پکن نامه 13- شانگهای

چون چند روزی توسط آکادمی علوم اجتماعی شانگهای دعوت شدیم فرصتی فراهم شد شانگهای را هم ببینیم. نخست باید عرض کنم که فاصله حدود 1300 کیلومتری پکن تا شانگهای را با قطارسریع السیر آمدیم که سرعت آن بیش از 300 کیلومتر در ساعت بود. خود چینی¬ها می¬گویند سریع¬ترین قطار جهان است و تا 370 کیلومتر هم می¬رود ولی دولت به لحاظ ایمنی مسافرین سرعت را محدود کرده است. سفیر ایران می¬گفت که جناب قالیباف در سفرشان از پکن به شانگهای با تجهیزات خلبانی این سرعت را تایید کرده اند.
بهرحال، شانگهای مدرن¬ترین شهر چین است. انبوه آسمان خراش¬ها و معماری شهری کاملا مدرن آن، افراد را به اشتباه می¬اندازد که آیا اینجا نیویورک است یا شانگهای. در واقع شانگهای دریچه بازشدن اقتصاد چین به روی جهان خارج است و از اولین مناطقی بود که به طور آزمایشی به روی خارج باز شد. جمعیت شانگهای حدود 24 میلیون نفر است ولی تولید اقتصادی آن حدود 340 میلیارد دلار است که نزدیک به تولید اقتصاد ایران می¬باشد (با ارز 3000 تومان). طبیعی است که درآمد سرانه مردم این منطقه حدود 15000 دلار است (نزدیک به دو برابر ایران) در حالیکه درآمد سرانه چینی¬ها حدود 5 تا 6 هزار است. شانگهای به تنهایی 10 درصد سرمایه گذاری مستقیم خارجی در چین را به خود اختصاص داده است.
از 1843 تا جنگ جهانی دوم که چین در اشغال خارجی ها قرار داشت، شانگهای محل اقامت انگلیسی¬ها، امریکایی¬ها و فرانسوی¬ها بود و محلاتی را دایر کردند. با شکست ژاپن و آزادسازی چین همه این وضع تغییر کرد. اما با بازشدن اقتصاد چین به روی جهان خارج سیل سرمایه¬گذاران خارجی به این کشور سرازیر شد به نحوی که هم اکنون از جمعیت 24 میلیونی این شهر حدود 8 میلیون خارجی هستند. موفقیت اقتصادی شانگهای تا حدی مرهون موقعیت جغرافیایی اش است. از یکسو در موقعیت خوبی از اقیانوس آرام قرار دارد. گفته می شود 40 درصد فعالیت های اقتصادی چین در سواحل آن هستند. همچنین شانگهای در کرانه رودخانه یانگ تسه قرار دارد و حدود 5 تا 20 درصد فعالیت¬های اقتصادی چین تخمین زده می شود که در حاشیه آن باشد. گفته می¬شود که هم اکنون بندر شانگهای بزرگترین بند تجاری دنیا از حیث حجم مبادله است. طراحی شهری آن فوق العاده جالب و دیدنی است و اگر اشتباه نکنم 14 خط مترو دارد. باید توجه داشت که سایز شهر شانگهای نسبت به متوسط شهرهای چین کوچک است ولی نسبت به متوسط شهرهای ایران بزرگ. برنامه آتی چین این است که شانگهای نه تنها یک مرکز تجاری در دنیا بلکه مرکز مالی و همچنین مرکز نوآوری گردد و در این مسیر با جدیت در حال فعالیت هستند.
در سال 2013 یک منطقه تجاری جدید به شکل آزمایشی در اینجا راه اندازی شد تا دولت چین ببیند اثرات تعمیق اصلاحات اقتصادی به چه صورت خواهد بود. برای اولین بار در این منطقه نرخ بهره آزاد است و توسط نیروهای بازار تعیین می¬شود. لازم به ذکر است که علی رغم فشارهای زیاد برای آزادکردن نرخ بهره، بانک مرکزی چین هنوز به این کار اقدام نکرده و می خواهد با اجرای آزمایشی در این منطقه حدسی از اثرات آن بدست آورد. افراد شاغل در این منطقه می توانند درآمدشان را صرف سرمایه گذاری د اوراق بهادار خارجی کنند. شرکت¬های موجود در این منطقه می¬توانند بدون کسب مجوز در کشورهای خارجی سرمایه¬گذاری کنند ولی صرفا باید گزارش دهی نمایند. برخی شکل¬های جدید اخذ مالیات هم در اینجا اعمال شده است. قرار است برخی آزادی ها در آنجا بیشتر باشد مثلا کازینو اجازه داشته و فیلترینگ سایت های اینترنتی کمتر شود (ولی فیلتر فیسبوک و تویتر کماکان برقرار است)! قرار است عمده فعالیت آنجا معطوف به حوزه تجارت (واردات و صادرات)، بانک و بیمه و فاینانس باشد. شرط پذیرش در آنجا این است که شرکت باید در سه سال گذشته از یک میزان بیشتر سودآوری داشته باشد. مثلا شرکت های مشغول به صادرات و واردات باید در سه سال گذشته بیش از 1 میلیون دلار جنس جابجا کرده باشند. تا کنون 1900 درخواست برای فعالیت در آنجا ایجاد شده است. تجربه یک سال گذشته ظاهرا موید آزادسازی نرخ بهره بوده است.

پکن نامه 12- همکاریهای منطقه ای چین

شاید ندانید که چین در صد سال قبل از ظهور کمونیسم تحت سلطه خارجی¬ها بوده است. نخست چین در جنگ موسوم به تریاک از انگلیسی¬ها شکست خورد و بعد از آن ژاپنی¬ها به چین سرازیر شدند. لذا یک کینه تاریخی در چین نسبت به ژاپن وجود دارد و یک جورهایی می شود اختلاف با ژاپن بر سر چند جزیره بی ارزش را هم به آن کینه نسبت داد. شاید ملتی که از بمباران هسته ای ژاپن خوشحال شد چینی ها باشند. بهرصورت قدرت اقتصادی ژاپن و کره غیرقابل انکار است و یک جورهایی این دو کشور مایه غبطه چینی ها هستند و جوانان چینی خیلی تحت تاثیر این دو کشور قرار دارند تا غرب. در واقع فرهنگ غرب از خلال این دو کشور به چین وارد شده است. به رغم همه این مسائل منطق اقتصادی تا کنون روابط اقتصادی و تجاری میان چین و این دو کشور را جلو برده ولی مذاکرات چندجانبه برای رسیدن به یک توافق بلندمدت و سیستماتیک به شکل ناتمامی ادامه دارد.
چین قصد دارد تا مسیر جاده ابریشم (silk road) را هم در خشکی و هم در دریا فعال کند. کشورهای آسیای میانه نظیر تاجیکستان و ازبکستان مشتاق این امر هستند. ایران و ترکیه نیز قطعا از این امر برنده می شوند چون در این مسیر اقتصاد همه کشورها منتفع خواهد شد.
همکاریهای چین با کشورهای آسیای جنوبی یعنی میانمار، بنگلادش و هند متوقف به نحوه مشارکت هند است. همکاری چین با پاکستان موجب نگرانی هند شده چرا که احساس می کند چین دارد با قراردادهای مختلف با همسایگان هند، این کشور را محاصره می کند.
در آسیا نیز چشم امید بسیاری از کشورهای آسیای جنوب شرقی به چین است. چین بازار بزرگی برای این کشورهاست و امیدوارند که مقصد سرمایه گذاری خارجی چین قرار گیرند. در حال حاضر این نگرانی برای مردم این منطقه هست که چین صنایع خود را در آینده به جای اینکه به کشورهای آنها منتقل کند به آفریقا ببرد. واقعا این نگرانی نیز به جا است. اگرچه از طریق آسه آن چین تمایلش را برای گسترش همکاری¬ها به عرصه اقتصاد اعلام کرده اما مناقشات ارضی با دیگر کشورهای همسایه مانعی در این راه است. چینی¬ها فکر می کنند که آمریکایی ها می خواهند با برجسته کردن این مسائل مانع توفیق اقتصادی چین شوند. از سوی دیگر معتقدند که سیاست خویشتنداری (self restrain) که از زمان شروع اصلاحات توسط دن شیائوپینگ اعمال شد نتیجه¬ای در بر نداشته و بالاخره چین باید این مشکلات ارضی را به نحوی حل کند و گذر زمان آنها را حل نخواهد کرد.
روسیه خصوصا بعد از تحریم های ناشی از جنگ اکراین همکاری خود را با چین تشدید کرده و تمرکز خود را از اروپا به چین معطوف کرده است. چین هم به فکر این است که در سمت شمال شرق خود یعنی کره شمالی، مغولستان و روسیه نیز شاهد رشد همکاری باشد.
سالهاست که چین مذاکراتی را با شورای همکاری خلیج فارس شروع کرده ولی تا کنون نتوانسته با عربستان که مهمترین بازیگر این شوراست به توافقی رسید. همکاری اقتصادی چین با ایران پس از تحریم افزایش یافته است. ظاهرا چین تنها کشوری است که در اوج تحریم ها کماکان خریدار نفت ایران بود و تامین کالاهای مورد نیاز و فاینانس پروژه هایی را قبول کرد. حال آیا نرخ این فاینانس ها عادلانه و منصفانه بوده یا نه بحث دیگری است. خود چینی¬ها می¬گویند که در مورد خاورمیانه اکثریت تحلیلگران چینی معتقدند که خاورمیانه جای خیلی پیچیده¬ای است و بهتر است که چین اصلا به جز در حوزه تجارت حضور و مداخله¬ای نداشته باشد. گرفتار شدن آمریکا در افغانستان و عراق و سابق بر این شوروی در افغانستان نمونه های پیش روی چین است.

پکن نامه 11- تجارت خارجی چین

در سال 2013 صادرات چین حدود 2.2 تریلیون دلار و واردات آن حدود 1.95 تریلیون دلار بوده است. از سال 2001 که چین به سازمان تجارت جهانی پیوست جذب سرمایه گذاری خارجی آن به رغم وقوع بحران مالی جهانی رو به رشد بوده است. در عین حال چین خود نیز شدیدا شروع به سرمایه گذاری خارجی کرده است. در سال 2012 حدود 88 میلیارد دلار توسط 16 شرکت چینی در 179 کشور سرمایه گذاری شده است. بر اساس برنامه 5 ساله آنها قرار است این رقم در 2015به 150 میلیارد دلار و در سال 2017 (یعنی سال آخر برنامه پنج ساله اگر اشتباه نکنم) به 500 میلیارد دلار برسد. چهار مرحله باز شدن چین بر روی تجارت خارجی:
1979 تا 1994: قبلا بازرگانی خارجی چین در انحصار تنها 12 شرکت بود ولی ضمن رفع این انحصار، موانع تعرفه ای و غیرتعرفه ای اعمال شد. از دهه 90 به بعد موانع غیرتعرفه ای کنار گذاشته شد. اصلاح نظام ارزی و واقعی کردن نرخ ارز و سپس یکسان سازی نرخ ارز مکمل این اقدامات بود. قبلا همه سود ناشی از تجارت خارجی بنگاه¬ها به دولت واریز می شد اما اجازه داده شد که بنگاه ها آن را حفظ کنند. حذف سوبسید تجاری و تصویب قانون سرمایه گذاری خارجی در 1979 و 500 آیین نامه مربوطه در فاصله 1979 تا 1989 از دیگر اقدامات بود. سقف مالکیت شرکت¬های خارجی از بنگاه¬هایی که تاسیس می کردند برداشته شد و کف 25% برای مشارکت در تاسیس اعمال شد. امکان سواپ ارز، معافیت مالیاتی برای جذاب کردن سرمایه گذاری خارجی اعمال شد. با این اقدامات به رغم اینکه حجم تجارت خارجی افزایش یافت اما در تمام این سالها (به جز 1983) چین با کسری تراز تجاری روبرو بود که موید آن بود که مزیت¬های نسبی هنوز شکل نگرفته بود.
از 1995 تا 2001: در این مقطع چین تلاش کرد که عضو گات شود و در مبادلات تجاری شرکت کند. در حالیکه چند دهه قبل صادرات چین عمدتا اقلام کشاورزی بود در این فاصله صادرات محصولات الکترونیکی و مکانیکی از پوشاک جلو زد و حجم تجارت در سال 2000 به 400 میلیارد دلار رسید در حالیکه این رقم در 1979 تنها 28 میلیارد دلار بود. رشد صادرات مرهون سرمایه گذاری های خارجی بود که بیشتر با هدف صادرات در چین تاسیس می شد اما به تدریج اثرات خود را بر بخش های پایین دستی و بالادستی خود باقی گذارد.
2001 تا 2012: پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی در سال 2001 موجب شد تا اصلاحات لازم را انجام دهد و نرخ تعرفه ها از 15.3 درصد در سال 2001 به 9.6 درصد در سال 2010 برسد. در نتیجه این کشور از یک کشور بسته یا نیمه بسته به یک کشور به لحاظ تجاری باز تغییر شکل دهد. در سال 2001 صادرات چین 266 میلیارد و واردات آن 243 میلیارد دلار بود اما در ده سال بعد صادرات و واردات به ترتیب سالانه 18.3 و 17.6 درصد رشد داشتند. چین هم اکنون بزرگترین صادرکننده و دومین واردکننده بزرگ دنیا است. پیوسته صادرات مواد خام کاهش و صادرات صنایع پیشرفته از 17.5 درصد در سال 2001 به 31.2 درصد در سال 2010 افزایش یافته است. خدمات بازرگانی (service trade) از 71.9 میلیارد دلار در سال 2001 به 362.4 میلیارد دلار در سال 2010 افزایش یافت. سرمایه گذاری مستقیم خارجی از 46.5 میلیارد دلار در سال 2001 به 105.7 میلیارد دلار در سال 2010 افزایش یافت که بالاترین رقم در کشورهای در حال توسعه است. بیشتر سرمایه گذاری خارجی چین به سمت صنعت بوده و کمتر متوجه کشاورزی شده است که دلیل آن کنترل قیمت کالاهای کشاورزی برای ارزان نگه داشتن غذا است. از 500 شرکت برتر جهان، 480 شرکت در چین شعبه دارند. تا سال 2010 بیش از 1400 مرکز تحقیق و توسعه توسط شرکت های خارجی در چین تاسیس شده است. سرمایه گذاری خارجی چین از 1 میلیارد دلار در سال 2001 به 59 میلیارد دلار در سال 2010 افزایش یافت.
از سال 2012 به بعد: قبلا گفتم که هدف چین این است که وارداتش را افزایش دهد و دیگر نمی خواهد مازاد صادرات بر واردات داشته باشد تا رفاه مصرف کنندگان افزایش یابد (تراز حساب جاری). در سمت سرمایه نیز می خواهد که سرمایه گذاری در خارج را همسو با جذب سرمایه گذاری خارجی افزایش دهد (تراز حساب سرمایه). این سیاست به شرحی که خواهد آمد با سیاست صنعتی جدید چین کاملا سازگار است.

پکن نامه 10 – دین در چین

کنفوسیوس (500 سال قبل از میلاد مسیح) در شمال چین و تائوئیسم (600 سال قبل از میلاد مسیح) در جنوب چین رایج بوده است. کنفوسیوسیسم اگرچه در ابتدا سرکوب شد اما در بیشتر تاریخ چین دین رسمی بود. امروزه مردم چین آن را بیشتر فلسفه زندگی می دانند تا یک دین. لائو بنیانگذار تائویسم شاید معلم کنفوسیوس بوده و قدیمی تر از وی است. گفته می¬شود که کتاب تائو بعد از انجیل پرترجمه¬ترین کتاب دنیا است. از جمعیت یک میلیارد و سیصد میلیونی چین، 700 میلیون نفر کلاً بی اعتقاد به دین-های رایج در خارج چین هستند و البته اعتقاد به آموزه¬های کنفوسیوس و تائو را دین تلقی نمی کنند. 600 میلیون نفر دیگر شامل حدود 300 میلیون نفر می شود که به نوعی از اسطوره¬های تاریخی و محلی معتقدند (به اصطلاح folk religion)، حدود 250 میلیون نفر بودایی، حدود 70 میلیون نفر مسیحی که اکثریت مطلق آنها را پروتستان¬ها تشکیل می¬دهند. مسلمانان حدود 24 میلیون نفر را تشکیل می دهند که عمدتا در یک استان چین (سین کیانگ) مستقر هستند. البته این آمار خیلی قدیمی است و نتایج سرشماری سال 2011 هنوز منتشر نشده است (آمارها تقریبی است).
مسیحیت توسط میسیونرها از ایتالیا و فرانسه در قرن 17 به چین راه یافت. بعد از برگزاری برخی مناظره¬ها بین آنها و علمای محلی امپراطور چین فعالیت میسیونرها را ممنوع اعلام کرد. اسلام در چین در زمان سلسله هان بلافاصله پس از ظهور پیامبر منتشر شده است. چگونه؟ نمی دانم. در یکی از سلسله¬های چینی که حاکمان خیلی اهل مدارا بودند مسلمانان توانستند به مدارج بالا دست یابند. یهودیت هم در زمان هان¬ها وارد شد ولی زود از بین رفت. از ایران هم دین زرتشتی و مانوی به چین آمد.
برخی ادیان از همان ابتدا خود را از سیاست کنار کشیدند اما برخی دیگر نظیر بودیسم اشاعه خود را در گرو پیوند با حاکمان می-دیدند. با ظهور کمونیسم دین مطابق آموزه مارکس افیون توده¬ها قلمداد شد ولی امروزه نسبت حکومت با دین وضعیت نامشخصی دارد. از یک¬سو با بازشدن اقتصاد به جهان خارج و رواج فرهنگ¬های غربی در چین، دیگر سرکوب دین جذابیت و توجیهی ندارد ولی از سوی دیگر اساس حکومت چین مارکسیسم است. لذا خود حکومت در قبال این مسئله سردرگم است. مثلا چندی پیش پس از افتتاح یک موزه مجسمه کنفوسیوس در مقابل درب نصب شد ولی به اتهام اینکه وی حامی فئودالیسم بوده آنقدر این کار مورد انتقاد قرار گرفت که بعد از مدتی مجبور به حذف آن شدند. امروزه ظاهرا شرط عضویت در حزب کمونیست چین عدم اعتقاد به ادیان است. نکته جالب اینجاست که اکثر موسسات مروج کنفوسیوسیسم در خارج چین توسط دولت چین مورد حمایت مالی و سیاسی قرار می¬گیرند اما در داخل هیچ حمایتی صورت نمی¬گیرد. در عین حال مردم چین کمونیسم را یک ایدئولوژی اروپایی می دانند و می خواهند هویت چینی را تعریف کنند. در تعریف هویت یک چینی کنفوسیوسیسم نقش برجسته ای دارد.
در مورد استان سینگ کیانگ هم مسئله این است که در دوره جنگ جهانی اول از چین جدا شد و پس از آن هم چند بار تلاش شد تا مستقل شوند. لذا یک سابقه اینگونه هست. در دوران انقلاب فرهنگی که سخت¬گیری نسبت به همه چیز در چین به اوج رسید، بخشی از مسلمانان چین به آسیای میانه هجرت کردند. با بازشدن اقتصاد، برخی از مسلمانان چین برای تحصیلات دینی به کشورهای جهان اسلام رفتند و بنابر روایت دولت چین، با اندیشه¬های رادیکال برگشتند که زمینه درگیری با حکومت مرکزی را فراهم کرد.

پکن نامه 9 –علوم اجتماعی

علوم اجتماعی چین تا دهه 90 میلادی متاثر از دانش و سنت تاریخی طولانی این کشور بوده است و افراد کتاب های تاریخی و یافته های سنتی را مبنای مطالعات اجتماعی خود قرار می دادند. بیش از هر کس و هر چیز البته کنفوسیوس و اندیشه¬هایش بر هویت و اندیشه چین موثر بوده و هنوز هم هست. در فاصله انقلاب چین تا فروپاشی شوروی، چین در علوم اجتماعی ملهم از شوروی بود. تنها از دهه 90 بوده که چینی ها برای تحصیل علوم اجتماعی به غرب رفتند و علوم اجتماعی مدرن با روش های آن را آموختند. الان یک اختلاف شدید در میان دانش آموختگان چینی هست. کسانی که تحصیل¬کرده علوم اجتماعی جدید هستند به گفته برخی مسئولین چینی صرفا نسخه های بازار آزاد را برای حل مسائل چین پیشنهاد می کنند که با نظام سوسیالیستی و وضعیت خاص چین سازگار نیست (تقریبا شبیه بحثی که ما در داخل داریم که بالاخره علم اقتصاد و علوم اجتماعی مدرن را قبول داریم یانه).
در چین چهار دسته مراکز تحقیقاتی وجود دارد: مراکز تحقیقاتی دولتی، مراکز تحقیقاتی حزبی، مراکز تحقیقاتی نظامی و مراکز تحقیقاتی بخش خصوصی. در چین 5 لایه حکومتی وجود دارد و سه لایه اول هر کدام دارای مراکز تحقیقاتی خود هستند. آکادمی علوم اجتماعی که میزبان ما بود بزرگترین مرکز تحقیقاتی آنها به شمار می رود. این تشکیلات حدود سه هزار و دویست محقق دارد که هزار و دویست نفر آن رتبه عالی senior دارند و در مراکز تخصصی تر مثل موسسه مطالعه آسیای میانه و قفقاز، موسسه مطالعه خاورمیانه، …. سازماندهی شده اند. شعبه های استانی آن زیرنظر لایه دوم حکومت یعنی استان¬داری ها فعالیت می کند. مدرسه عالی علوم اجتماعی که زیرنظر همین آکادمی است در واقع اعضای هیئت علمی اش محققین همین مرکز هستند و سالانه حدود هزار و چند صد نفر در مقطع دکترا فارغ التحصیل می¬دهد!!! مدارس حزبی نه تنها دیسیپلین خاصی دارند بلکه حول آموزش تئوری مارکس و فلسفه تاریخ سوسیالیسم آموزش هایی ارائه می کنند. درکنار اینها البته دانشگاه¬ها هستند که ضلع پنجم نظام علمی و تحقیقاتی را تشکیل می¬دهند. هر سال 6 تا 7 میلیون نفر از دانشگاه فارغ التحصیل می شوند که نزدیک به نیمی از آنها در حوزه liberal art که احتمالا همان هنر می شود فارغ التحصیل می شوند. چون بنگاه¬های چینی به لحاظ مالی قوی شده¬اند با کمک آنها نطفه برخی مراکز تحقیقاتی خصوصی نیز شکل گرفته ولی هنوز بسیار کوچک و ضعیف هستند.
اعضای حزب کمونیست هر سال باید در دوره¬هایی شرکت کنند تا دانش خود را به روز کنند. کنگره حزب کمونیست هر کدام یک مرکز تحقیقاتی دارند که کارش جمع بندی گزارش ها و توصیه های مراکز تحقیقاتی مختلفی است که در موضوعات گوناگون عرضه شده است. دولت نیز یک مرکز تحقیقاتی دیگر دارد که کارش تمهید سیاست های اجرایی مصوبه کنگره و باز جمع بندی نسخه های پیشنهادی مراکز علمی مختلف است.
در پایان حکایتی از کنفوسیوس که الهام بخش هویت و زندگی بخش بزرگی از چینی هاست را نقل می کنم. می گویند کنفوسیوس پس از اینکه سمت مشاورت پادشاه کنار گذاشته شد به مرگ محکوم شد و به زندان انداخته شد تا فردا صبح اعدام شود. همین که وارد زندان می شود داد می زند که نگهبان نگهبان یک چیز مهم بیا و ببین. نگهبان سرآسیمه می آید می گوید چه شده؟ کنفوسیوس می گوید نگاه کن این پروانه را. وقتی بالهایش را باز می کند یک رنگ است و وقتی می بندد رنگش عوض می شود. نگهبان می گوید تا کنون فکر می کردم کنفوسیوس فرد حکیمی است نمی دانستم که اینقدر احمق است که وقتی فردا قرار است اعدام شود به زیبایی پروانه نگاه می کند. کنفوسیوس می گوید اتفاقا دلیل حکمتش همین بس که شادی و لذت الان خود را قربانی غم فردا نمی کند. شاد باشید!

پکن نامه 8- جمعیت

ظاهرا رشد جمعیت چین یکی از اقدامات مائو بوده اما مسئولین چینی به سرعت متوجه ابعاد وحشتناک آن شدند و سیاست تک فرزندی را اعمال کردند یعنی اگر کسی بچه دوم را می آورد جریمه می شد. البته این سیاست یک استثناء بزرگ داشت و آن اقوام اقلیت در چین هستند. سیاست قومی چین که متاثر از استالین بوده این است که اقلیت¬ها می¬توانند دو بچه داشته باشند و عملا هم تعداد بچه¬های¬شان بیشتر از یکی است. نکته جالب توجه این است که مسلمانان چین مثل مسلمانان بقیه دنیا از این جهت بیش فعال هستند و سایز خانواده¬های¬شان گاه به 5 بچه نیز می رسد! البته باز مثل همه دنیا این قضیه بیش از اینکه تنها معلول اعتقادات مذهبی باشد ناشی از همبستگی رایج بین درآمد سرانه کم و نرخ باروری بالا است. هرجا درآمد سرانه بالا رفته نرخ باروری کم شده است. این قانونی است که تقریبا در همه دنیا حاکم است. مسلمانان چین نیز اقلیتی هستند که در کم توسعه یافته ترین استان چین قرار دارند و باز مثل بسیاری از کشورها اقلیت های عقب مانده نرخ باروری بالاتری دارند. دوست من در این دوره که از ترکیه آمده می گوید کردها معمولا بچه های خیلی زیادی دارند (گاه تا 10 بچه) ولی مردم استانبول تک بچه را ترجیح می دهند. لذا شعار اردوغان در بسیاری از سخنرانی¬هایش حداقل سه بچه است! ظاهرا آسمان همه جا یک رنگ است.
مثل بسیاری از کشورها چین خطر کهنسالی جامعه را در آینده پیش بینی کرده که در ابعاد هولناک تری رخ خواهد داد. مثلا هم اکنون که در کشورهای اروپایی کشورها با سالخوردگی جمعیت مواجه اند، تنها 22 درصد جامعه بالای 60 سال دارند و این عدد برای کل دنیا 10 درصد است (آفریقا 5 درصد، آمریکای لاتین و آسیا 10 درصد و آمریکای شمالی 19 درصد). برای چین 12 درصد است اما این رقم در سال 2030 به 25 درصد و در سال 2070 به 37 درصد خواهد رسید که یک مشکل خیلی بزرگ برای آنها خواهد بود. برای مقابله با آن دولت چین اعلام کرده که زوج های جوان اگر هر کدام از خانواده های تک فرزندی آمده باشند، می توانند به طور قانونی دو بچه داشته باشند. با اجرای این سیاست پیش¬بینی می¬شود که جمعیت چین تا مرز یک میلیارد و شش صد میلیون نفر جلو رود و بعد کاهش یابد. الان مشکلی که وجود دارد این است که بچه های کوچک گاه تنها نوه های دو خانواده هستند و طبیعی است که آماج تمام محبت دو سمت خانواده قرار گیرند و به قول خودشان این تهدید هست که لوس بار بیایند خصوصا اینکه وضع مالی خانوارها دائما رو به بهبود است.
آنگونه که فهمیدیم نظام تامین اجتماعی و بازنشستگی چین نظامی بسیار مشکل دار است و قرار است یکی از اصلاحات جدید حول اصلاح همین امر باشد. نظام تامین اجتماعی شهرها و روستاها متفاوت است و به همین دلیل افراد مهاجر فاقد پوشش تامین اجتماعی هستند که عدد زیای می شوند. قبلا کل هزینه¬های بازنشستگی افراد بر عهده بنگاه¬ها بود و افراد تا زمان بازنشستگی در بنگاه¬ها می مانند و اخراجی درکار نبود. از زمان انجام اصلاحات اقتصادی در اواخر دهه 70 کم کم نظام بازنشستگی مطرح شده ولی اشکالات فراوانی دارد که در آینده برای چین معضلاتی ایجاد خواهد کرد. یکی اینکه دستمزد زمان بازنشستگی رابطه مستقیمی با پولی که الان می دهید ندارد. لذا همه تلاش می کنند پول کمی پرداخت کنند. دیگر اینکه افراد به بهانه های مختلف بازنشستگی های زودهنگام می گیرند. به همین دلیل شما در اکثر مناطق تفریحی و پارک های چین زنان و مردان میانسالی می بینید که عمدتا بازنشسته هستند و از فرط بیکاری جمع می شوند و دسته جمعی آواز می خوانند و می رقصند. استاد ما می گفت که روزنامه ها در یک تحقیق خبر داده اند که نیمی از کمک¬های مربوط به تامین اجتماعی در شهرستان ها و روستاهای چین در اختیار اقوام و وابستگان مسئولین حزب کمونیست قرار گرفته که نشان می دهد این سیستم اشکالات زیادی دارد که مهمترین آن یکپارچه نبودن آن است.

پکن نامه 7– نظام مالی

چین تا زمان اصلاحات یعنی آخر دهه هفتاد بانک نداشته و صرفا یک بانک مرکزی در وزارت فاینانس داشته ولی به تبع باز شدن اقتصاد کم کم بخش مالی هم گسترش یافت. گام به گام بانک ها، بورس¬ها، بیمه¬ها، موسسات مالی و غیره توسعه یافتند. دلیل آن هم این بود که به خوبی می دانستند برای توسعه چین نیازمند سرمایه و سرمایه گذاری هستند و باید نرخ پس انداز بالا رود و این کار صرفا با توسعه بخش مالی ممکن می شد. با شدت گرفتن رشد چین سعی کردند بخش مالی خود را به دنیا پیوند زنند و موسسات مالی خارجی مجال یافتند تا در چین فعالیت کنند و بعدا موسسات مالی چین اجازه یافتند تا در خارج از کشور شعبه بزنند. نکته مهم این است که همه این کارها بسیار آرام و تدریجی صورت گرفته است. چین از همان ابتدا نسبت به مشتقات مالی با بدبینی بسیار عمل کرد و به ارتباط بخش مالی با بخش واقعی تاکید داشت و در عمل هم بحران مالی آمریکا نشان داد که از این زاویه اقتصاد آمریکا آسیب پذیر بوده و بدبینی چینی¬¬ها به حق بوده است. در عین حال استاد ما می¬گفت که اگر سطحی به آمار بخش پولی و مالی نگاه کنیم به نظر می رسد همه چیز ایده آل و عالی است (مثل درصد وام های معوق کمتر از 3 درصد است) اما اگر قدری عمیق شویم عمق فاجعه را در می یابیم. ظاهرا واقعیت این است که رشد سریع اقتصاد چین بسیاری از اشکالات این سیستم را تحت الشعاع قرار می دهد. رشد متوسط ده درصد اقتصاد موجب می شود حجم وام¬های جدید پیوسته افزایش یابد به نحوی که درصد وام های معوق دائما رو به کاهش باشد. اگر احیانا رشد چین با افت شدیدی مواجه شود (مثلا چین با آمریکا بر سر همسایگانش اختلاف جدی پیدا کند)، در این صورت تمام ضعف ها و نواقصی که تا کنون پوشانده می¬شد سرباز خواهد کرد. مبنای اساسی نظام نظارت پولی و مالی این کشور چند چیز است: جمع گرایی (در مقابل فردگرایی غربی)، اولویت به ثبات (برای کشوری مثل چین هیچ چیز به اندازه ثبات ارزش ندارد چون بی ثباتی در مقیاس این کشور یک کابوس جهانی ایجاد خواهد کرد)، هدف غایی سیاست ها توسعه باشد (چیزی که میراث دن شیائوپینگ است)، مداخله دولت در بازارها امری ضروری است.
چین در دهه 90 نسبت به رشد سریع تر کشورهای جنوب شرق آسیا غبطه می خورد و بسیاری از نخبگان داخلی حرکت بطئی چین در باز کردن بازارهای مالی را تقبیح می کردند و آن را یکی از عوامل عقب ماندن نسبت به همسایگان موفق خود قلمداد می کردند اما وقتی بحران آسیای جنوب شرقی رخ داد و سرمایه هایی که به سمت آنجا سرازیر شده بود به سرعت خارج شد و این کشورها با بحران روبرو شدند، اعتماد به نفس نظام سیاست گذاری آنها نسبت به روش بطئی و تدریجی شان افزایش یافت. گفتیم که این تاکید بر حرکت تدریجی متاثر فلسفه آزمون و خطایی است که دن شیائوپینگ مطرح کرد. این جمله دن شیائوپینگ معروف است که گفته بود: وقتی می¬خواهید از یک رودخانه عبور کنید که عمق آن را نمی دانید، کورمال کورمال سنگ¬های زیرپا را امتحان می کنید تا مسیر خود را بیابید. در مسیر توسعه نیز باید همین کار را کرد. روشن است که به دلیل ابعاد غیرعادی جمعیت چین، هر خطا پیامدهای هولناکی به دنبال دارد و طبیعی است که این کشور در سیاست گذاری هایش محافظه کارانه عمل کند.

پکن نامه 6- خاستگاه رشد

معجزه رشد غیرعادی چین مرهون چند عامل بود: نیروی کار زیاد و ارزان، زمینهای زیاد و ارزان، ورود زیاد سرمایه خارجی و ورود تکنولوژی (خصوصا پس از عادی کردن روابط با آمریکا در زمان نیکسون (اگر اشتباه نکنم)). سیاست چین نیز نیز این بود که پول ملی خود را تا جای ممکن ضعیف نگه دارد تا بتواند صادرات خود را افزایش دهد و معمولا بخش عمده درآمد صادراتی خود را با خرید اوراق قرضه دولتی آمریکا خارج از چین نگه می داشت. بحران مالی جهانی و مشکلات اقتصادی آمریکا حفظ اینهمه درآمد در یک اقتصاد خاص را امری ریسکی کرد. در عین حال بخشی از درآمدهای صادراتی به کشور بر می گشت و کم کم سطح درآمد مردم چین بالا می رفت و به تبع آن دستمزدها شروع به بالا رفتن کرد و آرام آرام مزیت نیروی ارزان چینی در حال حذف شدن است. با هجوم کارخانه های خارجی به چین و ایجاد کارخانه های جدید به تدریج زمین در چین گران شد و در جایی مثل شانگهای زمین و ساختمان جزو گران ترین ها در دنیا است. ورود سرمایه خارجی به چین علی رغم اینکه حتی در دوران بحران جهانی رشد داشت اما از شدت رشد آن کاسته شده و به سمت هند روانه است. به روز کردن تکنولوژی ها شاید به مرز اشباع رسیده باشد. لذا همانگونه که مدل سولو پیش بینی می کند چین نمی تواند برای دوره های طولانی تر چنین نرخ رشدی را ادامه دهد. چین در حال تغییر از یک کشور فقیر با منابع تولید ارزان به یک کشور غنی با عوامل تولید گران است و باید به تدریج مثل کشورهای ثروتمند رفتار کند. این کلید تحول سیاست گذاری جدید و مرحله جدید توسعه چین است.
در مرحله جدید، چین مزیت نسبی خود را نمی خواهد نیروی کار ارزان تعریف کند بلکه به سمت صنایع با ارزش افزوده بالا و سرمایه و مهارت بر حرکت می کند. تداوم ورود تکنولوژی دیگر از طریق کپی کردن ممکن نیست بلکه باید چین به جرگه خالقان تکنولوژی جدید بپردازد. اتکای رشد چین دیگر نمی تواند بازار جهانی باشد بلکه مصرف داخلی آن باید رشد کند تا موتور تولید گردد. چین دیگر دنبال بالا بردن تفاضل صادرات از واردات نیست (مازاد حساب جاری) بلکه می خواهد با پایین آوردن تعرفه واردات را افزایش دهد تا سطح رفاه مصرف کنندگانش بالا رود. چین دیگر دنبال این نیست مازاد حساب جاری را با کسری حساب سرمایه (ورود سرمایه) بپوشاند تا تراز بازرگانی برقرار شود بلکه شرکت های چینی را تشویق می کند که آنها در خارج از چین سرمایه گذاری کنند. هم اینک آسیای میانه، آفریقا (خصوصا شرق آفریقا) و آمریکای لاتین را برای سرمایه گذاری هدف گرفته اند. خلاصه مثل وقتی که آدمی بزرگ می شود باید رفتارهایش نیز عوض شود اقتصاد چین وارد مرحله جدیدی می شود و می خواهد روابط اقتصادی اش تغییر کند. من چند سال قبل مصاحبه ای با دیوید رومر (بنیان گذار تئوری رشد درونزا) را ترجمه کردم که در کتاب اقتصاد کلان مدرن: مصاحبه های اقتصادی اخیرا چاپ شد. در آنجا از رومر می پرسند آیا نگران رشد چین و عقب ماندن آمریکا نیستی؟ او پاسخ می دهد نه! می گوید رشد چین محصول به روز کردن تکنولوژی از طریق واردات آن است ولی این روند حدی دارد و از یک جایی به بعد چین باید خلق تکنولوژی کند و اینجاست که مزیت آمریکا نسبت به چین رو می شود. آمریکا در مقایسه با همه دنیا بهترین نهادهای لازم برای خلق تکنولوژی و نوآوری را دارد یعنی بهترین دانشگاه ها، بهترین مراکزتحقیقاتی، بهترین نظام حقوقی پشتیبان نوآوری ولی چین فاقد اینهاست. مرحله جدید توسعه چین یعنی ارتقای کیفیت همه نهادهایی که بتواند رشد درونزا را از طریق نوآوری ایجاد کند که البته در مقایسه با اقدامات سخت افزاری مرحله قبل یک کار نرم افزاری پیچیده است و این باری است که رهبر جدید چین و دولت آن قبول کرده بر دوش بگیرد. آیا می تواند؟ باید دید!

پکن نامه 5- وضعیت روستاها

گفتیم که نسبت دستمزد مردم شهری چین به روستاییان حدود 3 است و در پایان سال 2013 حدود 82 میلیون نفر در زیر خط فقر قرار دارند که سهم روستاییان از آن خیلی بالاست.به همین دلیل مهاجرت به شهرها شدید است (سالی 20 میلیون نفر!) . بسیاری از آنها در عین اینکه زمین های خود را حفظ می کنند به شهر می آیند و فاقد همه خدمات تامین اجتماعی هستند و در مواقع اضطراری به پشتیبانی خانواده متکی هستند. عملا طوری شده که جوانها در روستا نمی مانند و میانگین سنی روستائیان چین بالا رفته است (بالای 41 سال). خیلی از جوانان می خواهند در صنایع چین مشغول به کار شوند تا دستمزد بیشتری دریافت کنند.
باید توجه داشت که زمین های روستایی متعلق به اتحادیه روستا و زمین های شهری متعلق به دولت است و روستائیان زمین های کشاورزی را به مدت 30 سال اجاره می کنند. هرچه تعداد بچه بیشتر باشد زمین های بیشتری دریافت می شود. یک مشکل اساسی کشاورزی چین این است که سایز زمین ها آنقدر کم است که اقتصاد مقیاس شکل نمی گیرد. افراد با مهاجرت به شهرها کماکان زمین های خود را نگه می دارند. لذا راه حل جدید چین این است که مهاجرت را به رسمیت بشناسد و در مقابل زمین ها را در ازای انجام یک پرداخت آزاد نماید. چین به شدت دنبال تشویق کارآفرینانی است که بتوانند کشاورزی مکانیزه را راه اندازی کنند و با اجاره زمین از روستاییان کشت با مقیاس وسیع را انجام دهند.لغو مالیات کشاورزی، ایجاد زیرساخت های عمومی و خدمات، کاهش هزینه نهاده های کشاورزی، ایجاد سیستم بهداشت و درمان عمومی، بازنشستگی از دیگر تمهیدات است.
بد نیست بدانیم که چین 9% درصد زمین های قابل کشت دنیا و 6.5% منابع آب دنیا و یک پنجم جمعیت دنیا را دارد. در سال 2001 به WTO پیوست و در اثر آن صادرات برخی محصولات آن کاهش و صادرات برخی دیگر افزایش یافت. متخصصین چینی این امر را انطباق با مزیت های نسبی قلمداد می کنند. با اینحال با برنامه حزب کمونیست چین مبنی بر خودکفایی غذایی (امنیت غذا) در گندم فاصله دارند. چین معتقد به خودکفایی غذایی است چون معتقد است اگر از این جهت دچار مشکل شود به دلیل اندازه غیرعادی کشور هیچ کشور دیگری نمی تواند نیازش را بر آورده سازد. یک سیاست دیگری که چین اتخاذ کرده اجاره زمین های حاصل خیز درمناطق مختلف دنیا نظیر قزاقستان و آفریقاست و نیروی کار چینی را برای کشاورزی به آنجا برده است.

پکن نامه 4- نابرابری در چین

یکی از ابعاد نابرابری در چین ظهور میلیاردرهای چینی است. به گفته سفیر ایران در چین (که قبلا سفیر ایران در روسیه بوده) در روسیه 12 نفر بالای یک میلیارد دلار درآمد دارند اما این رقم در چین چهاررقمی است. میلیونر که تعداد خیلی زیادتری است. این وضعیت نابرابری درآمد یکی از مشکلات این کشور است. بخشی از این نابرابری از محل کارآفرینی است و بخشی هم طبیعتا به دلیل فساد مسئولین دولتی در مناطقی که از رشد قابل توجهی برخوردار بوده اند. من خودم در یکی از مقالات خواندم که ایده مناطق آزاد که بعدا محور توسعه چین شد توسط آقازاده های حزب کمونیست به اجرا درآمد. چون بسیاری از صنایع این کشور دولتی هستند تخصیص وام¬های بانکی به آنها زمینه فساد را ایجاد کرده است. بسیاری از کارخانه¬ها متعلق به استانداری-هاست و اینها از بانک¬ها وام¬هایی می¬گیرند ولی هیچ وقت بر نمی گردانند. اخیرا دولت چین سعی کرد تا رابطه نزدیک و سیاسی بانک¬های دولتی با ادارات چینی را قطع کند و بگوید که دولت مرکزی خسارات عدم بازپرداخت وام را جبران نمی¬کند و بانک¬ها باید اقتصادی رفتار کنند اما همه می¬دانند که در یک شهرستان مقامات سیاسی آنجا حرف اول را می¬زنند. به همین دلیل مسئولیت استان¬هایی که رشد اقتصادی فوق العاده¬ای دارند درآمدهای غیرعادی از طریق رشوه و … فراهم می¬کند. بالاخره افراد یاد می-گیرندکه شغل سایه نیز داشته باشند و در کنار کار رسمی، در بیزنس دستی داشته باشند. این قضیه جامعه چین را به شدت حساس کرده است. با توجه به حساسیت شدید جامعه نسبت به این امر، اقدام رئیس جمهور جدید چین برای مقابله با فساد و زندانی کردن بسیاری از مقامات دولتی با نفوذ بسیار مورد توجه قرار گرفته و وی را در همین آغاز کار فردی محبوب ساخته است تا جایی که برخی این اقدام را با اقدام دن شیائوپینگ مبنی بر تغییر مسیر اقتصاد چین یکی قلمداد می¬کنند.

« Older entries