درس های حکومت از قضایای اخیر

خیلی ها فکر می کنند که وقایع اخیر موجب تنبه مسئولین کشور خواهد شد اما من اصلا اینگونه فکر نمی کنم. با شناختی که از آنها دارم، چنین درس هایی را خواهند گرفت:

1)      تشدید رقابت سیاسی از یک حد بیشتر که موجب تحریک جامعه شود خوب نیست. نه مشارکت بالا را خواستیم و نه تحریک جامعه و مشکلات ناشی از آن را.

2)      بار دیگر مشخص شد که تلویزیون خصوصی امر خطرناکی است چرا که اگر ابزار مناقشات سیاسی قرار گیرد، لطمات بزرگی خواهد زد. لذا بهتر است که این ابزار خطرناک در کنترل خودمان باشد.

3)      اعتماد کردن به مورد اعتمادترین لایه های اصلاح طلب نیز خطرناک است. لذا به هیچ عنوان نباید از این به بعد مجالی برای حضور اصلاح طلبان قائل شد.

4)      باید روی بسیج و سپاه و نیروی انتظامی سرمایه گذاری بیشتری کرد تا وظایف خود را در جهت حفظ آرامش مردم (!) بهتر انجام دهند.

5)      ایستادگی در برابر اپوزیسیون داخلی همانند استکبار خارجی نتایج مثمرثمری دارد.

 

آنکه ناموخت از گذشت روزگار

بازناموزد زهر آموزگار

 

عقاید ایدئولوژیک، آدم های ایدئولوژیک و نظام های ایدئولوژیک اصلاح ناپذیرند.

قانون گرایی مدل جمهوری اسلامی

از قول مرحوم شهیدی نقل کرده اند که می گفت ما در ایران همه چیز از جنس «مسما به» آن را داریم. منظور او این است که ما «مثلا فلان چیز» را داریم نه خود آن را. مثلا پارلمان داریم نه خود پارلمان. پارلمان جایی است که خواست ملت و زور ملت در آن متجلی می شود اما در ایران پارلمان و مجلس ابزار دیگری از ابزارهای حکومت برای تحمیل خواست خود، صورت قانونی بخشیدن و جایزه سیاسی دادن به هوادارانش است. مثلا اطلاع رسانی داریم نه اطلاع رسانی. روزنامه و تلویزیون و رادیو هست اما باید اخباری مشخص و حرف هایی دیکته شده را بیان کنند و خیلی چیزها را بیان نکنند و یا به عکس بیان کنند. بگذریم

یکی از این مثلا چیزها، قانون و قانون گرایی است که این روزها از اسمش هم احساس تهوع به آدمی دست می زند. وقتی ضدقانون ترین ها حامی اجرای قانون می شوند می توان به شهید شدن واژه قانون و قانون گرایی اقرار کرد. ناگفته معلوم است که این هم یکی دیگراز خدمات جناب خاتمی به ایران است که دشمنان ملت را برای لعاب قانون کشیدن به خواسته هایشان جری کرد.

وقتی مسئولین جمهوری اسلامی سخن از قانون می گویند یاد قانونی بودن بستن فله ای مطبوعات، قانونی بودن سرکوب مخالفین، قانونی بودن نقض حقوق مردم می افتم. حال می خواهند یک بار دیگر قانون را مستمسکی برای برجای نشاندن باطلی دیگر کنند و خواسته های ناحق خود را در پس قانون و نهادهای قانونی تحمیل کنند. از دید آنها اعتراض مدنی غیرقانونی است اما حمله به مردم قانونی! به نازم به این ظرافت قانونی!!!

قانون در نزد ما اصولی غیرشخصی است که مبنای تخاصمات اجتماعی و سیاسی قرار می گیرد. قانون ترجمه خواست دیکتاتورها نیست بلکه داوری تا جای ممکن بی طرف میان بازیگران است. مجریان قانون نیز تا جای ممکن همین شان را باید داشته باشند. قانون از دید من، هزینه فکرکردن، چانه زنی، تدبیر و تعیین تکلیف در تک تک مسائل را کاهش می دهد و به جای اینکه در هر مسئله بشینیم و فکر کنیم که چه باید کرد، اصولی را وضع می کنیم تا هر بار دچار هزینه های تصمیم گیری نشویم. لذا قانون شان حداقل کردن هزینه های تصمیم گیری در تک تک مصادیق را دارد.

آینده سیاسی ایران

در جریانات اخیر بغض فروخفته ما مجال بروز یافت و آنچه که سالها در دل نگاه می داشتیم را بیرون ریختیم. اما اینها صرف احساس است. مسئله این است که آیا عرصه سیاست ایران به سمت مثبتی پیش می رود؟

از جهاتی بله و از جهاتی خیر. آشکار شدن اقلیت بودن حاکمیت و قوت طیف ناراضیان از حکومت، مشخص شدن ریشه مشکلات سیاسی و قرار گرفتن سیاست مداران اصلاح طلب مذبذب برای تعیین تکلیف خود با حکومت و مسئولانش، روشن شدن چهره ای دیگر از واقعیت جمهوری اسلامی برای نسلی که حوادث بعد از انقلاب را ندیده بود، پیامدهای مثبتی است که می توان بیان کرد. اما در عین حال پیامدهای منفی نیز به دنبال داشت که در کوتاه مدت سنگین تر است. ترس از کشته شدن عده ای دیگر، بازهم سیاستمداران اصلاح طلب را از به خیابان کشاندن مردم منصرف خواهد کرد و مجددا اصلاحات فلج خواهد شد. آنها در نبود فشار جامعه از پایین، در چانه زنی دست بالا نخواهند داشت. در کوتاه مدت سیاست ورزان اصلاح طلب را نیز به احتمال زیاد از دست خواهیم داد. فشار بر مطبوعات بیشتر خواهد شد. در آینده مجالی برای حضور کاندیداهای اصلاح طلب از هر نوع وجود نخواهد داشت و جمهوری اسلامی با حساسیت فضای رقابت را میان افراد صددرصد مطمئن خود محدود خواهد نمود. قبح تغییر آرا به کلی ریخته شد. قبح سرکوب خیابانی به کلی ریخته شد. ناکارایی اعتراض های مدنی عیان شد. تصور یا توهم اینکه این حکومت هرچقدر که تصور کنی حاضر است بکشد، مجددا در ذهن و ضمیر ایرانیان نقش خواهد بست و آنها را از هر اقدام عملی برای تغییر وضع موجود بازخواهد داشت. در نبود فشار مردم و بیان مطالبات علنی، رهبران سیاسی جریانات اخیر در برابر فشارهای ناشی از حاکمیت بازهم منفعل می شوند و احتمالا عقب می نشینند.

مسئله پیش رو این است که چه کنیم تا در کوتاه مدت نیز دچار زیان نشویم. من خیلی منتظر بلندمدت ها نیستم. من براندازی نظام را نه مطلوب و نه ممکن می دانم اما این تصور که در بلندمدت به این امر نزدیک می شویم را نیز اشتباه می دانم و قائل نیستم که هزینه های کوتاه مدت به این منفعت بلندمدت می انجامد.

راه اصلاح سیاست از آزادی مطبوعات، آزادی تجمعات، آزادی احزاب و امثالهم می گذرد که قضایای اخیر نه تنها موجب پیشرفت در هیچ کدام نگردید بلکه یک عقب رفت نیز بود.

موضع رهبری

» البته نظر رئيس جمهور به نظر بنده نزديكتر است».

بحث در مورد صحت آرا

من مایل نیستم خیلی وارد ادله موافق یا مخالف صحت آرا بروم. گرچه رای اعلام شده برای کروبی احتمال تقلب را خیلی بالا می برد اما در هر صورت، روشن است که اعتراض به سلامت انتخابات، بهانه ای برای نشان دادن اعتراض به روال مملکت داری و نشان دادن بی اعتمادی به نحوه برگزاری انتخابات و اساسا فرآیندهای سیاسی است. صحت انتخابات بهانه ای بیش نیست. بهانه ای که ممکن است درست باشد یا غلط اما مردم به زبان خود می خواهند بگویند که از فرآیندهای پیش از انتخابات (رد صلاحیت ها)، حین انتخابات (سلامت انتخابات)، بعد از انتخابات (قدرت اعمال خواست و مطالبات مردم) ناراضی هستند. آنها از اینکه حاکمیت می خواهد ابزار دمکراتیک انتخابات را طوری تحریف کند که نتایج آن توجیه کننده خواست غیردمکراتیک شان باشد ناراحت هستند. باید با هوشمندی اعتراض موجود را به اعتراض به این فرآیندهای سیاسی مبدل کرد و صریحا این خواست را مطالبه نمود. نباید چنین عنوان کرد که مسئله مردم همین مسئله خاص در این مقطع است بلکه باید این فرآیند سیاسی به ریل قانونی، منصفانه و عادلانه خود برگردد.

بازهم می گویم که صحت انتخابات می تواند بهانه ای غلط یا درست باشد اما نباید روی این مسئله تمرکز کرد. مردم روی احساس و برداشت خود عمل می کنند و این احساس و برداشت مبتنی بر تجربیات طولانی را رفتارهای سیاسی حاکمیت است که متاسفانه همیشه غلط و تحقیر کننده و غیرعادلانه بوده است. حال اگر مردم عادی نتوانند «بیان مناسبی» برای این احساس و برداشت خود بیابند هرجی بر آنها نیست. این وظیفه دانش آموختگان و فعالین سیاسی است که مطالبات مردم را در قالب استدلال های درست بریزند و احساسات و برداشت های خام را تئوریزه و توجیه پذیر کنند. مثال بزنم. وقتی که مردم از نفرت خود از هاشمی سخن می گویند، باید توجه داشت که غرض اصلی نشان دادن بی اعتمادی خود به استقلال و سلامت نظام قضایی است و هاشمی در اینجا بهانه و نمادی بیشتر نیست. نمادی که می تواند درست یا غلط باشد یعنی ممکن است که واقعا فساد در خاندان وی زیاد باشد یا اصلا نباشد. حتی اگر هیچ فسادی نیز در خاندان وی وجود نداشته باشد، این به معنی غلط بودن برداشت مردم نیست! بلکه به معنی آنست که مردم عادی در بروز برداشت خود سمبل نامناسبی را انتخاب کرده اند.

شروع مجدد سیاست ورزی در ایران

فکر کنم تحولات اخیر ایران به خوبی حقانیت تحلیل های من در مورد خاتمی را نشان داده باشد. می توان تصور کرد که اگر خاتمی بود الان چه وضعیتی داشتیم. سرخوردگی روی سرخوردگی. شکر خدا، موسوی تا کنون خیلی خوب عمل کرده و بسیار بیشتر از انتظار ما بوده است. موسوی کاری را کرد که خاتمی و اصلاح طلبان 10 سال از اجرای آن خودداری کردند و آن استفاده از ابزار مردم در جنگ قدرت است. جمهوری اسلامی نشان داده که منطق، استدلال و نصیحت در آن کارگر نیست و تنها منطق زور را می فهمد. با این منطق باید با ابزار خود روبرو شد. قدرت را با قدرت می توان عقب زد. موسوی حاضر شد که مردم را در صحنه بکشاند و ملامت های ناشی از آن را به جان بخرد اما هوشمندانه طوری رفتار کرده تا فاصله خود را با اپوزیسیون برانداز نظام حفظ کند. از یک سو می خواهد اگر توانست به قدرت رسد با همین آدم های موجود در نظام سیاسی کار کند. لذا نباید همه چیز را خراب کند تا بعدا نتواند همکاری آنها را با خود داشته باشد. ثانیا براندازی با تفکرات و ایدئولوژی و شخصیت اش نیز نمی خواند. لذا به خوبی کار را تا اینجا مدیریت کرده است.

در زمان بسته شدن مطبوعات، کوی دانشگاه و انتخابات مجلس هفتم می شد از موضع بالا همین کار را کرد اما اهمال اصلاح طلبان این فرصت را از ملت گرفت و موجب شد تا کشور به مدت 10 سال زیان کند (از 78 تا 88). خسارات ناشی از آتش زدن اتوبوس و امثالهم در مقایسه با خسارت های ناشی از بی تدبیری احمدی نژاد در 4 سال اخیر و هدر دادن میلیاردها دلار چیز بی اهمیتی است. اما حال کار دوباره شروع شده و اینک از موضع پایین حرکت آغاز شده و می توان امیدوار بود که نهایتا دست بالا را پیدا کند.

بهرحال دوباره سیاست ورزی در ایران شروع شده است. سیاست مداران ایران خصوصا اصلاح طلبان بیاموزند که واقعا سیاست ورزی کنند. مردم فهمیده اند که نقش شان چیست و چه حد باید از سیاست مداران موجود انتظار داشته باشند. رشد سیاسی بالا رفته و بالاتر نیز خواهد رفت.

قلدری یا اقتدار

خیلی از مفاهیم در جمهوری اسلامی خلط شده که یکی دیگر از آنها فرق قلدری با اقتدار است. اقتدار مبتنی بر قدرت قانونی و در جهت اجرای قانون است اما قلدری طوری به رخ کشیدن قدرت برای سرکوب روحی و روانی مخالفین است. در زمان دستگیری کرباسچی، حکومت خواست قلدری کند و بگوید که هر کس را که اراده فرمودیم می گیریم و به شما هم ربطی ندارد و هیچ غلطی نمی توانید بکنید. وقتی که شور مردم بالا گرفت مجبور شدند، کار را به روال قانونی برگردانده و دادگاه را به شکل متعارف و علنی برگزار کنند. در انتخابات اخیر نیز وضع به همین گونه است. بلافاصله پس از انتخابات شروع به سرکوب و استفاده از خشونت کردند با این خیال که مثل 18 تیر جمعی از مردم را می توان به تعبیر خودشان مثل کاغذ مچاله کرد. هرچه زورآزمایی کردند بی فایده بود. مردم عزیز ما به رغم اینکه زیر ضربات باتوم بودند، باز تحمل کردند تا نشان دهند که این ابزار کارگر نیست و قلدری فایده ندارد. بهرحال شاخ شان شکست.

ظاهرا از شدت سرکوب در روزهای اخیر کاسته شده است که این نشانگر مشخص شدن این واقعیت است که برای آقایان نیز روشن است سرکوب مذکور بی فایده است. حال یا باید به سراغ سرکوب خشن و با اسلحه روند که کل فضا را متفاوت از قبل خواهد کرد یا اینکه تدبیر سیاسی را به کار گیرند و تلاش کنند در عرصه زورآزمایی سیاسی با استفاده از ابزارهای مانور سیاسی با هم مقابله کنند. امیدوارم حالت دوم رخ دهد و فکر هم می کنم که اینگونه خواهد شد. در این صورت فارغ از اینکه نتیجه چه شود و آیا حاکمیت بازهم خواهد توانست در بازی غیرخشونت بار سیاسی، اراده خود را تحمیل کند یا نه، مردم برنده خواهند شد چرا که سطح منازعات سیاسی به سطح درگیری مسلحانه کشیده نشده و رفتارهای مدنی در دو سوی میدان بیشتر شده که این یک پیشرفت اساسی در فرهنگ سیاسی ملت ماست.

در مورد دستگیری شخصیت ها

نیما معتقد است که وزارت اطلاعات می خواهد با این دستگیری ها با یک تیر دو نشان بزند. هم از شر آنها خلاص شود و هم جنبش بی سر گردد. من تا نیمه کار با او موافقم. حکومت ایران از اساس تحلیل های غلطی در مورد جامعه و تحولات آن دارند و کماکان بر مدار تئوری توطئه می گردند و در چارچوب الگوی انقلاب های رنگی به مسائل نگاه می کنند و نمی توانند علت العلل این مسائل را بفهمند. لذا گمان می کنند که با دستگیری فعالین سیاسی می توانند مسائل را کنترل کنند. گمان می کنند که حرکت اخیر ریشه و خاستگاه مشخصی داشته و این خاستگاه این افراد هستند. با ذهن معیوب آنها کاری نمی توان کرد.

از سوی دیگر تصور می کنند که اگر جنبش توده ای بدون سر و رهبر گردد، با زحمت خواهند توانست آن را کنترل کنند. دو خطای مهم در این تحلیل هست. اولا نمی توانند این جنبش را کاملا بدون سر و رهبر کنند. موسوی، کروبی و خاتمی بهرحال خط قرمزی هستند که نمی توانند نزدیک شوند. اینها نیز به هیچ مصالحه ای بدون آزادی فعالین سیاسی راضی نخواهند شد. ثانیا، حتی اگر چنین شود، این جنبش وقتی خوب مدیریت می شود که این رهبران سیاسی باشند. شاه نیز رابطه جبهه ملی را با مردم قطع کرد اما مردم رهبران خود را در پاریس یافتند! رهبرانی که دیگر اصلا اهل مصالحه نبودند. لذا حاکمیت به این فعالین سیاسی نیاز دارد و اگر خیلی دیر آنها را آزاد کند، آنها نیز کارکرد خود را از دست خواهند داد.

به استقبال نتایج

این مطلب را قبلا نوشته بودم ولی چون نمی خواستم در شور موجود احساس منفی ایجاد کنم، انتشار آن را به الان موکول کردم

من در این انتخابات شرکت خواهم کرد و دیگران را نیز به شرکت در آن دعوت می کنم اگرچه می دانم دعوت من نقشی و سهمی در تحریک دیگران به این کار نخواهد داشت. روشن است که توصیه من رای دادن به هر کسی غیر از احمدی نژاد است. من معتقدم از جمعیت 45 میلیونی بزرگسالان ایران، 40 میلیون نفر صلاحیت بیشتری از احمدی نژاد برای اداره مملکت دارند زیرا آنچه ایشان در چهارسال گذشته انجام داد مملکت داری نبود بلکه پول خرج کردن و خراب کردن سیستم های موجود بود. پول خرج کردن که هنری نیست. این کار را هر کس دیگری در این مملکت بلد است. فقط امتیاز دیگران (59 میلیون نفر دیگر) تواضع در برابر علم، نظام کارشناسی و اعتراف به ندانستن همه چیز و طبیعتا بی مهابا خراب کردن بنیادهای موجود است که این امر در جناب احمدی نژاد موجود نیست. عدم دیکتاتوری فردی، خودشیفتگی،جاه طلبی جهانی و رفیق بازی از دیگر مزایای عموم آدم های معمولی است.

در عین حال این تحلیل را نیز قبول ندارم که اگر احمدی نژاد دوباره بر سر کار بیاید ایران نابود می شود و هم اکنون کشور در معرض فروپاشی است. به اعتقاد من پول نفت، دین و سنت ها و همچینن عقلانیت موجود در توده مردم حافظ ایران بوده و هست. شرایط موجود را بحرانی نمی دانم و دلیلی برای اغراق کردن در بدی وضع موجود نمی بینم. از دید من مثال احمدی نژاد به 16 سال قبلش همانند مثال جمهوری اسلامی به وضع قبلش است. نه اینکه دولت های قبل از احمدی نژاد با کفایت بودند و نه اینکه حکومت پهلوی در اوج کفایت بود اما وضعیت آنها به مراتب بهتر از بعدی ها بود. ایران عزیز ما نشان داد که به راحتی سوء مدیریت پس از انقلاب را به مدت 30 سال تحمل می کند و فرونمی پاشد. حتم دارم که با 8 سال مدیریت احمدی نژادی نیز فرونخواهد پاشید. مملکت در این چهارسال همانند آن 30 سال فرصت های پیشرفت و بهبود زیادی را از دست داد و خم به ابرو نیاورد. در سی سال گذشته عموم مردم بابت سوء مدیریت مسئولین اینقدر بی تاب نشده اند که هم نسلی های من از وضع موجود احساس بی تابی می کنند. حتی برعکس، کسانی چون هاشمی، زنگنه و امثالهم که خود جزو عوامل سوء مدیریت سی ساله هستند امروز به نمادهای توسعه یافتگی بدل شده اند. اگر احمدی نژاد بازهم پیروز شود، چیزی نیز نخواهد گذشت که کم کم مردم به او نیز عادت کرده و به تدریج نقاط مثبتی را در او خواهند یافت و پختگی او پس از 8 سال را مورد توجه قرار خواهند داد و ای بسا در برابر کاندیدای دور بعد (غلامحسین الهام یا برادر بذرپاش) در مدح او شعرها بسرایند. بگذریم. با وجود این چون پیشرفت ولو جزئی را نیز مغتنم می دانم تلاش برای روی کار نیامدن مجدد احمدی نژاد را توصیه می کنم. اینک این تلاش به معنی شرکت در انتخابات و رای به کسی غیر از اوست.

در انتخابات پیش رو کاندیدای خوب نداریم. همانطور که گفته بودم با بسته شدن مطبوعات در سال 78 روند پیشرفت در عرصه سیاست به روند پسرفت تبدیل شد. لذا باید متواضعانه میان بد و بدتر انتخاب کرد. من نه شیفته موسوی هستم و نه کروبی ولی اطرافیان کروبی را به اطرافیان موسوی ترجیح می دهم و تواضع کروبی در مملکت داری را مفیدتر از عجب احمدی نژاد گونه موسوی می دانم. کسی که چیزی نداند بهتر از کسی است که چیز غلطی بداند و گمان کند که می داند. لذا به کروبی رای می دهم مگر آنکه نظرسنجی های هفته آخر نشان دهد رای به موسوی تنها راه گریز از روی کار آمدن احمدی نژاد است. 

فرصت های تحصیل در ایتالیا: فوری فوری

دانشگاه برگامو که در شهر زیبا و دلنشین برگامو قرار دارد دانشجوی دکترا در رشته های مختلف از جمله اقتصاد می پذیرد. متاسفانه خیلی دیر خبر دار شدم و مهلت ارسال application آن 3 یا 4 روز دیگر است. بورس می دهند و برنامه خوبی هم دارند. با دانشگاه ایلی نوی آمریکا را هم شبکه دارند و اگر کسی متمایل به برنامه های دکتری اقتصاد در آمریکاست می تواند از این فرصت استفاده کند. لینک آن به قرار زیر است:

http://wwwdata.unibg.it/dati/bacheca/102/36355.pdf

http://www.unibg.it/struttura/struttura.asp?cerca=bandi_dottorati

آنقدر که من از ایتالیایی ها فهمیدم روی deadline های خیلی حساس اند ولی اگر مدارک ناقص بفرستید زمان می دهند تا آنها را کامل کنید. لذا اگر تمایل دارید فرم آنها را پر کرده و قدری مدارک با پست سریع بفرستید. اگر از من هم کمکی بر می آید مضایقه ندارم.

« Older entries