بروکسل نامه 5- خلقیات این بلژیکی ها

یکی از چیزهای محسوس در این کشور بوروکراسی است. چیزی که در فرآیند درخواست ویزای بلژیک حس می کنید در زندگی عملی نیز با شدت بیشتری مشاهده می کنید. فکر نکنم درخواست ویزا برای کشوری به اندازه بلژیک نیازمند مدارک و ترجمه و هزینه ترجمه و دنگ و فنگ مربوطه باشد (گواهی عدم سو پیشینه، گواهی سلامت دکتر مورد توصیه سفارت، ترجمه رسمی عقدنامه، ترجمه رسمی شناسنامه همه اعضای خانواده، ترجمه رسمی همه مدارک تحصیلی، ….)

یک نکته دیگر عدم رعایت چراغ قرمز و سبز برای عابرین پیاده است. در ایتالیا افراد پیاده توجه چندانی به سبز یا قرمز بودن چراغ عابرین ندارند و به مهابا رد می شوند شبیه ایران (ولی یک کم بهتر). آنجا را نادیده می گرفتیم چون خودشان می گفتند که ما ایتالیایی ها خیلی قانون مدار نیستیم ولی همین قضیه در بلژیک نیز صادق است. قبلا گفته بودم که رانندگی در بلژیک خیلی جالب نیست و مطابق استاندارد اروپا نیست. نمونه آن استفاده از بوق های ممتد برای واداشتن راننده جلویی برای حرکت و امثالهم است. این قبیل کارها به قول یکی از اقوام ما در آلمان خلاف است و پلیس به سرعت با آن برخورد می کند اما در بلژیک لااقل این فرهنگ رواج دارد. نکته دیگر هم تاخیر در برنامه اتوبوسها و قطار است. ایتالیایی ها بدنامند به بی نظمی و الحق و الانصاف من وضع آن مناطقی که دیدم بهتر از بروکسل (پایتخت اروپا!!!!!!!!) بود.

یک نکته دیگری که به چشم می آید سردبودن مردم اینجاست. گرچه ما با مردم اینجا ارتباطی برقرار نکرده ایم ولی احساس جالبی به آدمی دست نمی دهد. مثلا در ایتالیا که بودیم با توجه به شیطنت و بازیگوشی کودکان خردسالم، معمولا دیگران واکنش های محبت آمیز یا نگاه های مهربانانه یا لبخندی نشان می دادند و نوعی احساس مثبت بروز می دادند و حتی گاه با آنها صحبت و یا شوخی می کردند اما در اینجا چنین چیزی ابدا وجود ندارد. صفر صفر است. یا اصلا چنین احساساتی در فرهنگ شان نیست یا در فرهنگ شان نیست که این احساسات را بروز دهند در حالیکه ایتالیایی ها در فرهنگ شان بروز احساسات هست. شاید همین یکی از دلایل این باشد که در ایتالیا معاشقه در خیابان و مکان های عمومی امر بسیار رایج و متعارفی است اما در بلژیک که قاعدتا سهل گیری جنسی بیشتر است به مراتب کمتر دیده می شود.

تقدیم به پیشگاه مسیح

حضرت عیسی به ماهیگیران گفت: «شما ماهی می گیرید ولی من به شما چیزی می آموزم که با آن انسانها را صید کنید».
این جمله حضرت مسیح در مقابل محوطه واتیکان نوشته شده و چقدر دلنشین است و الحق که وی چطور قرن هاست که انسانهای زیادی را صید کرده است. هرجا کلیسایی می بینم به آن سرک می کشم و کشیشان و راهبه هایی را می بینم که دل در گرو مسیح بسته اند. …. قرنهاست با تور خود انسانها را به دنبالش می کشد. از آن پس یکی از نزدیکان حضرت عیسی برای اشاره به هدایت شدن می گفت : I am fished!

از دکتر سروش شنیدم که روزی مولوی برای تعمیر خانه کارگری را به کار گرفت. کاشف به عمل آمد که این کارگر مسیحی است. شاگردان مولانا او را دوره کردند که چه را مسلمان نمی شوید تا جایی ک بالاخره تسلیم شد اما نهایتا گفت من از روی مسیح شرم دارم که تغییر دین دهم. مولانا وقتی این را شنید به شاگردان گفت دست از سرش بردارید. اصل دین همین شرم داشتن است!

خوشه چینی از بوستان های اندیشه

به قول مولانا خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در زبان دیگران:
عجب حرف قشنگی زده این وبلاگ: «شاید یکی از خیانت های بزرگ مارکسیسم، این باشد که بر قامت ِناساز ِبزرگ‌ترین امراض نفسانی و اخلاقی نظیر حسادت، بخل و تنگ نظری لباس شریف عدالت خواهی پوشانید.» چیزی که جان می کندم تا بیانش کنم را تمام و کمال بیان کرده
دوست من گزیده گویی های خوبی دارد و این یکی از بهترین های آن » در شوره زار خشونت، حتی جوانه نمیزند آزادی، چه برسد که تنومند شود آن درخت. یکی از بی وجه ترین عبارتهای مصطلح، آبیاری درخت آزادی با خون بود (یا هست). ریشه اش را میخشکاند خون. شما که حتی کشاورزی هم نمیدانید.»

از حسن سلیقه جمله خواندنی از استاد حکیمی انتخاب کرده: » جامعه‌اي که داراي رشد باشد، مطالبات دارد؛ يعني، به هر چگونگي از نظر مديريت و قضاوت و اقتصاد رضايت نمي‌دهد، …..هرگونه رفتار با انسان را نمي‌پذيرد … ممکن است مردمان جامعه‌اي معتقد باشند، اما به حد لازم از آگاهي نرسيده باشند. ملاک جامعة آگاه، مطالبات آن جامعه است. علي «ع»، ‌در سخنان خود، که در «نهج‌البلاغه» و روايات ديگر آمده است، جامعه را به اظهار شخصيت‌ در برابر قدرت تشجيع مي‌کند، و کرامت انساني را گوشزد مي‌فرمايد. «. (یک جمله این وسط سانسور شد تا سوء تفاهم ایجاد نشود)

یک جمله خیلی خوب هم از سایت دکتر حسین عباسی (یا حسین آقای خودمان) هم خوانده ام که دائم در ذهنم بالا و پایین می رود قریب به این مضمون (اصلش را دوباره پیدا نکردم). ریشه بهروزی یا بدبختی کشورها یا ملت ها در کوتاه مدت مرهون سیاست مداران/ سیاست گذاریها و در بلندمدت مرهون نهادهاست. برخی نیز اخیرا ریشه شکل گیری نهادها را در فرهنگ ها جستجو می کنند.

طلب راهنمایی

از خوانندگان وبلاگ کسی هست که با نرم افزارهای oxmetric و یا gauss کار کرده باشد؟

این جماعت علاف

نمی دانم علاف معادل درستی برای IDLE هست یا نه و یا دیکته فارسی اش درست است یا نه. بهرحال سازمان آمار ایتالیا گزارش کرده که از هر 5 جوان ایتالیایی بین سنین 15 تا 29، یک نفر هست که نه کار می کند و نه تحصیل. این قضیه نه تنها در جنوب که وضع اقتصادی بدتری دارد بلکه در شمال که وضعش بهتر است نیز رایج شده است. واقعیت این است که بحران اقتصادی بیشترین ضربه را به اشتغال جوانان زده زیرا بخش های مسن تر جامعه شغل های با امنیت شغلی بالاتر را تصاحب کرده اند. اشتغال زنان نیز وضع جالبی ندارد. طبق آمار 50% زنان نه کار می کنند و نه جویای کار هستند. (به نقل از وال استریت ژورنال ویژه اروپا)
در تهران همسایه ای داشتیم که آینه دق بود. با سنی حدود 50 سال هر روز جلوی خانه می نشست و مردم را نظاره می کرد تا شب. من همیشه می گفتم که چه چیزی در نظاره مردم وجود دارد؟ بهتر نیست که این آدم کتابی بخواند به جای این کار مهم نیست چه کتابی هر چه باشد بهتر از این است. شاید بتوان از او گذشت اما وضعیت جوانانی که همین رفتار را دارند اسف بارتر است. واقعا برای یک جوان چه معنی دارد چنین کاری کند وقتی می تواند چند زبان دیگر یاد بگیرد. کامپیوتر بیاموزد. تایپ سریع یاد بگیرد. یادم هست که سربازی که در صداو سیما بودم هر تغییر مسئول موجب تعطیلی کارها به مدت چند ماه می شد. دوستان تحصیل کرده ما نیز دچار همین مشکل علافی می شدند و شکایت می کردند اما برایم عجیب بود که این فرصت ها را برای آموختن یک مهارت به کار نمی گرفتند. کما اینکه وقتی بلاهایی بر سر موسسه عالی پژوهش آمد به دوستان گفتم که الان بهترین وقت برای کار علمی است چون با این وضع کار کردن تا اطلاع ثانوی تعطیل است.
نکته: دوستم آقای نعمتی راهنمایی کرده که علافی درست است نه الافی. بر همین اساس متن اصلاح شد. تشکر

معمای سایت بازتاب

اطلاعاتی که در مورد بازدید از سایت های ایرانی منتشر می شود نوعا نشان می دهد که سایت بازتاب (یا همان تابناک) محسن رضایی جزو پربیننده ترین سایت های خبری ایرانی است. این قضیه را با نگاهی به رفتار دوستانم نیز مشاهده کرده ام یعنی معمولا دوستانی که می شناسم نیز به این سایت مراجعه می کنند ولی واقعا دلیل آن را نمی فهمم.
به نظر من این سایت ازش خبری ندارد. تنها خبری که می توان در آن یافت که جاهای دیگری نیست اخبار مسائل امنیتی در مورد درگیری با مجاهدین خلق یا پژاک یا گروه ریگی و امثالهم است. این سایت چیزی بین سایت خبری و تحلیلی است اما کانون توجه آن نیز مسائلی از این دست است: 1) تحقیر اعراب منطقه و آلت دست نشان دادن آنها و تحکیم تصورات کلیشه ای در مورد شهوت ران بودن حاکمان عربی، 2) حملاتی خفیف تر از کیهان به اصلاح طلبان، 3) تمجید رهبری و مسئولین عالی رتبه کشور، 4) انتقادات بسیار نرم به حاکمان و اصولگرایان و خصوصا احمدی نژاد، 5) یک مصاحبه یا گزارش در مورد جنگ ایران و عراق، 6)ظلم آمریکا در عراق و افغانستان و اسرائیل در فلسطین
اینها هیچ کدام چیز جدیدی نیست و و اقعا همانطور که انتظار می رفت محسن رضایی و دوستانش نسخه کپی همان حرف های قدیمی را تکرار می کنند. اگر آن حرفها برای نسل ماجذابیت ندارد پس چه چیز آن را به سایتی مورد توجه تبدیل کرده است؟ مگر اینکه اقرار کرد که این حرف ها کماکان جذاب است و خریدار دارد

بروکسل نامه 4- معجزات عصر مدرن: پروازهای ارزان

قصه پروازهای ارزان در اروپا داستان بسیار جالبی است که تا وقتی خودم امتحان نکردم باورم نمی شد. حکایت این است که با وجود شبکه ریلی بسیار بسیار وسیع و گسترده در سطح اروپا، ترددهای هوایی به شدت افزایش یافته است. همگرا شدن کشورها و اتحادیه شدن آنها به افزایش مبادلات منتهی گردیده و همین امر ترددهای بین کشوری را شدیدا افزایش داده است. همین امر رقابت در عرصه حمل و نقل هوایی را به شدت افزایش داده که یکی از ثمرات قابل توجه این رقابت شدید، ایجاد پروازهای ارزان است.
فقط برای اینکه حسی نسبت به این قضیه پیدا کنید عنوان کنم که آخرین بار که از بروکسل به میلان رفتم تنها 16 یورو پول بلیط هواپیما (رفت و برگشت) دادم. دو سال قبل که بحران اقتصادی شدید بود قیمت ها به 1 یورو نیز می رسید و من خودم برای پاریس و فرانکفورت بلیط 1 یورویی و 2 یوریی تهیه کردم. امسال که وضع اقتصادی خوب است کف قیمت بلیط حدود 8 یورو شده که با توجه به آن قیمت های قبلی برای آدم پرداخت همین هم کمی زور دارد. شرکتی که در این رابطه پیشتاز است شرکت رایان ایر ryanair است. کافی است به سایت آن بروید و بلیط بین دو شهر بزرگ اروپا را امتحان کنید. شرکت دیگری که پس از آن پروازهای ارزان ارائه می کند شرکت easyjet است. برای کشورهای اروپای شرقی شرکت ویز ایر Wizzair خیلی فعال است.
چطور چنین معجزه ای ممکن است: پیش از هر چیز باید گفت که ریشه این معجزه در مهارت داده کاوی data mining این شرکت است. قاعدتا باید خبره ترین افراد برای تخمنین تقاضا را در اختیار داشته باشند و به خوبی بتوانند بدون اینکه ورشکست شوند قیمت ها را پایین آورند. جالب اینجاست که نه تنها این شرکت ها ضرر نمی دهند بلکه سودآورند و شبکه پروازی آنها رو به گسترش است. واقعیت این است که چنان این کار را با مهارت انجام داده اند که شرکت های بزرگ هواپیمایی را مجبور کرده اند که بیشتر خود را به سمت پروازهای بین قاره ای متمایل کنند ولی دور نیست که شبکه پروازهای ارزان در عرصه مسافت های دور نیز با آنها به رقابت برخیزد کمااینکه هم اکنون رایان ایر به برخی مناطق شمال آفریقا که توریستی است پرواز برقرار کرده است و یا پروازهای نسبتا ارزان (حدود 50 یورو) از شهرهای بزرگ اروپا به استانبول ایجاد شده است ( pigasus and blue airline).
چند نکته را نیز باید متذکر شوم. 1) رایان ایر این پروازهای ارزان را معمولا به فرودگاه های متروک و پرت برقرار می کند که هزینه کمی بابت فرودگاه بپردازد. معمولا هزینه اتوبوس رسیدن به شهر از آن فرودگاه ها گران تر از بلیط هواپیما می شود. مثلا با 6 یورو به بروکسل می آیم ولی 13 یورو باید بابت اتوبوس از فرودگاه به شهر بپردازم. گاه این شرکت های اتوبوسرانی نیز متعلق به خود رایان ایر است در حالیکه پروازهای گران تر به فرودگاه های داخل شهرهای بزرگ پرواز برقرار می کنند. 2) نکته دوم این است که هیچ گونه خدماتی به طور رایگان در طی پرواز ارائه نمی شود. آبی که در بیرون نیم یورو می شود خرید را باید در هواپیما 3 یورو پرداخت. در یوتیوب یک طنز در این رابطه هست که مثلا وقتی ماسک هوا به دلیل افت فشار و … داده می شود کار نمی کند مگر آنکه چند یورو به مهمانداران پرداخت شود! خلاصه حسابی رایان ایر را دست انداخته اند. اگر الزام بین المللی نبود در این پروازها تعداد خدمه خیلی کمتر می شد اما مجاز به این کار نیستند به همین دلیل در طی پرواز دائما مهمانداران اقلام مختلف از سیگار، نوشیدنی، ارمغان بهزیستی!، کارت تلفن، …. برای فروش عرضه می کنند. 3) باید توجه داشت که همه بلیط های رایان ایر و کلا پروازهای ارزان، به این ارزانی نیست مثلا اگر برای فردا بلیط بخواهید باید حدود 100 یورو یا بیشتر هزینه کنید اما اگر یک ماه زودتر برنامه سفر را تهیه کنید آن وقت می توانید بلیط های ارزان بخرید. 4) تصور نشود که هواپیماهای مورد استفاده در این خطوط نامرغوب یا کوچک یا … هستند. واقعا هواپیماهای بزرگ، نو و استانداردی دارند. 5) غیر از 10 کیلو بار که با خود می توانید داخل هواپیما بیاورید برای هر چیز دیگری باید کلی پول دهید. مثلا اگر یک کیلو اضافه بار داشته باشید باید 60 یورو بپردازید. البته این پروازها بیمه ندارند و خدماتی مثل اینکه اگر پروازها کنسل شود عرضه هتل به مسافرین و امثالهم انجام نمی شود.

شعری زیبا از عباس یکرنگی

دیروز یاد دوستان گذشته بودم و در این بین خاطرات دوران همنشینی با دوست خوبم عباس یکرنگی دائم در ذهنم مرور می شد. یاد شعری از او افتادم که برایم بسیار دلنشین بود. گفتم شما را هم در آن شریک کنم باشد که این وبلاگ هم از این حالت خشک و بی روحش خارج شود.

با جنون آهنگ معنی را فغان خواهم نوشت
نام هستی را سر برگ خزان خواهم نوشت
گرتبسم شعله ای از یاد شادی بشکفد
شبنمی از گریه بر گل رایگان خواهم نوشت
برق غیرت نیست در ابر خیال ظلمتم
نوح را بر کشتی طوفان جان خواهم نوشت
از جفای چرخ گویا روز هم بازیچه ایست
نام شب را وقت روز آسمان خواهم نوشت
گررفیقان بی وفایی را طریق انگاشتند
بی وفایی را طریق این زمان خواهم نوشت
دیده خندان گشت تا یاد محبت گل گرفت
همچو صبح این خنده را خونین فشان خواهم نوشت
چون شرر افسردگی شد حاصل عیش جهان
تیرگی را حاصل عیش جهان خواهم نوشت
بر مزار باغ می نالم چو نی از دست باد
چشمه چشمه اشک چون رود روان خواهم نوشت
تا نگوید بلبل از احوال مستان غافلم
رنج بلبل را به عرض باغبان خواهم نوشت
چون سیاووش است اینسان کشته تورانیان
پیش رستم شکوه از هاماوران خواهم نوشت
زرگران گویا خزان پرداز روی عالمند
شرح این غم را به برگ ناتوان خواهم نوشت
باغ ابراهیم گل در آتش نمرود مرد
بر خدا صد شکوه از نمرودیان خواهم نوشت
تا نمیرد یاد گل در خاطر بی جان باغ
یادگل را با دل آتشفشان خواهم نوشت
گر نگیرد شعله ام بر جان بیمار خزان
یاد گل را از زبان عاشقان خواهم نوشت

عباس هر جا هست خدا حفظش کند و امیدوارم ذوقش کماکان زاینده باشد.

ابعاد تجارت برده

اخیرا کسی در هاروارد به نام ( Nathan Nunn (2008 به رابطه برده داری و رشد آفریقا علاقه مند شده و در این رابطه چند کار منتشر کرده است. برای این مقصود اطلاعاتی در مورد تجارت برده جمع آوری کرده که جالب به نظر می رسد.
1. تجارت برده در آفریقا در چهار سمت بوده: 1) داخل آفریقا، 2) به سمت خاورمیانه و هند، 3) به سمت شرق آسیا و استرالیا و 4) به سمت قاره آمریکا
2. این قضیه بین 1400 میلادی تا 1900 در جریان بوده است یعنی پانصد سال
3. چیزی حدود 12 میلیون برده به قاره آمریکا و 6 میلیون نفر به مقاصد دیگر ارسال شده است
4. در آفریقا که منازعات قومی شدید است، برده گیری از قوم های دیگر رواج داشته و در ازای دریافت اسلحه از اروپاییان، برده تحویل می دادند که این خود منازعات مذکور را تشدید می کرده است.
5. این اطلاعات بر اساس آمار کشتی های تردد کرده بدست آمده است که نشان می دهد اطلاعات کشتی ها به خوبی ضبط و نگه داری می شده است.

نگاهی به جنگ اعراب و اسرائیل

بی بی سی مجموعه ای تحت عنوان جنگ های قرن بیستم درست کرده که این روزها با علاقه آنها را نگاه کردم. برایم بسیار جالب و جذاب بود و واقعا برای کسانی که روایت فتح و غیره کار می کنند می تواند الهام بخش باشد. نکته خیلی جالبی که در جنگ اعراب و اسرائیل وجود داشت را برای شما هم تعریف کنم.

بعد از جنگ شش روزه نیروی هوایی اعراب و علی الخصوص مصر کلا نابود شده بود و همین سبب اطمینان اسرائیل بود که هر حمله را با مزیت نیروی هوایی دفع خواهند کرد. اما مصر از شوروی موشک های ضد هوایی خریده بود. وقتی هم زمان مصر و سوریه حمله کردند. اسرائیل با خیال راحت هواپیماها را فرستاد اما ضربه مهلکی را از این موشک های سام دریافت کرد. سلاح دیگر مصر موشک های ضد تانک بود که از راه دور هدف گیری می کرد و به این ترتیب تانک های اسرائیل را ناکار می کرد. موشک های سام یک محدوده ای را تحت پوشش قرار داده بود و نیروهای مصر در این فضا مستقر شده بودند. یعنی در دو سوی کانال سوئز و اسرائیل از آن سوی کانال سوئز رانده بودند.

مشکل اینجا شد که سوریه به جولان حمله کرد و متاسفانه به خوبی پیش روی نکرد و راه عبور نیروهای اسرائیل از رودخانه را سد ننمود. لذا اسرائیل ابتدا از آنجا شروع کرد و به رغم مزیت سلاح های سوری توانست سوریه را شکست دهد و آنها را تا دمشق دنبال کند. حافظ اسد که در وضعیت فوق العاده ای قرار گرفته بود از انور سادات کمک خواست. اینجا بود که انور سادات در یک دو راهی قرار گرفت. از یک سو می خواست تا به پیش برود تا اسرائیل مجبور شود نیروهایش را از سوریه فراخواند و به سمت مصر بکشاند تا مجال تنفسی برای سوریه فراهم آورد اما اگرنیروهایش جلو می رفتند آن چتر ایمنی که موشک های سام فراهم کرده بود دیگر وجود نمی داشت. به همین دلیل رئیس ستاد مشترک مصر با این کار مخالف بود اما نهایتا انور سادات اینکار را انجام داد و نیروهایش پیشروی کردند و اسرائیل توانست از هوا بیش از 200 تانک مصری را نابود کند.

بخش دوم ماجرا حضور شارون است. این واقعا از بخش های تاریک جنگ است که چطور مصری ها چنین غفلتی کردند تا شارون بتواند از بین دو لشگر عبور کند و تانک ها و تجهیزات را رد کند و حتی پل متحرک نصب کند و وارد مصر شود. یکی از مسئولین ساف در کتاب خواندنی «فلسطینی آواره» می گوید این از بخش های پنهان جنگ است زیرا هرچه فلسطینی های در جنگ به نیروهای مصر اعلام می کنند که باید مراقب این بخش باشند و اسرائیل دارد از اینجا نفوذ می کند آنها غفلت می کنند یا خود را به غفلت می زنند. به هر حال شارون و تجهیزات اسرائیل عبور می کند و اول موشک های سام را از کار می اندازند و بعد قضیه روشن است: محاصره و حمله از هوا و  زمین. نکته جالب توجه کمک برق آسای آمریکا به اسرائیل در ارسال تجهیزات نظامی پس از شروع جنگ است. نهایتا هزاران سرباز مصری تسلیم می شوند و جنگ متوقف می گردد.

انور سادات بین از دست دادن نه تنها سینا (که قبلا از دست داده بود) بلکه از دست دادن درآمد ناشی از کانال سوئز که یک جور چاه نفت برای مصر حساب می شود و صلح با اسرائیل دست به انتخاب می زند و آن آزاد کردن صحرای سینا و کانال سوئز در ازای صلح است مشروط به اینکه پادگان اسرائیل برای همیشه در صحرای سینا باقی بماند تا حرکت های احتمالی مصر را در آینده خنثی کند.

یک شاهکار مهندسی مصر در این جنگ کلید موفقیت های اولیه مصر بود. اسرائیل خاکریزهای بلند شنی در کرانه کانال درست کرده بود که بالارفتن تانک از آنها غیرممکن بود. مهندسان مصر این طرح را داده بودند که آب را با فشار به سینه کانال ها بکوبند و به این ترتیب راه باز شود. این راهکار جواب داد و تانک های مصر توانستند وارد صحرای سینا شوند.