میلان نامه 21- تعویض و نه تعمیر

در اینجا آدم ها ندرتا وسایلی که خراب می شود را تعمیر می کنند. معمولا آنها را عوض می کنند. دلیل آن این است که سطح دستمزدها بالاست و صرف نمی کند که پولی بابت تعمیر داد. چند مثال بزنم. آدم ها زیاد دوچرخه سوار می شوند و طبیعتا پنچر می شود اما پنچری نمی گیرند بلکه آن تیوب را عوض می کنند. مثلا دوچرخه من که از بازار دست دومی ها 15 یورو خریده بودم پنچر شد. برای تعویض تویوب 11 یورو پرداختم در حالیکه خود تویوب 3 است. البته شرایطی شد که نشد پس بگیرم و خودم اینکار را بکنم.

ماشین که تصادف می کند صافکار به آن معنا که در ایران رواج دارد نیست و قطعات آن تعویض می شود. آب گرمکن خانه ما خراب شد. مالک تعمیر کاری فرستاد برای تعمیر. صرف نگاه به آب گرمکن برایش (نه برایم) 30 یورو خرج داشت. عاقبت الامر هم به این نتیجه رسید که کلا آب گرمکن را عوض کنند.

یکی از مزایای مهاجرت در کشورهای اروپایی این است که بازار کارهای ساده را رقابتی تر کرده و دستمزدها را پایین می کشد. برای همین هم توده مردم به شدت در برابر آن مقاومت می کنند گرچه از تحقق آن منتفع می شوند.

یک سخن حکیمانه

سخن طیب و پاکیزه را از هر که گفت بپذیر گرچه خود او به آن عمل نکند.

این سخن زیبا از سخنان امام باقر است که بر دیوار حسینیه شهر میلان دیدم. خیلی وقت بود حدیث نخوانده بودم و بعد از اینهمه وقت این حدیث خیلی به دلم نشست. گفتم شما را هم بی نصیب نکنم.

عربی آن اینگونه است: خذ الکلمه الطیب ممن قالها و ان لم یعمل بها

خیلی دلم نمی خواهد توضیح دهم ولی همه ما از این گرایش روانی انسانها خبر داریم که وقتی کسی حرف مناقشه انگیزی می زند می پرسند خود تو چی؟ اگر راست می گویی تو خودت چرا اینطور نیستی یا اینگونه هستی. این حدیث ما را می خواند که از این گرایش انسانی برحذر می دارد.

سالروز شهادت امام تسلیت و عید قربان مبارک

مسائل قومی قابل حل است

وضعیت ایران و اخیرا عراق همیشه طوری جلوه می کرد که با خود می گفتم مسائل قومی ایران قابل حل نیست. از وقتی که به اروپا آمدم متوجه شدم در برخی از این کشورهای اروپایی نیز مسائل قومی به شکل جدی هنوز وجود دارد اما طوری مدیریت می شوند که اختلال جدی ایجاد نکند.  مثال بزنم.

در ایتالیا میان شمال و جنوب آن فرق و تفاوت بسیار است و نگاه مردم این دو منطقه خصوصا شمالی ها به جنوبی ها بسیار منفی است. در صحبت ها صریحا اشاره می کنند که فلانی اینجوری اینجوری است و جنوبی است!!!. یکی از مهاجرین می گفت که برخی ایتالیایی ها به مهاجرین خانه اجاره نمی دهند. معلم زبان ما گفت ناراحت نباش. 20 سال قبل نیز روی خانه ها نوشته بودند به جنوبی ها خانه اجاره داده نمی شود. از این دست حرفها خیلی زیاد است و به حوزه سیاست، نوع رای دهی نیز کشیده شده است. گفته بودم که زمانی حزب محبوب شمالی ها طرح جدایی شمال از جنوب ایتالیا را ترویج می کرد.

در بازدید کوتاهی که از اسپانیا داشتم دوستانم گفتند که در آنجا نیز مسئله جدی است. کسانی که در منطقه بارسلونا هستند داعیه جدایی دارند و خود را بیش از آنکه اسپانیایی بخوانند کاتانیایی می خوانند. در خوابگاه دانشجویان و به گمانم در شهر نیز از پنجره خانه ها پرچمی که نماد کاتتانیا بود آویزان بود. اوج قضیه در بازی های رئال مادرید و بارسلونا است که خون و خون کشی است.

در بلژیک اختلاف هلندی زبان ها و فرانسوی زبان ها مسئله ای جدی است و تا ماهها مانع از تشکیل دولت می شد.

در سوئیس فرانسوی زبانها، آلمانی زبان ها و ایتالیایی زبان ها حضور دارند. این ایتالیایی زبانها تلاش می کنند تا خود را در برابر هیمنه بقیه حفظ کنند.

توجیه توزیع نابرابر یارانه

نمی فهمم چرا ولی ائتلاف عجیبی میان دوستان ما بر سر مخالفت با تقسیم نابرابر یارانه شکل گرفته بود و هر دیدگاه مخالفی را غیرعلمی و غیرشرعی می خوانند و حتی حاضر به درج دیدگاه مقابل من نشدند و یک سانسور تحلیلی به راه انداختند. به هر حال، دفاع من از توجیه توزیع نابرابر یارانه در اینجا منتشر شده که امیدوارم دوستان مخالف غیرعلمی بودن آن را برای من اثبات کنند.

بروز رسانی:

با توجه به کامنت های دوستان، چند نکته را اضافه کنم:

– منبع این حرف که اغنیا بهره مندی بیشتر از فقرا از کالاهای عمومی دارند،فصل دوم کتاب مولر است. اتفاقا در آنجا مولر تمام استدلال اینکه چرا باید به فقرا بازتوزیع کرد و مالیات بیشتر از ثروتمندان گرفت و امثالهم را مبتنی بر این اصل کرده است. ولی مثل خیلی از تئوری های دیگر در اقتصاد می شود کار آماری/تجربی کرد و دید که در عمل واقعا اینگونه هست یا نه.

– یک نکته مهم تفکیک میان عرضه کالاهای عمومی که وظیفه ذاتی دولت است با عرضه برخی خدمات دولتی مثل آموزش و پرورش، درمان و بیمه درمانی است. این دومی جزو وظایف ذاتی دولت نیست و اتفاقا روی این بحث می توان ادعا کرد که اقتصاددانان موافق عرضه دولتی آموزش و پرورش و درمان و امثالهم نیستند. در این مقولات اتفاقا فقرا بهره مندی بیشتری دارند. سخن من ناظر بر کالاهای عمومی بود نه این خدمات دولتی.

– تفکیک مهم سوم این است که آیا این نقدی کردن یارانه همان پول نفت است یا نه؟ از یکسو دقیقا توزیع پول نفت نیست چون همه پول نفت را شامل نمی شود و دولت خدمات و مداخلات بیشتری دارد که همه را از محل پول نفت تامین می کند. ولی از سوی دیگر چون از محل بودجه نفت تامین می شود بحثی شبیه آن دارد. به نظرم بحث پیرامون مالکیت نفت خیلی مربوط نبود در سخنان دوستان. اگر پول نفت است، میان همه مساوی توزیع شود و بعد از مردم مالیات نابرابر گرفته شود. یعنی از آن پول نفت برابر مالیات نابرابر کسر شود. نتیجه می شود که پول نابرابری توزیع گردد اما اگر یارانه است که اساسا یارانه همانطور که از اسمش پیداست باید نابرابر باشد و به اقشار ضعیف برسد.

نتایج شمارش آرای انتخابات در میلان

این را متاسفانه خیلی دیر به ذهنم رسید که منتشر کنم. در صندوق میلان که کل شمال ایتالیا و بخش بزرگی از سوئیس را پوشش می داد، کلا حدود 860 نفر شرکت کردند. از این میان حدود 800 نفر به میرحسین، حدود 30 نفر به احمدی نژاد و بقیه نیز اگر درست به خاطرم مانده باشد به شکل مساوی میان کروبی و رضایی تقسیم شده بود. انتخابات در محل کنسولگری بود ولی افرادی غیر از کارمندان کنسولگری پای صندوق بودند (ایرانی های قدیمی، معلم های مدرسه ایرانیان و … ). در شمال ایتالیا قریب به 15000 نفر زندگی می کنند. در آنجا دیدم که برخی از زوریخ ! آمده بودند تا رای دهند!ظاهرا همین الگو در بقیه صندوق های خارج از کشور حاکم بوده. تنها استثنا دبی بوده که در آن احمدی نژاد رای اول را آورده است.

ترجمه های من

مقاله بسیار خواندنی و مفصل تاریخ اقتصادی ایران در قرن بیست نوشته دکتر پسران و دکتر صالحی اصفهانی را ترجمه کردم و روزنامه دنیای اقتصاد در چند شماره آن را منتشر کرد. بخش اول آن در اینجاست. این هم بخش دوم (ممنون از دوستی که لینک را نشان داد)

روی منفی تحصیل و زندگی در ایتالیا

معمولا دانشجویان ایرانی هنگام انتخاب محل تحصیلات عالی تنها به رتبه دانشگاه و کیفیت درسهای ارائه شده نگاه نمی کنند بلکه این مقصود را نیز در نظر می گیرند که در جایی سرمایه گذاری کنند که بعدا بتوانند اقامت دائم و شهروندی نیز کسب کنند. با این معیار تصمیم به انتخاب دانشگاه ها برای ادامه تحصیل می گیرند. حال با این معیار به نظر من انتخاب کشور ایتالیا به عنوان مقصد تحصیل اصلا مناسب نیست. ایتالیا شاید کشور مناسبی برای اقامت کوتاه یعنی فقط درس خواندن و رفتن باشد اما جای مناسبی برای اقامت و شهروندی گرفتن نیست.

نخست باید توجه داشت که بازار کار خوبی در ایتالیا وجود ندارد. اولا سطح دستمزدها در این کشور نسبت به فرانسه، سوئیس و آلمان و سوئد بسیار پایین تر است. خود ایتالیایی ها با مشکل فرار مغزها به دلیل این تفاوت دستمزد روبرو هستند. جالب است که بخشی از ایتالیایی لب مرز سوئیس زندگی می کنند زیرا ترجیح می دهند در سوئیس کار و در ایتالیا زندگی کنند. ثانیا بازار کار اینجا به روی خارجیان بسته است. توجه داشته باشید که کشور ایتالیا نسبت به دیگر کشورهای اروپایی وضعیت بسته تر و ضدمهاجرتری دارد و مهاجرانی هم که به زور وارد شده اند اصولا غیرماهر هستند و کارهای سیاه و یا سطح پایین انجام می دهند. لذا بازار کار برای مشاغل تخصصی به روی خارجیان باز نشده و اصلا از این حیث مناسب نیست. شما باید بجنگید و هزینه زیادی بدهید تا راه را باز کنید.

دوم توجه داشته باشید که شهروندی گرفتن در این کشور از دیگر کشورهای اروپایی سخت تر بوده و قوانین سخت گیرانه تری دارد. در آلمان ظاهرا پس از 5 سال کار می توان شهروندی گرفت (دوران تحصیل نصف حساب می شود). در هلند هم ظاهرا وضع به همین منوال است اما در ایتالیا 10 سال پیاپی باید در اینجا بود و حقوق هم از یک حدی بالاتر باشد. تازه در این صورت باید تقاضا داد و منتظر ماند تا چند سال بعد رسیدگی شود که آیا بازی در می آورند یا نه. ایرانی هایی که 15 سال و حتی 20 سال در اینجا هستند را دیده ام که می گویند کار شهروندی شان هنوز درست نشده است!

در رابطه با کارت اقامت هم به نظرم قبلم گفته ام. در دیگر کشورهای اروپایی شما ظرف دو یا سه هفته پس از وورد کارت اقامت می گیرید و با آن کارت می توانید به همه جای اروپا بروید اما در ایتالیا گرفتن این کارت حداقل 6 ماه طول می کشد. در میلان این زمان به 11 ماه هم می کشد. وقتی آن را گرفتی سر سال باطل می گردد. یعنی 1 ماه بعد و دوباره باید منتظر بمانی برای کارت جدید! دوست ایرانی ما که جراح است می گفت بعد از سی سال زندگی برای تمدید کارت خود با مشکل روبرو بوده و آخر سر پلیسی که جراحی کرده بود پارتی بازی کرده و پس از شش ماه توانست کارتش را تمدید کند! اینها مشکلاتی است که تعمدتا برای مهاجرین ایجاد می کنند.

سرمقاله اخیر من

در این سرمقاله یکی از ملاحظات سیاسی در اجرای اصلاحات اقتصادی را معرفی کرده ام. در اینجا مزیت شوک درمانی در برابر تدریجی گرایی را طرح کرده ام.

گام بعدی حکومت چیست؟

مهمترین حسن دمکراسی این است که حداقل چهارسال یکبار دیگ سیاست را هم می زند. در ایران نیز انتخابات اخیر فارغ از نتیجه آن این کارکرد را داشت که انگیزه سازماندهی را میان مخالفین وضع موجود بیشتر کند. من گمان نمی کنم که بر تعداد مخالفین افزوده شده باشد ولی فرق مسئله با گذشته این است که آنها سازماندهی یا به تعبیر درست تر هماهنگی coordination پیدا کرده اند. این هماهنگی نیز به شکل جالبی به وجود آمده، هماهنگی روی مراسم دولتی. یعنی هرگاه قرار است مراسمی دولتی برگزار شود روی برگزاری مراسم مخالفین هماهنگی صورت می گیرد و روشن است که ابزارهای جدید ارتباطی نیز در این میان کمک فوق العاده ای کرده اند.

به هر حال آنچه روشن است این است که صدای مخالفین وضع موجود در سیاست ایران روز به روز بیشتر شنیده می شود. تجربه چند تظاهرات اخیر نیز نشان داد که سرکوب در این حد کارکرد بازدارنده ندارد و نمی تواند مانع شود تا مردم به تظاهرات بیایند. حال حکومت باید به ارزیابی این روش بپردازد. یا سرکوب شدیدتر یعنی کشتار وسیع را دنبال کند یا با مخالفین به تفاهم رسد. آنقدر که من فهمیدم در درون حاکمیت روی انجام این انتخاب درگیری و اختلاف وجود دارد. در علوم سیاسی یک واقعیت مسلم stylizd fact وجود دارد و آن این است که شیوه سفت کن شل کن بدترین اثر را به لحاظ بازدارندگی دارد و مخالفین را بیشتر جری می کند. این دقیقا اشتباهی بود که حکومت شاه کرد. حالا باید ناظر آن بود که در ایران چه انتخابی صورت می گیرد.

اهمیت پیشنهاد پروژه برای پذیرش

از امسال دانشگاه ما برای پذیرش شرط داشتن پیشنهاد پروژه را اضافه کرده است. من قبلا با وجود چنین شرطی اساسا مخالف بودم ولی تجربه فعلی نشان داد که چقدر این مسئله مهم است. از شش نفر دانشجوی دکترا، سه نفر موضوعی را برای تز برگزیده اند که با علایق کاری اساتید همخوانی ندارد و این مشکلی را ایجاد کرده است. از یک طرف دانشکده نمی خواهد موضوعی را به کسی الزام کند. تعبیر مسئول دوره دکترا این است که موضوع تز مثل ازدواج است. نمی شود به کسی آن را تحمیل کرد (لابد در ذهن او ازدواج دو سه سال بیشتر نباید طول بکشد!!!). به هر حال باید یک نفر از اساتید راهنمایی را بر عهده گیرد و یک استاد راهنمای خارجی (خارج از دانشکده) external  او را همراهی کند. به نظر این روش به صلاح دانشجو نیز هست. در جایی پذیرش می شود که استاد لازم برای راهنمایی اش هستند. از سوی دیگر دانشگاه از پذیرش کسانی که فاقد ایده و خالی الذهن هم هستند خودداری می کند.

« Older entries