تفاوت نگاه دور و نزدیک

امروزهنگام کپی با یک دانشجوی ترکیه سال دومی (دکترای علوم سیاسی) آشنا شدم. خود را به هم معرفی کردیم و از موضوع تزش سوال کردم. گفت روی تحولات احزاب اسلامی و رابطه آنها با مدرنیته کار می کند. سر صحبت به سرعت باز شد و سریع حرف اردوغان را پیش کشید. گفت می دانم که بعد از قضیه داووس اردوغان چه شهرتی بهم زده اما مردم دنیا نمی دانند که او چه کسی است. گفتم چطور؟ گفت اواول شهردار استانبول شد که پست خیلی مهمی است وحتی  از وزارت مهمتر است. در آن زمان هیچ ثروت شخصی نداشت. صفر صفر بود. آن زمان آنها نسل جوانتری بودند که از حزب رفاه اربکان جدا شدند. در گذر این سال ها او جزو ده ثروتمند اول ترکیه گردیده است. همین چندی پیش برای پسرش یک کشتی تفریحی خرید و وقتی از او در این رابطه سوال کردند گفت که آن کشتی نبوده بلکه یک کشتی کوچولو بوده! کشتی به آن بزرگی را کشتی کوچولو قلمداد کرد! گفتم چطور دادگاه در این رابطه کاری نمی کند؟ گفت او عضو پارلمان است و اعضای پارلمان مصونیت قضایی دارند و چون حزب او اکثریت پارلمان را در اختیار دارند، پارلمان نمی تواند مصونیت یک عضو را لغو کند. می گفت وزیر اقتصاد ترکیه مصوبه ای را اجرا کرده که 5 سال شرکت خود را از مالیات معاف کرده است و این شخص نیز بدلیل فرار از مالیات در دادگاه دارای پرونده است اما مصونیت قضایی مانع از فراخواندنش به دادگاه شده است.

خلاصه با چنان غم و غصه ای این حرفها را می زد که دلم سوخت. گفتم هر کشوری مشکلات خاص خودش را دارد. خیلی ناراحت نباش. در حالی که در دلم از اوضاعی که این چند روزه بر سر درویشان، دانشجویان امیرکبیر و بهایی ها، …. آمده غصه دار بودم.واقعا چقدر مسائل از دور و نزدیک با هم متفاوتند. الان یادم آمد که با یک لبنانی در یکی از دانشگاه های تهران آشنا شدم که از هواداران حزب الله لبنان بود. او می گفت تا وقتی ایران آمدم به ذهنم هم نمی رسید که ایران جایی باشد که بابت نماز خواندن و روزه گرفتن میان دانشجویان تحقیر شوی!ما در لبنان به مسئولین جمهوری اسلامی عشق می ورزیدیم و نمی دانستیم که چه مسائلی در اینجا هست…..

خلاصه سلام و علیک با برکتی بود. ظرف ده دقیقه اطلاعات زیادی گرفتم. واقعا جایی که افراد از فرهنگ های مختلف حضور دارند به رایگان و به سرعت چیزهای زیادی می توان آموخت. متاسفانه تا وقتی که مسئولین کشور نخواهند ایران کشوری جهانی شود چنین فضاهایی در داخل خیلی فراهم نخواهد بود.

طعنه به اقتصادی ها

سر کلاس این جمله به ایتالیایی نوشته شده بود:

gli economisti spiegaut seapre tutti, wa doppo

یعنی

Economists explain everythings but too late

میلان نامه 7- برخی خصوصیات ایتالیایی ها

در ایران به هر کس که بر می خوردم می گفت بابا ایتالیایی ها که مثل خودمان هستند، زیاد صحبت می کنند و دائم دستان شان را تکان می دهند…. . این تصور عجیب در ایران رایج است ولی من در این مدت که اینجا بودم چنین چیزی اصلا ندیدم و مقصود از مثل خودمان بودن را نمی فهمم. شاید اگر اسکاندیناوی ها و آلمان ها را ببینم فرق فرهنگ ها و قرابت آنها به ایرانی ها را بهتر درک کنم ولی تصور می کنم که ذهنیت ایرانی ها بر اساس چند فیلم سینمایی شکل گرفته است. بگذریم:

  • سر کلاس شاگردان با صدای بلند بینی خود را تمیز می کنند. این رفتار در جلسات اول برای من کمی تکان دهنده بود.
  • ایتالیایی ها خیلی اهل دست دادن در هنگام مواجهه با هم نیستند. دست دادن وقتی انجام می شود که بخواهند تحویل بگیرند یا برخورد رسمی باشد. در این مدت یادم نمی آید که با استادی دست داده باشم.
  • در مترو و تراموا و اتوبوس این رفتار مکرر دیده می شود که جوانها با مشاهده افراد مسن جای شان را به آنها می دهند.
  • در مترو مکرر می بینم که افراد به محض رسیدن حتی به صورت ایستاده شروع به خواندن کتاب می کنند. به نظر من کار بی خودی است و با توجه به تکان ها و مدت کمی که در مترو هستند اصلا قابل توجیه نیست و گمان نمی کنم که در طول روز آنقدر کارا از وقت شان استفاده کنند که بخواهند اینگونه رفتار کنند. در مقابل این رفتار را که با موبایل یا MP3 player چیز گوش کنند هم رواج دارد و هم کار مقبول و جالبی است. من هم یاد گرفتم و از فرصت رفت و آمدها برای یادگیری لغات استفاده می کنم.
  • جایگاه ماکارونی نزد ایتالیایی ها مثل برنج نزد شمالی های خودمان است. مرتب ماکارونی می خورند. به قول دوست ایتالیایی ام، در برخی مناطق ایتالیا، نوعی قداست برای ماکارونی قائلند. لذا خوش شان نمی آید که کسی ماکارونی را خرد کند و بعد درست کند! به ماکارونی پاستا می گویند!

خاتمی یا کروبی؟

در مقایسه خاتمی و کروبی، تردید ندارم که به لحاظ سیاسی وجود کروبی بهتر از خاتمی است. همین که خاتمی رای بیاورد، مسئولین جمهوری اسلامی به عنوان خوشامد گویی چهار روزنامه را بسته و هفت هشت روزنامه نگار مظلوم و دانشجوی بی پناه را زندانی می کنند تا در همان اول کار حساب دستش بیاید. دوباره سخت گیری ها آغاز و اصول گرایی در روابط بین الملل در دستور کار قرار  می گیرد. سنگ اندازی مجلس و اخلال قوه قضائیه آغاز می شود. کروبی کسی است که هم حساسیت کمتری نسبت به او وجود دارد و هم مردی است که می تواند در این درگیری ها وارد شده و لااقل کمی از حقوق ملت را از گلوی حضرات بیرون بکشد. خاتمی نشان داده که هیچ خط قرمزی ندارد اما کروبی اینگونه نیست گرچه خط قرمزش خیلی خیلی عقب است و بسته شدن مطبوعات خط قرمزش نبود! کروبی جسارت دیدارهای رسمی با نهضت آزادی را دارد اما خاتمی شجاعت ملاقات رودررو با آنها را از ترس اخم حضرات ندارد. خاتمی با آمدنش هیچ پتانسیلی برای قهر کردن و تهدید به خروج از حاکمیت نخواهد داشت و این نوبت دیگر هیچ شعار سیاسی نخواهد داد. به این ترتیب نه خود را پیش ملت موظف به دفاع از حقوق سیاسی نشان خواهد داد و نه قدرت مانور سیاسی پیش حاکمیت خواهد داشت تا بتواند جلوی اقدامات غیرقانونی را بگیرد.

به لحاظ اقتصادی به احتمال زیاد خاتمی بهتر از کروبی عمل خواهد کرد. در مورد کروبی این خطر هست که کابینه اش را از حزبش انتخاب کند که عموما افرادی ضعیف هستند. در عین حال باید توجه داشت که انتخاب کرباسچی به عنوان معاون اولی نشان از هوش کروبی دارد و دلالت بر این دارد که وی در انتصاب های کلیدی عقلایی رفتار خواهد کرد. ولی اطرافیان خاتمی افراد قوی تری هستند البته نه آنقدر که حامد قدوسی تصور می کند! تصور اینکه افرادی چون زنگنه و جهانگیری و غیره خیلی خارق العاده هستند اغراق آمیز است. برجسته شدن آنها بیشتر به دلیل ضعف مدیران عالی رتبه ای است که در حکومت به سمت های عالی رسیدند که آنهم دلیلش وضعیت سیاسی ماست.

رای دادن مجدد به خاتمی و اعتماد مجدد به کسی که یک بار به اعتماد شما نارو زده، سخت است. برای من که شنیدن مجدد حرف های خاتمی همانند شنیدن حرف های احمدی نژاد و دیگر مسئولین کشور چندش آور است. کروبی نیز که نه شخصیت قابل ترویجی دارد و نه عملکردی را نشان داده که بتوان با دل خوش به او رای داد. واقعا اگر قالیباف آن نامه فرماندهان سپاه را امضا نمی کرد، شاید گزینه مقبول تری به نظر می رسید.

تا زمانی که کاندیدای بهتری نیست باید دائما میان بد، بدتر و خیلی بدتر و خیلی خیلی بدتر انتخاب کنیم. یادتان باشد گفته بودم که با بسته شدن مطبوعات انتخاب های اجتماعی ما همه میان بد و بدتر و بدترین خواهد شد در حالیکه با دوم خرداد این امید زنده شد که به سمتی پیش رویم که میان خوب و بد، خوب و خوب تر انتخاب کنیم. چه کنیم که آرزوهای ناکام ما در دوم خرداد از یادمان نمی رود.

کلاس و مصاحبه با آلسینا

dsc00089گفته بودم که آلبرتو آلسینا ترم گذشته در Bocconi تدریس داشت و در آن شرکت کردم. از وقت مصاحبه ای خواستم که با بزرگواری قبول کرد. این هم لینک مصاحبه همراه با عکس اختصاصی از مصاحبه

لینک مصاحبه: http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=142988

حقوق اقلیت ها

اگرچه گفتن ما در کوتاه مدت اثری ندارد اما باید آنقدر گفت و بر این دیدگاه پای ورزی کرد تا زمان فرزندانمان وضع تغییر کند.
اصل اخلاقی دکارت یعنی هرچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران نیز نپسند راهنمایی است که به ما می گوید نباید هیچ انسانی را به صرف عقیده اش از حقوق اجتماعی اش محروم نمود.
اگر نمی پسندیم که با شیعیان در کشور وهابیون به جرم بدعت و انحراف و تصور اینکه شیعه دست ساخته یهودیان است بدرفتاری شود ما نیز نباید با بهائیان بدرفتاری کنیم. اگر نمی خواهیم که مسلمانان در کشورهای مسیحی از حقوق شان بی بهره باشند، ما نیز باید با اقلیت های موجود درکشور همسان رفتار نماییم.
تناقضی که حکومت ما در آن اسیر است همین است که نمی خواهد یا نمی تواند بفهمد که حق و باطل آنقدر روشن و واضح نیست که انتظار داشت افراد به راحتی تغییر دین و عقیده دهند. لذا ناگزیر اگر حکومتی می خواهد در سرزمین ایران که کشوری واقعا به لحاظ عقیده متنوع است و این تنوع به طور روزافزون بیشتر می گردد، باید آن را به رسمیت شمارد. پارادکس مذکور همین است که چطور حکومتی، حکومت شیعه باشد و هم بتواند به شکلی کارآمد در سرزمینی که تنوع عقیدتی در آن حاکم است حکومت کند.
بر اساس قانون اساسی همه محاکمات سیاسی و امنیتی و غیره باید با لحاظ حقوق متهمین و با دسترسی به وکیل و عدم فشارهای غیرانسانی همراه باشد. نگرانی همه ما در این مورد خاص و همه موارد دیگر این است که آیا دلیل دستگیری ها و بازداشت ها این نیست که بهائیان دستگیرشده متولی سازماندهی بهائیان در ایران بودند؟ آنچه از گذشته فهمیدیم این است که نهادهای امنیتی ایران به مقوله سازماندهی هر کس غیر از خودی ها شدیدا حساس است و آن را یک تهدید قلمداد می کند. آیا این دغدغه موجب نشده تا آن اتهام «جاسوسی برای اسرائیل و خیانت به وطن عزیزمان ایران» بر آنها بار گردد؟
امیدواریم نهاد قضا واقعا وظیفه اصلی خود که همانا قضاوت صحیح میان اتهام ها باشد را ایفا کند.

ملت ناراضی-حکومت ناراضی ساز

یکی از مشخصات جامعه ایران این است که هیچ کس از وضع خود راضی نیست. ممکن نیست که با کسی صحبت کرد و او اظهار رضایت کند. همه می نالند (خودم را استثنا نمی کنم) همه در این تصورند که دیگران در غرب در وضعیت خیلی عالی قرار دارند و آنها در تنگنا هستند. فشار کار، گرانی، ترافیک، مشکلات روابط فامیلی، سیاست و … همه این عوامل رویهم موجب می شود تا عموم ایرانی ها به لحاظ فاکتور «رضایت از زندگی» در وضعیت مناسبی نباشند. من کشورهای مختلف را ندیده ام اما حدس می زنم که ایرانی ها از این حیث نمره بالایی نگیرند

این در حالی است که از جهات بسیاری ایرانی ها در زندگی خود متنعم هستند. از حیث کالاهای خصوصی واقعا سطح زندگی در ایران بالاست. با اینکه به هیچ آماری دسترسی ندارم اما حدس می زنم که تعداد تلویزیون ال سی دی در خانه های ایران بیشتر از ایتالیا باشد. مساحت خانه ها در ایران بیشتر، اجناس لوکس در خانه های ایرانی ها بیشتر، تعداد لباس و … همه بیشتر باشد. دخترانی که تازه ازدواج می کنند مسابقه این را دارند که جهازشان کامل ترین و لوکس ترین جهازی باشد که می توان تهیه کرد. همه آنچه پس از یک عمر زحمت می توان بدست آورد، در همان ابتدای زندگی دارند. دقت و وسواس مبنی بر اینکه کریستال ها همه ساخت اصل فرانسه باشد واقعا خیره کننده و در عین حال تاسف بار است.

توهم اینکه زندگی در غرب به لحاظ امکانات سرآمدی بسیار بیشتری از ایران دارد موجب پریشان احوالی بسیاری از هموطنان می شود. خیلی ها تصور می کنند که در اینجا همه به شغل هایشان عشق و علاقه دارند. برای همه از کودکی برنامه ریزی شده که وقتی بزرگ شدند برای شان کار مناسب باشد. وقتی درس می خوانند مطمئن هستند که کار خوبی می یابند و ….. توهماتی از این دست. همانطور که از کلمه «توهم» مشخص است، اینها توهماتی بیش نیست و ایرانی ها بسیار متنعم تر از چیزی هستند که خود تصور می کنند. کافی است که خود را بایک حالت ایده آل عجیب غریب و غیرواقعی مقایسه نکنند.

مشکل ایران مشکل سخت افزار نیست. مشکل مشکل نرم افزار یعنی تنظیم روابط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ماست. چیزی که بعدا خیلی بیشتر در موردش خواهم نوشت. خلاصه آنکه وقتی نتوان این روابط را خوب تنظیم کرد به رغم بهره مندی از کالاهای مختلف، رضایت از ندگی پایین است اما وقتی این روابط درست تنظیم شود ولی جامعه فقیرتر باشد، افراد رضایت از ندگی بیشتری دارند. حال صرفا به یک جزء این مشکل می پردازم و آن عدالت است.

انسانها و خصوصا ایرانی ها نسبت به برابری و مساوات و انصاف و خلاصه عدالت حساسیت زیادی دارند و بی عدالتی که در همه لایه های حکومت و اکثر رفتارهای سیستم سیاسی دیده می شود کام مردم را تلخ می کند. در روانشناسی تجربی آزمایش های فراوانی هست که نشان می دهد فرد الف حاضر است 10 واحد بگیرد به شرطی که فرد ب نیز 10 واحد نصیبش شود اما حاضر نیست که 12 واحد بگیرد ولی فرد ب 20 واحد! این یعنی انسانها گزینه های فروتر را به شرط عدالت و برابری و احساس انصاف ترجیح می دهند. وقتی حکومت حاضر نیست که انتخابات به معنی واقعی یعنی پذیرش حق کاندیدا شدن آزاد را بپذیرد، حق داشتن مطبوعات آژاد، حق دسترسی به همه رسانه ها از جمله رادیو و تلویزیون، حق استخدام شدن به شکل برابر برای همه اقشار و سلیقه ها را بپذیرد طبیعی است که مردم از وضع موجود رضایت نداشته باشند. مردم ایران بر این تصورند که با همین منابع موجود در کشور وضع می تواند به مراتب بهتر از این باشد. این حرف، اصولا حرف حقی است اما دامنه آن می تواند کمتر از تصوری باشد که مردم دارند. وقتی حکومت شدیدا مراقب است که جز خودی ها کسی در جرگه تصمیم گیری و سیاست گذاری راه نیابد، طبیعی است که مردم این تصور را داشته باشند که افراد لایق تری بودند که مجال ورود به عرصه اجرا و سیاست گذاری را نداشته اند. این نارضایتی (که بخشی از آن غیرواقعی و نادرست است) نتیجه طبیعی آن رفتار نادرست دیگر است. اگر حکومت واقعا می خواهد مردم از زندگی در ذیل جمهوری اسلامی احساس رضایت کنند باید شرط آن را که انصاف، برابری و عدالت است قبول کند و به آن تن دهد. از اینجا مثال بزنم. از صحبت های موجود با دوستان ایتالیایی این برداشت را دارم (گرچه نمی توانم قسم بخورم صددرصد صحیح است)که آنها نیز مشکلاتی را در کشورشان می بینند و می دانند که وضع می تواند بهتر شود و سیاست مداران آنها ایده آل نیستند اما در عین حال فکر می کنند که با ظرف دمکراسی ظاهرا افراد تصمیم گیر بسیار بهتری نمی توان پیدا نمود. لذا توهم امکان تغییر زیاد ندارند و تغییرات جزئی و تدریجی را امکان پذیرتر می دانند و زیاد غصه نیز نمی خورند. در حالی که در ایران اکثریت بر این عقیده هستند که با مکانیزم دمکراسی و انتخابات آزاد افراد به مراتب کاراتری را می توان در پست های تصمیم گیری و سیاست گذاری نشاند. گرچه شخصا عقیده ندارم که این تمام مسئله را حل می کند اما بخشی از مشکلات را کاهش خواهد داد.

مقالات تحلیلی من در روزنامه

 

 

 در چند ماه گذشته این موارد را به چاپ رساندم.

 

اقتصاد علم انگیزه ها، در این مرور کتاب تلاش کردم که پیام اصلی کتابی که تحت عنوان «اقتصاد نابهنجاری های اجتماعی» منتشر شده را برسانم. خیلی ها کتاب را می خوانند و لذت می برند اما در پیچ و تاب کتاب، پیام اصلی آن را فراموش می کنند.

 

معنای فردگرایی روش شناختی، این هم خلاصه مقاله ای جالب است که مبانی تئوریک اقتصاد را واکاوی می کند.

 عقلانیت اقتصادی و تئوری بازیها، مقاله ای بسیار خواندنی و آموختنی که مفاهیم اصلی تئوری بازیها را به خوبی به بحث عقلانیت اقتصادی ربط می دهد. اگر به تئوری بازیها علاقه مند هستید از این مقاله بسیار لذت خواهید برد حتی اگر مدل های رایج تئوری بازیها را بلد باشید. بخش اول مقاله، بخش دوم مقاله، بخش سوم مقاله.

 ، این مقاله به معرفی کروگمن و نقش او در علم اقتصاد وتشریح دلیل اختصاص جایزه نوبل به اومی پردازد.پاول کروگمن و نقش او در علم اقتصاد

 آینده انتخاب عمومی، این ترجمه مقاله ای است که آینده تحقیقات انتخاب عمومی را بررسی می کند.

 آینده انتخاب عمومی، این ترجمه مقاله دیگری است که آینده تحقیقات انتخاب عمومی را بررسی می کند.

میلان نامه 6- جنبه های منفی زندگی در میلان

نکته های مثبت وجالب میلان را گفتم و باید جنبه های منفی آن را هم بگویم تا قضاوت منصفانه باشد.

میلان شهری است که تمیزی/کثیفی خیابان های آن مثل تهران است. روی زمین آشغال زیاد دیده می شود. ته سیگار که فراوان. از  حیث تمیزی هیچ فرقی با ایران ندارد و حتی بدتر است چرا که سگ ها در خیابان (با عرض معذرت) خود را خالی می کنند و بسیاری از صاحبان سگ حاضر نمی شوند که خیابان را تمیز کنند. لذا جابجای پیاده روها با صحنه های دلخراش روبرو می شوید ک شکر خدا این یکی در ایران نیست. در مورد دیگر جاهای اروپا نمی دانم. معدود صاحبان سگی را دیدم که همیشه همراه خود دستکش های پلاستیکی دارند و در چنین مواقعی آنها را از روی خیابان جمع می کنند.

در میلان شاید به اندازه تهران بتوان گدا دید. در ایستگاه های مترو افرادی می چرخند و گدایی می کنند. یکی را دیدم که به جای اینکه بچه کوچک را بگذارد تا ترحم برانگیزد سگ لاغرش را گذاشته بود! در درون مترو کسانی که موسیقی می نوازند تا پول بگیرند هم دیده می شوند. درست مثل تهران.

دستفروشی و کنار خیابان فروشی هم مثل تهران هست. به محض اینکه باران می آید سیاهانی که ظاهرا آفریقایی هستند بساط چتر فروشی را به راه می اندازند. در جاهای مختلف شهر بساط لباس های ارزان، کلاه پشمی و دستکش براه است. چینی ها هم که در جاهای مختلف شهر در کنار خیابانها جای مشخصی دارند و با ماشین های بزرگ حضور دارند.

خیابان های میلان بسیار تنگ است. اولین روزی که اینجا آمدم احساس خفگی می کردم! وقتی به تهران برگشتم از معماری شهری تهران به لحاظ عریض بودن خیابانها به شعف آمده بودم! در اینجا اتوبانهای بزرگ در درون شهر ندرتا دیده می شود ولی تهران انصافا شهر مدرنی است و اتوبانهای فراوان و جالبی دارد.

میلان و اصولا ایتالیا معماری سنتی دارند و ساختمانها را به شکلی خاص می سازند. معماری آنها بوی کهنگی و قدمت و تاریخی بودن را القا می کند. ساختمانهای سنگ مرمر نما به ندرت دیده می شود. حال این وضع را با تهران مقایسه کنید. ساختمانهای بلند و مدرن در تهران بیشتر است. شاید این را بی هویتی معماری موجود در ایران فعلی بنامیم ولی ذائقه ما به این امر عادت کرده و این نوع معماری را می پسندد.

با توجه به ارزانی نسبی ماشین (از 3000 یورو تا 7000 یورو می توان ماشین های معمولی خرید) کمبود جای پارک واقعا یک معضل جدی است.این معضل به مراتب جدی تر از تهران است. یک دلیل آن همان معماری شهری ایتالیاست و دلیل دیگر تعداد زیادتر ماشین در هر خانوار است (سرانه بالاتر ماشین). چیزی که این مشکل را حادتر کرده این است که معمولا ماشین ها را استفاده نمی کنند و بیشتربرای تفریح یا مسافرت از آن استفاده می کنند. لذا وقتی یک ماشین پارک است می توانی مطمئن باشی که حدود یک هفته در آنجا پارک خواهد بود و جابجا نخواهد شد!

اگرچه حضورخارجیان (غیر از افغانی ها) در تهران و شهرهای ایران بسیار ناچیز است (به جز اصفهان و شیراز)، ولی تهران و شهرهای ایران آمادگی بیشتری برای بین المللی شدن دارند چون خیلی از تابلوها و سردر مغازه ها به دو زبان است در حالیکه اینجا همه چیز به ایتالیایی است.البته تعداد خارجی هایی که در اینجا زندگی می کنند به نحو عجیبی زیاد است. گاه در مترو در برخی ساعات خارجی ها بیشتر دیده می شوند. از خارجی ها ژاپنی ها کره ای ها و چینی ها، آسیای جنوب شرقی ها، عرب ها خصوصا اعراب آفریقا، موروکویی، نهایتا ترکها بیشتر دیده می شوند. خارجی ها در ایران راحت تر می توانند مسائل خود را حل و فصل کنند چون ایرانی ها به طور متوسط انگلیسی را بهتر بلندند از ایتالیایی ها! و ایرانی ها خیلی بیشتر روی این مقوله سرمایه گذاری می کنند تا ایتالیایی ها (تبلور آن هم کلاس های زبان فراوان درایران است). در اینجا همه چیز به ایتالیایی است. حتی فرم های تقاضای اقامت که برای خارجی هاست. سایت هایی که باید از شهرداری و پلیس وقت ملاقات بیگیری تا کار قانونی اقامت را انجام دهی همه به ایتالیایی است و هیچ نسخه انگلیسی ندارد! در اداره اقامت هم کارمندان خیلی نمی توانند انگلیسی صحبت کنند. این مشکلات در ایران به مراتب کمتر است و ایران آمادگی بیشتری برای بین المللی شدن دارد اگر سیاست بگذارد.