی آن شایسته سالاری است. انتصاب آقای واعظی به عرصه¬ای که هیچ ربطی به آن ندارد جای تاسف داشت. صرف اینکه کسی در دوران لیسانس چه خوانده یا 20 سال قبل چه مسئولیتی داشته دلیل نمی شود تا شایسته احراز آن سمت گردد. آقای واعظی سالهاست که دغدغه اش روابط بین الملل بوده. تبعات منفی این انتخاب متاسفانه در آینده ظاهر خواهد شد. به رغم شایستگی¬های آقای نوبخت، به نظرم کسان دیگری بیش از ایشان شایسته جایگاه سازمان برنامه بودند. به اعتقاد من ایشان دقیقا برای سمت وزارت اقتصاد مناسب بود.
– زمانی که آقای خاتمی آقای معین را به عنوان وزیر علوم انتخاب کرد، دکتر سروش بسیار متاسف شده بود و بعدها اعلام کرد که خاتمی باید کسی را انتخاب می کرد که در خارج از کشور تحصیل کرده باشد و درک درستی از نظام اداره یک دانشگاه داشته باشد نه فردی مثل آقای معین که همیشه در ایران بوده است. حرف درستی است. مسئله دانشگاه های ما صرفا بازشدن فضای امنیتی نیست بلکه بهبود کیفیت عرصه علم و تحقیق است و در کنار آن تدبیر مناسب برای تامین مالی دانشگاه ها.
– آقای روحانی در نطق معرفی کابینه گفت که به هیچ عنوان در معرفی کابینه تحت فشار نبوده است. حرفی از این بی¬معناتر و غیرواقعی¬تر را نمی¬توان اینطور علنی بیان کرد. واقعیت آنست که سیاست عرصه بازی جمعی است. در یک خانواده نمی¬توان به تنهایی تصمیم گرفت که یک روز تعطیل به کجا برویم چه رسد به یک مملکت. مگر شدنی است که در عرصه سیاست فشار گروه های مختلف جامعه وجود نداشته باشد؟ هشدار! دروغ¬گویی ابتدا با حرف¬های غیرمهم شروع می¬شود. اگر جلویش را نگیریم به عرصه¬های مهم کشیده می¬شود.
– آقای روحانی در معرفی وزیر کشور در مورد لزوم استفاده از خانم¬ها در دولت زیاده¬روی کرد. خواست بگوید که جنسیت امر مهمی نیست و تفاوت فکری و …. را نفی کرد اما زیاده روی کرد و تفاوت¬های فیزیکی و جسمی را هم نفی نمود. شاید مهم نباشد اما چندش¬آور است که آدمی ببیند یک شخص روحانی و مذهبی از آن طرف بیفتد.

احیای دوباره وبلاگ قدیمی

با توجه به ماندگاری فیلتر کل وردپرس از این پس مطالب هم در این وبلاگ و هم در وبلاگ سابقم درج خواهد شد
http://philosocrate.persianblog.ir//

شعری زیبا از عراقی

آن شنیدی که عاشقی جانباز…………وعظ گفتی به خطه¬ی شیراز؟
سخنش منبع حقایق بود………………..خاطرش کاشف دقایق بود
روزی آغاز کرد بر منبر………………….سخنی دلفریب و جان¬پرور
بودعاشقزد از نخست سخن……………سکه عشق بر دست سخن
مستمع عاشقان گرم انفاس……..همه مستان عشق بی می و کاس
گرم تازان عرصه تجرید………………….پاکبازان عالم توحید
عارفی زآن میان به پا برخاست…..گفت عشاق را مقام کجاست؟
پیرعاشق که در معنی سفت…………از سرعشق با او گفت
نشنیدی که ایزد وهاب…………….گفت طوبی لهم و حسن ماب
این بگفت و براند از سر شوق……سخن اندیان به غایب ذوق
ناگهان روستایی نادان………………خالی از نور دیده ی دل و جان
ناتراشیده هیکلی ناراست………………همچوغولی از آن میان برخاست
لب شده خشک و دیده تر گشته……….پازکار افتاده سرگشته
گفت که ای مقتدای اهل سخن………….غم کارم بخور که امشب من
خرکی داشتم چگونه خری……………………..خری آراسته به هر هنری
خانه زاد و جوان و فربه و نغز…………………..استخوانش زفربهی همه مغز
من و او چون برادران شفیق……………………روزو شب همنشین و یار و رفیق
یک دم آوردن آن سبک رفتار …………………به تفرج میانه ی بازار
ناگهانش زمن بدزدیدند……………………….از جماعت بپرس اگر دیدند
مجلس گرم و غرقه در اسرار…………………..چون درآن معرض آمد این گفتار
حاضران خواستندش آزردن……………………………خر زمسجد به پاگه آوردن
پیرگفتا بدو که ای خرجو………………………………بنشین یک زمان و هیچ مگو
نطق در بند و گوش باش دمی……………………..بنشین و خموش باش دمی
پس ندا کرد سوی مجلسیان………………………که اندر این طایفه زپیرو جوان
هرکه با عشق در نیامیزد…………………………………زاین میانه به پای برخیزد
ابلهی همچو خر، کریه لقا………………………………چسب برخاست از خری برپا
پیرگفتا تویی که در یاری……………………………..دل نبستی به عشق؟ گفت آری
بانگ برزد بگفت ای خروار…………………………….هان خرت یافتم بیار افسار
ویحک ای بی خبر زعالم عشق…………………………ناچشیده حلاوت غم عشق
خرصفت، بارکاه و جو برده………………………………..بی خبرزاده، بی خبر مرده
از صفاهای عشق روحانی……………………………………بی خبر در جهان چو حیوانی
طرفه دون همتی و بی خبری…………………………که ندارد به دلبری نظری
هر حرارت که عقل شیدا کرد………………………….نور خورشید عشق پیدا کرد
هر لطافت که در جمال افزود…………………………….اثرعشق پاکبازان بود
گرتوپاکی، نظر به پاکی کن…………………………..منقطع از طباع خاکی کن
سوز اهل صفا به بازی نیست………………………….عشق بازی خیال بازی نیست
رودر عشق آن نگارین زن…………………………………که تو از عشق او شدی احسن
هرکه عشقش نپخت و خام بماند……………………………مرغ جانش اسیردام بماند
عشق ذوقی است همنشین حیات……………………….بلکه چشم است در برجبین حیات
عشق افزون زجان و دل جانی است………………….بلکه در ملک روح شیطانی است
گاه باشد که عشق جان گردد……………………..گاه در جان جان نهاد گردد
گاه جان زنده شد، حیاتش عشق ……………….گاه شد چون زمین، نباتش عشق
آب در میوه خرد عشق است…………………بلکه آب حیات خود عشق است
لذت عشق عاشقان دانند…………………….پاکبازان جانفشان دانند

اقتصاد سیاسی تورم

مقاله من در اقتصاد آنلاین در این رابطه با عنوان آیا وزیر اقتصاد مرد مهار تورم است؟
http://www.eghtesadonline.com/fa/content/24499/%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%B1-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D9%88%D8%B1%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9F

 

این روزها در مطبوعات و سایت­ها هرگاه سخن از تیم اقتصادی به میان می­ آید به این نکته اشاره می­ شود که آقای طیب­ نیا وزیر اقتصاد کسی است که قادر خواهد بود تا تورم را مهار کند و شاهد مثال می­ آورند که تز ایشان در مورد مهار تورم در ایران بوده است. این دیدگاه فراگیر در رسانه­ ها نیازمند قدری تصحیح است.

روشن است که نرخ تورم در ایران آنقدر بالا رفته که اثرات منفی خود را بر بخش واقعی اقتصاد یعنی سرمایه گذاری و تولید برجا گذاشته است. لذا فارغ از اینکه چه کسی وزیر اقتصاد باشد، مهار تورم اولویت نخستی است که وضع موجود به سیاست­گذاران تحمیل می­کند.

نکته دوم آنست که تورم پدیده پولی است. از این رو این مسئله بیش از آنکه به وزیر اقتصاد مربوط باشد به بانک مرکزی مربوط است. البته می­ توان گفت که رئیس کل بانک مرکزی را وزیر اقتصاد تعیین می­کند و عدم تفکیک سیاست­ های پولی از سیاست­ های مالی موجب بروز تورم شده است. توضیح بیشتر در این رابطه به دنبال می­ آید.

نکته سوم آنست که مهار تورم امر پیچیده و پنهانی نیست که تصور کنیم چون آقای طیب­ نیا در مورد تورم در ایران تز نوشته است به این سمت منصوب گردیده تا بتواند از دانش پنهان خود برای مهار تورم استفاده کند. داستان اساسا چیز دیگری است. موضوع تورم در علم اقتصاد موضوع کنار گذاشته شده ای است. همانگونه که دیگر وبا مسئله ای جدی در جهان تلقی نمی­شود و جای نگرانی ندارد، تورم نیز مسئله ای حل شده است و به جز چند کشور خاص از جمله ایران، بقیه کشورها حتی کشورهای عقب مانده با مسئله تورم روبرو نیستند. لذا مسئله به دانش مهار تورم بر نمی گردد. مسئله چگونگی عملی کردن این دانش است. به تعبیر دقیق تر مسئله به علم اقتصاد مربوط نیست بلکه به اقتصاد سیاسی مربوط می شود.

همانگونه که به کرات اشاره شده است ریشه تورم در رشد نقدینگی است و رشد نقدینگی نیز عمدتا ناشی از رشد پایه پولی است و رشد پایه پولی در شرایط رکود فعلی ناشی از کسری بودجه دولت است. لذا اگر دولت بخواهد تورم را مهار کند باید کسری بودجه خود را کاهش دهد. این تئوری ساده به سادگی به اجرا در نمی آید چون پای منافع در میان است.

کسری بودجه به این دلیل ایجاد می شود که هزینه های دولت بیش از درآمدهایش می­شود. اما چرا این اتفاق می­ افتد؟ پاسخ آنست که وقتی بخش های مختلف جامعه از هزینه کردن دولت منتفع می شوند، همه گروه های ذینفع بسیج می شوند تا به سهم خود بر این هزینه بیافزایند. آنچه نهایتا رخ می دهد آنست که هزینه از درآمد بالا می زند. هر بخش نفع مستقیمی از هزینه ایجاد کرده می برد اما تا حدودی از تورمی که از این کسری بودجه ایجاد می شود زیان می کند. لذا کسانی که موفق به ایجاد ردیف اعتباری در بودجه خود می شوند در مجموع برنده می شوند و تا وقتی وضع به این صورت است همیشه انگیزه دارند تا این رویه را ادامه دهند. به تعبیر متخصصین حوزه حقوق و اقتصاد تا وقتی آنها همه هزینه ایجاد کسری بودجه را درونی نکنند، انگیزه دارند تا این روش را ادامه دهند. این وضع را می توان نمونه دیگری از پدیده ای خواند که اقتصاددانان تراژدی منابع مشترک می خوانند. مقصود از این تعبیر این است که اگر مرتعی در اختیار یک بخش خصوصی باشد، سعی می کند تا به اندازه بهینه از آن چرا شود تا مرتع مستهلک نشود ولی اگر در اختیار همه باشد، نهایتا هر کس منافع خود را حداکثر می کند نه وضع مرتع را و همین امر موجب می گردد تا مرتع بیش از مقدار بهینه چرا شود و نهایتا مرتع نابود شود. عین این مسئله در قضیه بودجه و کسری بودجه نیز مطرح است.

در ترتیبات نهادی ایران، مجلس کانالی است که از خلال آن گروه ­های ذی نفوذ بیشترین فشار را برای بزرگ کردن بودجه وارد می کنند. در واقع دسترسی گروه های ذینفع به مجلس راحت تر از بقیه نهادهای حکومتی است و همچنین تک تک نمایندگان برای بهبود وضعیت حوزه نمایندگی خود انگیزه دارند تا هزینه های دولت را افزایش دهند. اگرچه همه می دانند که نهایت این روش آنست که کسری بودجه ایجاد می شود اما بازی به گونه ای است که همه نهایتا تسلیم این قاعده می شوند (نمونه دیگری از معمای زندانی در ادبیات تئوری بازیها). به عنوان مثال همه می دانند که وقتی در مترو قطار می ایستد بهتر است که هل ندهند و آرام سوار شوند. این برای همه بهتر است ولی چون همه فکر می کنند که اگر او متین بایستد دیگری متین رفتار نخواهد کرد اما به این جمع بندی می رسند که بهتر است برای سوار شدن حمله کنند. عین این داستان در قضیه بودجه مطرح است. هر کس می داند که اگر او بودجه ای اضافه نکند دیگری به نفع شهر خود اضافه خواهد کرد و تنها او متضرر می گردد. لذا در مجموع همه به این جمع بندی می رسند که آنها نیز هزینه ای بیافزایند.

در فرآیند بودجه ریزی پیش نویس بودجه در دولت و نهایی شدن آن در مجلس صورت می گیرد. تا قبل از زمان آقای احمدی نژاد به رغم فشارهای مختلف گروه های ذینفع دولت و سازمان برنامه وقت حداکثر تلاش خود را به خرج می داد تا در برابر این فشارها ایستادگی کرده و بودجه ای متوازن تا جای ممکن ارائه می کرد و بعد در مجلس کمی کسری بودجه به آن اضافه می شد. اتفاقی که در زمان آقای احمدی نژاد افتاد این بود که دولت گوی سبقت را در رفتارهای پوپولیستی از همه از جمله مجلس ربود و دولت برای محبوب جلوه دادن خود در بالا بردن هزینه ها دست پیش می گرفت که مبادا پس بماند. در این وضع گاه مجلس همراهی می کرد چون نمایندگان منتفع می شدند اما گاه آش آنقدر شور می شد که مجلس تلاش می کرد بودجه های غیرمتعادل دولت را اصلاح کند. در واقع به جای اینکه بوروکراسی دولت سمبل عقلانیت باشد مجلس سمبل عقلانیت می شد و رفتارهای غیرمنطقی دولت را مهار می کرد.

آنچه موجب شد تا در زمان آقای خاتمی تورم به مرز تک رقمی نزدیک شود و به دوازده درصد تقلیل یابد این واقعیت بود که هم دولت و هم مجلس از عقلانیت خوبی در بودجه ریزی برخوردار بودند. دولت بودجه ای متوازن طرح می کرد و مجلس ششم به رغم همه دشنام ها و اتهاماتی که دریافت کرده و می کند، از عقلانیت خوبی برخوردار بود و توازن نسبی بودجه را حفظ می کرد. در واقع به طور استثنایی رفتارهای عقلانی در حد بالایی در هر دو نهاد دخیل در بودجه ریزی دیده می شد. آنگونه که گفته می شود فراکسیون اصلی مجلس در آن ایام توانسته بود تا حدودی منفعت طلبی شخصی نمایندگان و رفتارهای منطقه گرایانه آنها را مهار کند و این دقیقا کارکردی است که از احزاب انتظار می رود ایفا کنند. فراکسیون های اصول گرایان در مجالس هفتم و هشتم نتوانست چنین کارکردی از خود نشان دهد و به نظر نمی رسد که در مجلس نهم نیز قادر به ایفای چنین نقشی باشد.

هم اکنون دوباره دولت به سمتی حرکت می کند که عقلانیت بر رفتارهای دولت مجددا حاکم شود. اما این شرط لازم برای مهار تورم است نه شرط کافی. تا وقتی مجلس همین سطح از عملکرد نهادی را در عدم افزایش هزینه های بودجه نشان ندهد، شرط کافی محقق نخواهد شد و این تنها با وجود یک دیسیپلین حزبی قوی ممکن خواهد گردید. در حال حاضر به نظر نمی رسد هیچ کدام از فراکسیون های اصولگرایان در مجلس قادر به چنین کارکردی باشد. لذا دولت به تنهایی قادر به مهار تورم نخواهد بود و این ارتباطی با این ندارد که چه کسی وزیر اقتصاد است و تز دکترای او در مورد چه چیزی بوده است.

مصاحبه با پرسکات

ترجمه من از مصاحبه با پرسکات است. در واقع این بخشی از کتاب راهنمای نوین اقتصاد کلان است که ترجمه نشده بود و کل این ترجمه ها با همکاری آقای جبل عاملی منتشر خواهد شد. لینک مصاحبه
http://www.donya-e-eqtesad.com/news/733711/

کتاب چی؟ لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا

یکی از جدی¬ترین کتاب¬ها در عرصه روابط بین الملل که مناقشات زیادی را در آمریکا ایجاد کرد، این کتاب است. فشارها روی نویسندگان این کتاب زیاد بود اما از آنجا که نویسندگان آن دو نفر از معروف ترین اساتید علوم سیاسی آمریکا بودند (میرشایمر،جان و والت،استفان استادان دانشگاه هاروارد و شیکاگو) و کتاب هم بسیار مستند است، نتوانستند کاری از پیش ببرند. برخی می¬گویند بعد از کتاب هانتینگتون (نبرد تمدن¬ها) این کتاب مناقشه انگیزترین کتاب بوده است. ظاهرا ناشرین آمریکایی حاضر به نشر آن نمی¬شوند و نهایتا یک ناشر انگلیسی آن را چاپ می¬کند.
کتاب را خواندم و از آن لذت بردم. برخی مطالب را آدمی در رسانه¬های جمهوری اسلامی هم می¬شنود اما وقتی یک فرد بی¬طرف به شکل مستدل، مستند و با یک دسته¬بندی عالی ارائه می¬کند بازهم جذابیت خود را حفظ می¬کند.
نکته شایان ذکر این است که از این کتاب ظاهرا بیش از 5 ترجمه به فارسی وجود دارد و نکته جالب توجه اینکه حجم این کتاب¬ها یکی نیست. بسیار از آنها حول 100 صفحه و یکی از ترجمه ها بیش از 500 صفحه است. چطور ممکن است؟ نمی دانم
من ترجمه آقای مهدی احساسی نشر آبی را خواندم اما ترجمه علی عبدالمحمدی نشر ساقی 1389 (188 صفحه)، رضا کامشاد و سیمین معزری نشرفرزان روز 1388 (بیش از 500 صفحه)، فیروزه مهاجر و حسن مرتضوی نشر بازتاب نگار 1386 (168 صفحه)، لطف الله میثمی نشر صمدیه 1388 (160 صفحه)، حسن مرتضوی، فیروزه مهاجر و کاوه بویری نشر الکا (1391) نیز وجود دارد که از سایت آدینه بوک می¬توانید کتاب را سفارش دهید.
داستان آشنایی من با کتاب این است که من فایل سخنرانی و ارائه این کتاب در مدرسه اقتصادی لندن lse را اول بار شنیدم که در آن نویسندگان کتاب با یک انگلیسی جذاب و شنیدنی محتوای کتاب را ارائه و نقدهای مخالفین هوادار اسرائیل را پاسخ می¬دادند. لینک این سخنرانی به شکل صوت و تصویر در اینجا موجود است:
http://www.lse.ac.uk/newsAndMedia/videoAndAudio/channels/publicLecturesAndEvents/player.aspx?id=271
9643212933.240

اگه یه کاره ای بودم 2

من اگر یک کاره ای بودم و قرار بود طیف وسیعی از مدیران را جابجا کنم اول به شکل عمومی و علنی و شفاف یک تقسیم بندی بین مناصب سیاسی و تخصصی ایجاد می کردم.
بعد در مورد مناصب تخصصی یک قاعده می گذاشتم و سعی می کردم که به آن ملتزم شوم و هزینه اش را هم بپردازم.
مثلا این قاعده را می گذاشتم که
1- اگر کسی بیش از 10 سال در هر پستی قرار داشته مسئولیتش تمدید نخواهد شد
2- اگر کسی در گذشته به مسئولیت جایی منصوب شده و سابقه تحصیلی یا تجربی اش ربطی به حوزه تخصصی اش ندارد برکنارش می کردم با این اتهام که اتوبوسی آمده و شایسته سالاری رعایت نشده است
3- قانون می گذاشتم که انتصاب های جدید از افراد داخل همان سازمان صورت خواهد گرفت. این امر شاید دست آدمی را در مواردی ببندد اما مثل ارتش که یک قاعده می گذارند که بعد از چند سال چه ارتقایی خواهی گرفت و این نظم ارتقا امید به تداوم خدمت را فراهم می کند، در سازمان ها نیز باید نظام انتصاب مسئولیت های عالی به نحوی باشد که ماندگاری افراد در سازمان ها را تشویق کند و افراد امید داشته باشند که اگر 20 سال در یک سازمان بماننند و سردوگرم آن را بچشند بعد به محصول آن خواهند رسید. محصولاتی از این دست تنها از محل احزاب و ارتباطات شخصی با مسئولین فراهم نخواهد شد.
گام دیگری که مکمل اقدامات فوق خواهد بود این است که آیین نامه حقوق و دستمزد و بهره مندی از امکانات باید بسیار شفاف شود. در کشورهای خارجی حقوق و مزایای مدیران بخش عمومی علنی است چون در عرصه عمومی کار می کنند و همه باید بدانند که فلان رئیس دستگاه دولتی مثلا رئیس مرکز آمار چقدر حقوق می گیرند و چه مزایایی می تواند استفاده کند (مثل راننده شخصی، محافظ، ….). این امور باید شفاف گردد.

آیا گزارش عملکرد احمدی نژاد واقعی است؟

آیا گزارش های احمدی نژاد واقعی است در سایت اقتصاد آنلاین

 

این روزها آقای احمدی نژاد و اعضای کابینه ­اش در فرصت­های مختلف گزارش عملکرد هشت ساله ارائه کرده و محتوای گزارش­ها معمولا عملکرد درخشانی را تصویر می­ کنند. بسیاری از مخالفین آقای احمدی نژاد بلافاصله اعتبار آمارهای ارائه شده را زیر سوال می­برند و گزارش­ های ارائه شده را غیرواقعی ارزیابی می­ کنند. اینجانب در مقامی نیستم که این ادعا را تایید یا تکذیب کنم اما معتقدم ملاحظاتی را باید در ارزیابی این گزارش­ ها لحاظ کرد.

پیش از هر چیز باید توجه داشت که با آمارهای درست نیز می­ توان از ترفندهایی استفاده کرد تا واقعیت معکوس جلوه کند. مثلا مقایسه­ های نابجا یکی از تکنیک­ های متعارف است. در زمان آقای غرضی گفته می­شد 1=55 یعنی در ظرف یک سال معادل 55 سال گذشته تلفن توزیع شده است. اگرچه کسی منکر زحمات وزارت پست و تلگراف در زمان آقای غرضی و دولت سازندگی نیست اما بخش زیادی از این معجزه مرهون رشد تکنولوژی بود که توزیع تعداد بیشتری خط تلفن را با یک دستگاه فراهم می­کرد. به  همین قیاس می­توان گفت می­توان رشد بازار بورس را با 16 سال گذشته یا حتی 33 سال گذشته یا حتی چند هزار سال گذشته مقایسه کرد. واقعیت این است که بازار بورس شکل واقعی خود را تنها در دهه 80 پیدا کرده است و قبل از آن حضور جدی نداشته است. در نتیجه مقایسه عملکرد این هشت سال با 16 سال گذشته بی معناست.

نمونه دیگر این است که آقای احمدی نژاد بر رشد صادرات غیرنفتی تاکید می­ کند. بلافاصله می­توان این سوال را مطرح کرد که این رشد تا چه حد مرهون رشد قیمت محصولات جهانی پتروشیمی و فرآورده های نفتی است که بخش عمده صادرات غیرنفتی را تشکیل می­ دهند؟ آیا این صادرات نتیجه سیاست­ های دولت فعلی است یا نتیجه سرمایه­ گذاری های دولت­ های قبلی؟ حتی اگر نتیجه سرمایه گذاری­ های دولت فعلی باشد آیا تغییر یا تحولی در جهت گیری و سیاست گذاری در این عرصه صورت گرفته بود که نتیجه خود را به شکل رشد صادرات غیرنفتی نشان داده یا یک سیاست تقریبا ثابت و هموار و مستمری در این بخش در دولت­های مختلف پیگیری شده است و دولت فعلی نقش ویژه ای در این موفقیت نداشته است؟

ملاحظه دیگر این است که برخی از این آمارها نیازمند تفسیر هستند و بدون داشتن تفسیری درست، نمی توان استننتاج قابل قبولی انجام داد. مثلا دولت می­تواند بگوید که چند برابر دولت­ های قبل راه کشیده است. بلافاصله می­توان این سوال را مطرح کرد که آیا منابع در اختیار این دولت با دولت­های قبل یکی بوده است؟ آیا صرف راه کشیدن مهم است. مشهور است که در کره شمالی اتوبانی هست که صرفا یک بار در سال رهبر آن کشور  از آن می گذرد. این حالت افراطی و خاص می­گوید که صرف راه کشیدن می­تواند مهم نباشد. راه اگر با محاسبات درست و اقتصادی کشیده شده باشد می تواند اثرات بیرونی داشته باشد یعنی اینکه زمینه رشد رفاه و فعالیت­های اقتصادی یک منطقه را فراهم کند اما اگر بدون ملاحظات کارشناسی تصمیم به ساخت آن کشیده شده باشد شاید در آمارها بیاید اما تاثیر ملموسی در بهبود وضعیت رفاهی منطقه نخواهد داشت کمااینکه در کشور ما با درآمد سرانه ای کمتر از یک سوم کشور ایتالیا و با مساحتی تقریبا مساوی با این کشور (اگر دو کویر غیرقابل سکونت را حذف کنیم)، بیش از دو برابر ایتالیا فرودگاه دارد در حالیکه به مراتب کمتر از این کشور خطوط ریلی دارد. اگر صرفا بر آمار ساخت فرودگاه تمرکز کنیم باید عملکرد دولت را موفق بدانیم اما وقتی به این واقعیت نیز توجه می کنیم که بسیاری از فرودگاه های کشور غیراقتصادی و زیان ده هستند و در مکان­های نامناسبی ساخته­ شده­اند آن وقت جذابیت این آمار و گزارش از بین می­ رود.

نمونه دیگر بهبود تراز تجاری و تراز بازرگانی است. اخیرا ایشان این مسئله را یک موفقیت بزرگ عنوان کرده است که صادرات غیرنفتی ما با واردات تقریبا برابر شده است. بلافاصله می توان این سوال را مطرح کرد که آیا این امر خودخواسته و برنامه ریزی شده محقق شد یا به لطف تحریم تحمیل شده رخ داده است. اگر این واقعیت هدف دولت بوده چرا رشد شدید واردات در پنج سال نخست ریاست جمهوری ایشان در دستور کار قرار داشت؟ اصلا آیا کاهش شدید واردات به این سطح امری مثبت است و دلالت بر رکود فعالیت­های اقتصادی نمی­کند؟ می دانیم که وقتی صنایع راکد باشند نیاز به مواد اولیه و ماشین آلات نیز نخواهند داشت و واردات این اقلام کاهش می­یابد. کاهش درآمد سرانه مردم نیز به کاهش تقاضا برای محصولات خارجی می انجامد. در هر صورت این نوع انتخاب بازه زمانی برای ارائه یک تحلیل و بدون طرح ملاحظات اقتصادی حول آن چندان صحیح نیست.

به عنوان یک نکته کلی باید گفت که مسئله و اختلاف اصلی کارشناسان اقتصادی با آقای احمدی نژاد بر سر حجم اصلی کار و فعالیت نبوده است. مسئله اساسا کمیت کارها نبوده و نیست بلکه مسئله اصلی کیفیت تصمیم­ گیری­ ها بوده است. می توان راه ­های زیاد، پالایشگاه­ های زیاد، کارخانه­ های متعدد، سدهای مختلف و … ایجاد کرد اما رشد اقتصادی نداشت. می­ توان زیرساخت­های فراوانی ایجاد کرد اما این زیرساخت­ ها بهبود فعالیت اقتصادی را به دنبال نداشته باشد. مسئله اصلی این نیست که چقدر پول سرمایه گذاری شده است. برخلاف چیزی که آقای احمدی نژاد و هواداران وی در هشت سال گذشته بر آن تاکید می کردند، باید گفت که اصولا پول خرج کردن کار سختی نیست و هر فرد ایرانی نیز می توانست با این تعریف رئیس جمهور شود و درآمدهای کشور را تخصیص دهد. مهم نیست که این خرج کردن در مرکز انجام شود یا در استان ها. آنچه مقام ریاست جمهوری را مقامی خاص می کند که شایستگی احراز آن به تعداد کمی منحصر می شود کیفیت خرج کردن یا کیفیت سرمایه گذاری است.

آدمی شاید بتواند در مورد خانه خود یا بنگاه خود تصمیم بهینه برای سرمایه گذاری را تشخیص دهد اما سرمایه گذاری در مقیاس ملی نیازمند آن حجم از اطلاعات و محاسبات و تحلیل است که از ذهن هر کس بیرون است. چنین امر خطیری نیازمند سازوکار و سازمانی است که اتفاقا آقای احمدی نژاد آن را کنار گذاشت. رکوردزنی در اتخاذ تصمیمات استانی به شکل دویست مصوبه یا سیصد مصوبه ظرف یک یا دو جلسه در یک روز همگی علامت از ناپخته بودن این تصمیمات داشت. این چیزی است که جامعه حس کرد. جامعه ایران دید که اقتصاد بعد از جنگ در دوران هشت ساله سازندگی به رغم همه اشکالات و نقدهای درستی که بر آن وارد است متحول شد اما هم اکنون این حس در جامعه وجود ندارد و رشد اقتصادی نیز این حس را تایید می کند که با وجود حجم بالای منابع صرف شده در دوران هشت ساله آقای احمدی نژاد، تغییر و تحول شایانی در اقتصاد رخ نداده است. ایشان این شانس را داشته که دو سال پایانی با تحریم همراه شد و می تواند همه تقصیرات را به گردن تحریم بیاندازد و هواداران پروپاقرص خود را مجاب سازد اما همه جامعه به راحتی مجاب نمی­شوند.

سخن پایانی آنکه باید عملکرد یک سیاست­مدار به نحوی باشد که نخبگان و کارشناسان داوطلبانه به دفاع از آن برخیزند و خود مجبور نباشد تا تریبونی را تقاضا کند و از عملکرد خود دفاع یا تجلیل نماید. اینکه دولت به این سرنوشت دچار شده مرهون نوع تصمیم گیری آقای احمدی نژاد است. اگر یک رئیس جمهور بگوید که من متخصص نیستم و مجری دیدگاه­های کارشناسان کشور خواهم بود و عملا اینگونه نیز باشد، آنگاه کل نظام کارشناسی به دفاع از عملکرد وی برخواهد خاست و حتی اگر مشکلی مثل تورم بالا بروز کند مردم مسئولین اقتصادی یعنی رئیس کل بانک مرکزی را مقصر قلمداد خواهند کرد نه رئیس جمهور را.

اما وقتی رئیس جمهور همه را به حاشیه می راند و خود در مرکز تصمیم­ گیری قرار می­ گیرد و خود را کارشناس در همه امور اعلام می­دارد، طبیعی است که نظام کارشناسی مسئولیتی در مورد عملکرد ایجاد شده نخواهد پذیرفت و دلیلی برای دفاع از این عملکرد نخواهد یافت. باید توجه داشت که رئیس جمهور اساسا نباید فردی متخصص باشد حتی اگر در یک حوزه خاص متخصص باشد بلکه باید مجری برآیند دیدگاه­های کارشناسی موجود در کشور باشد. رئیس جمهور باید افرادی را به کار بگمارد که نظام کارشناسی را تقویت کرده و خود در سطوح سیاسی از نظام کارشناسی و یافته­ های آنها دفاع کند و راه را برای اجرای آن هموار سازد. آقای روحانی اگر می­ خواهد به سرنوشت آقای احمدی نژاد دچار نشود باید در همه امور از جمله عرصه سیاست خارجی نیز کار را به اهلش واگذار کند و خود را مقدم بر آنها قرار ندهد. به این ترتیب بگذارد اگر شکستی ایجاد شد انگشت اتهام متوجه وزرا و مسئولین مربوطه شود نه شخص رئیس جمهور ولی اگر موفقیتی هم ایجاد شد جایزه اش به دیگران برسد. در هر دو حالت این برای رئیس جمهور بهتر است.

پاسخ به ایمیل ادب مدرن

این چندمین بار است که به یکی از اساتید هاروارد ایمیل زدم و درخواست داده یا مقاله یا پاسخی به یک سوال کردم و ظرف دو روز پاسخ گرفتم. این در حالی است که آنها به شدت گرفتار هستند و هر روزه صدها ایمیل از سراسر دنیا و دانشگاه خودشان دریافت می کنند اما یک هنجار متعارف پاسخ به ایمیل ولو به شکل مختصر و مفید است. این را مقایسه می کنم با ایمیل های متعددی که به اساتید داخل زده ام و هیچ پاسخی دریافت نکرده ام. متاسفانه اساتید ما هنوز به این درک نرسیده اند که ادب حکم می کند که ایمیل ها پاسخ داده شوند و چک کردن ایمیل یک وظیفه است نه یک انتخاب. من برای اینکه قدری مسئله را روشن کنم یادآور می شوم که به محض ثبت نام در دانشگاه ایمیل رسمی دانشگاه دریافت کردم و متعهد شدم هر دو یا سه روز یک بار ایمیل رسمی را چک کنم. یک بار هم که با رئیس دوره با ایمیل شخصی مکاتبه کردم ضمن پاسخ گویی یادآور شد که مکاتبات ما باید از طریق ایمیل رسمی دانشگاه باشد. من هر بار به استاد یا رئیس دوره خودمان ایمیل زدم در کمتر از دو یا سه روز پاسخ گرفتم و برایم بی محلی و پاسخ ندادن به ایمیل در داخل امری عجیب می نماید. الان یاد گرفته ام که وقتی ایمیل می زنم یک اس ام اس هم بزنم که بابا ایمیلتو چک کن (اگر شماره اش را داشته باشم)
برخی در توجیه این رفتار بد و بی ادبانه متعارف در داخل می گویند که اساتید ایمیل های زیادی دریافت می کنند و نمی رسند پاسخ دهند. قطعا حرف بیراهی است. حجم ایمیل هایی که هر کس در دانشگاه های خارج از کشور دریافت می کند به شدت زیاد است. تمام مراسم ها و مناسبتها و اتفاق ها از طریق ایمیل اعلام می شود. روزانه بیش از صد ایمیل به ادرس هر استاد دانشگاهی در دانشگاه های خارج از کشور سرازیر می شود در حالیکه در داخل کشور اوضاع چنین نیست. هنوز سنت اطلاع رسانی کاغذی و ارتباطات رودررو وشفاهی مطرح است.
من خودم وقتی نمی رسم ایمیلی را جواب دهم بلافاصله جواب می دهم ایمیل شما دریافت شد به زودی خواهم خواند و آن را نخوانده می گذارم تا طرف مقابل را از این حالت عدم اطمینان بیرون آورم
امیدوارم وضع در آینده تغییر کند.