سرمقاله دوني 1

  • اين مقاله قديمي را در واكنش به بيانيه جمعيت ايثارگران كه گفته بود نبايد از نسخه هاي بانك جهاني استفاده كرد و مقارن شده بود با اظهارات مكارم شيرازي مبني بر لزوم درس گرفتن از تجربه تركيه نوشتم. متاسفانه كار به جايي رسيده كه بايد از چنين شخصيت هايي كد بياوريم.
  • اين يادداشت من هم در زمان خود به پيشواز بحث هاي بودجه رفت و تلاش كردم دو رويه مسئله را باز كنم.
  • در اين يادداشت بحث اينكه دولت به رغم درآمد هنگفت بازهم دچار كسري بودجه شده را مطرح و تحليل كردم.

زندگی پرماجرای اقتصاددان ارشد بانک جهانی

برگرفته از اینجا:

برای اولین بار یک چینی به اسم Justin Yifu Lin, به سمت کارشناس ارشد یا عالی ترین سمت اقتصادی بانک جهانی منصوب شده است. این شخص زندگی بسیار جالبی دارد. وی در ارتش تایوان بوده ولی با شنا از دریا یا رودخانه ای که حائل میان این دو کشور است به چین می رود و زن و فرزندش را در تایوان از خود بی خبر می گذارد. در پکن لیسانس اقتصاد سیاسی کمونیسم را از دانشگاه پکن می گیرد و بعد به دانشگاه شیکاگو در آمریکا می رود و دکترایش را می گیرد. تازه همسرش می فهمد که او زنده است و به آمریکا می آید و همدیگر را می بینند.

استفاده صحیح از دارو

در هفته گذشته که خودم و دو فرزندم سرما خورده بودیم و گرفتار دکتر و دارو بودیم بحثی در مورد شیوه درست مصرف دارو درگرفت. با دوستم که متخصص داروسازی است مشورت کردم. نکته جالبی می گفت به این شرح:

«دوره اثربخشی داروها از یک منحنی سینوسی تبعیت می کند. این دوره برای برخی داروها 8 ساعت، برای برخی 12 ساعت و برای برخی دیگر 24 ساعت است. وقتی اثربخشی یک دارو به بخش پایینی منحنی می رسد یعنی 2 تا 3 ساعت آخر، باید با خوردن قرص بعدی یا تزریق آمپول بعدی دوباره اثربخشی را به منحنی بالایی سوق داد. اگر شخصی به طور مرتب دارو نخورد، در فاصله خوردن دو قرص ویروسها/میکروبها یا هر چیزی که هست فرصت تکثیر می یابند. لذا مرتب خوردن قرص ها فشار را بر این عوامل بیماری حفظ می کند تا زمانی که کاملا از بین بروند. حال اگر در خوردن دارو نامرتب باشید، این بی نظمی موجب می شود تا این عوامل در برابر دارو واکسینه شوند و به تدریج اثربخشی داروها زایل شود».

فوتبال پریشب

قبل از اینکه دوست عزیزی تذکر دهد این موضوع در ذهنم بود

پریشب اخبار را گوش کردم که می گفت برق غزه قطع شده و مردم در سرمای زمستان باید آماده مواجهه با حمله اسرائیل نیز باشد. نیم ساعت بعد فوتبال اسپانیا پخش می شد. با خود می اندیشیدم که به چه سادگی می توان درد و رنج بخش بزرگی از مردم این کره زمین را با مشاهده فوتبال نادیده گرفت. واقعا این چه دنیایی است که در آن زندگی می کنیم؟

عاشوراي امسال

من هم با سيبستان در اظهار نظر زير موافقم:
امسال عاشورا را اصلا باور نکردم! اصلا باور نکردم که مردمی می توانند عاشورا داشته باشند و به آنچه در زندانها می گذرد بی اعتنا باشند. به نظرم کشته شدن آن پسر بالابلند و خوش قیافه سنندجی عاشورا را از رونق انداخته بود. آن مرگ بی دلیل و آن دفن کردن پنهان نشانه شومی است. برای من ریاکاری جامعه ایرانی بیماری بزرگی است. گریستن بر حسین و شانه بالا انداختن در مقابل مرگ جوان سنندجی برای من قابل فهم نیست.

تکرار بی معنای مراسم، تقلید بی محتوایی است که نه دین می آورد و نه عدالتی را پاسبانی می کند. من هیچ اشکی را که امروز بر ابراهیم و زهرا نریخته باشد باور نمی کنم. دلمان را به شمعی که روشن کردیم خوش نکنیم وقتی شمع وجود جوانان شهر چنین پف می شود چنین هیچ می‌شود.
….
دلمان به عاشورایی خوش است که دیگر هیج چیزی از پیام حسین در آن نمانده است. جز پوست. جز نذری و ناهار ظهر عاشورا. جز دسته های رنگارنگ خودنمایی. جز روضه خوانی بی خون. جز مداحی های پوچ. اوف بر این شیعیان که زنجیر می زنند و قمه بر می دارند و کلام حقی نمی توانند گفت و سوالی نمی توانند کرد و حقی را پاس نمی توانند داشت و هر غلطی را توجیه می توانند کرد. عاشورای امسال روز شرمندگی بود. آن زیارتنامه خوانی به چه کار می آیدت که لعنت می خوانی بر هر که حسین را کشت و یا شنید که کشته شده و راضی بود وقتی خودت یا چنانی که از دنیا بی خبری و نمی دانی جوان کشی راه انداخته اند و یا می شنوی که جوانی کشته شد به جور و ساکت و راضی می مانی؟ تو چه می دانی شام غریبان چیست اگر شام غریبانه خانه ابراهیم را ندانی؟ خانه زهرا را ندانی؟ یا اصلا قصه را ندانی؟»

به نظر شخص من حكومت چه هنر بزرگي كرده كه واقعه به اين عظمت را اينگونه خنثي، بي اثر و حتي افسونگر و مخدر كرده است.

در رثای استاد اخلاق

این روزها رسانه ها خبر درگذشت استاد اخلاق مرحوم آیه الله مجتهدی را اعلام نمود. واکنش طبیعی عمومی این است که یک آخوند دیگر مثل همه آخوندها فوت کرده و بازهم رسانه های دولتی مسئله را بزرگ کرده اند. برای من که فرصت حضور در مجالس آقای مجتهدی را (ولو به شکل ناچیز سالی دو یا سه بار) داشته ام مسئله به کلی متفاوت است. مرحوم مجتهدی شخصیتی به کلی متفاوت با طیف روحانیت موجود داشت و همین امر موجب جذابیت شخصیت ایشان برای من می شد.

به نظر من او از جمله آخرین نمونه های روحانیت سنتی بود که چندان به تفکرات انقلابی و تندرویها و خرافات ناشی از آن آغشته نشده بود. عزاداری را نه یک هدف بلکه بهانه ای برای موعظه و گفتن نصایح اخلاقی می دانست. برای این مقصود نیز هر نوبت از یک حدیث استفاده می کرد. الحق که در گذشته چه سنت نیکویی برای روایت حدیث وجود داشته است. عمرش را صرف پرورش طلاب نمود و همواره بر علم و دانش تاکید می کرد و آن را بر خیلی از امور از جمله عبادات واقعا مقدم می دانست. آنقدر علمای بزرگ و قدیمی را دیده بود که دیگر اسامی گول زن موجود چنگی به دلش نمی زد و فریبش نمی داد و از منظر بالا به سخنرانان موجود امر و نهی می کرد. از انحرافات روحانیت به شدت ناراحت بود و علنا روحانیون راشماتت می کرد. از انقلاب طرفداری می کرد اما به دام تملق نمی افتاد. خاطرم هست که شب های انتخابات مجلس هفتم به مدرسه اش رفتم. با توجه به اینکه بخش قابل توجهی از طلاب معمولا گرایش های سیاسی تند دارند همه انتظار داشتند تا موضع رژیم را منعکس کند اما با صراحت می گفت که من شرکت یا عدم شرکت در این انتخابات را توصیه نمی کنم و به اطلاعاتی ها هم بگویید که موضع فلانی در قبال این انتخابات سکوت است……از آموزه هایش برایتان بگویم. معروف ترین چیزی که از او شنیدم این سخن بود:

«نسبت به نجس و پاکی حساس نباشید بلکه به حلال و حرام (خصوصا حلال و حرام بودن روزی) حساسیت داشته باشید».

یک بار شخصا از او توصیه ای را درخواست کردم و گفت: «خوبست که برخی اوقات تمرین مقابله با نفس کنی به این معنی که اگر دلت چیزی خواست برآورده نکنی تا اگر روزی تحت فشار شدید قرار گرفتی تمرین ایستادگی کرده باشی. در برخی شرایط جاده چنان سرازیری می شود که اگر قبلا تمرین نکرده باشی ترمز می بری!»

با جمود و تعصب مخالف بود اما اعتقاد داشت کسی که بخواهد به زی طلبگی درآید باید کمی وفقط کمی خصلت تعبد و تعصب داشته باشد.

طبیعی است که مثل هر انسان دیگری آمیزه ای از نکات مثبت و منفی بود اما هر کس که به ایشان نزدیک شد نکات مثبتش را به مراتب بیشتر از نکات منفی می دید. خدایش بیامرزد و به شاگردانش صبر دهد. اینک ما مانده ایم و تحیر در این مسئله که دیگر چه فرد مقبولی را می توان در سلک روحانیت پیدا کرد.

نگاه اقتصادی به پدیده حذف کنکور

دکتر جواد صالحی اصفهانی بحث نگاه اقتصادی به حذف کنکور را شروع کرده که می توانید مطلبش را در اینجا ببینید. به اعتقاد من مهمترین بخش صحبتش این است:

The impact of the test on education is to narrow down the goal of learning to enrich one’s quality of life to that of passing a single multiple-choice test. At a time when the country needs to train its young with a wide range of skills that enables them to compete in the global marketplace, the narrow focus of Iran’s education has become an obstacle in economic development. At the level of the family, the concour is much disliked because of the immense stress it generates for the entire family and the huge financial burden it places on parents to pay for private school and private tutors. For years I have watched child and education psychologists lament on Iranian television the negative effects of the big test on child development. We are told that teaching and learning for the test has led to undue emphasis on memorization at the expense of increasing student curiosity and creativity.

خلاصه اش این است که در نظام مبتنی بر کنکور دانش آموزان به جای یادگرفتن مهارت هایی که به درد بازار کار بخورد بیشتر مهارت های لازم برای گذراندن موفق کنکور را کسب می کنند که کلا از کارایی آموزش در ایران می کاهد.

مزیت های بزرگی مقیاس: نمونه آمریکا

دوستانی که به آمریکا می روند یک تعبیر دارند و آن قفس بزرگ است. آمریکا به دلیل مشکلات ویزا و عدم اطمینان ناشی از دوباره ویزا گرفتن مثل یک قفس است و افرادی که می روند جرات نمی کنند که موقتا هم که شده برگردند. لذا حکم قفسی را دارد اما یک پدیده دیگر هم همزمان وجود دارد و آن این است که آمریکا آنقدر بزرگ است که تقریبا هر نیازی که هر کس داشته باشد به نحوی از انحاء می تواند برآورده سازد. بزرگی مساحت آن تنوع اقلیمی را بوجود آورده است. وجود اقلیت های مختلف به تعداد زیاد موجب شده تا هر کس گروه های بزرگی را هم عقیده با خود در آمریکا پیدا کند. در آنجا از حزب اللهی رادیکال، شیطان پرست، لیبرال و هرچیزی که تصور کنید به تعداد زیاد هست. لذا این سرزمین همه سلائق و نیازها را به نحوی برآورده می کند. آنقدر تعداد دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی زیاد است که خیلی لازم نیست کسی بداند که خارج از آمریکا چکار می کند. دوستی می گفت که آمریکایی ها مسابقات فوتبال خود را جام جهانی می نامند چرا که خود را کل جهان تلقی کرده و بقیه جهان را کوچک و یا کم اهمیت قلمداد می کنند.

تحليلي شايد جديد از قيام امام حسين

با شروع محرم باز هم به اين واقعه فكر مي كنم كه چرا چنين اتفاقي رخ داد.

دو تحليل رايج در اين باره مطرح است: 1) تحليل نويسنده تازه درگذشته كه گفته بود امام حسين براي گرفتن حكومت قيام كرد اما ناكام ماند و 2) تحليل مرحوم مطهري مبني بر اينكه امام حسين براي امر به معروف قيام كرد. نظر اول تلويحا اين را مي گويد كه امام حسين در محاسبات اشتباه كرد و نبايد در اين شرايط و اين اوضاع قيام مي كرد وبايد مي دانست كه نيروهاي مخالف قوي ترند.

نظر من با نظر اول نزديك تر است چون زندگي ائمه را طبيعي تر از آنچه عنوان مي كنند مي دانم. به نظرم امام حسين در محاسباتش اشتباه نكرد و نقطه درستي را هم براي شروع قيام سياسي اش عليه يزيد انتخاب كرد. كوفه جايي بود كه بيشترين هوادار را مي توانست داشته باشد و از آنجا مي توانست عراق را بگيرد و با همراهي عربستان يعني مكه و مدينه، يزيد را در شام خفه كند. مسئله فقط بازيگري غلط فرستاده امام حسين بود يا شايد درست تر بگويم سياس بودن و زيرك بودن ابن زياد. ابن زياد در شرايطي به كوفه آمد كه كوفه به جانب امام حسين متمايل شده بود و او در اقليت قرار داشت اما توانست چنان با مهره هايش بازي كند كه خود را از يك اقليت به اكثريت تبديل كند تا جاييكه اين اكثريت را براي كشتن امام حسين همراه كند. در تعارض ميان ابن زياد و مسلم در همراه كردن توده مردم، البته ابن زياد توانمندتر بود. اين مسائل در سياست كاملا طبيعي است. نمونه روشن پيش روي ما دوم خرداد است كه مخالفين توانستند در عين اقليت بودن با اهرم هايشان به خوبي بازي كنند و به اكثريت رسند و با اين اكثريت مي توانستند خيلي جلوتر از اين هم بيايند و مثل اول انقلاب دوم خردادي ها را قلع و قمع كنند.

براي درك بهتر جنگ حضرت علي با معاويه را در نظر بگيريد كه قدرت نظامي حضرت علي و سپاهيانش بيشتر از معاويه بود اما با يك ترفند اين رودررويي به تساوي و نهايتا با حكميت به نفع معاويه پايان يافت. مثالي دور از ذهن بزنم. گاه توازن دو تيم مثل بارسلونا يا رئال مادريد برابر است و در كار زار يك تيم بهتر از ديگري بازي مي كند. اين دليل نمي شود كه توازن قوا ميان دو تيم برقرار نبوده بلكه ممكن است تنها يك نفر بهتر بازي كرده باشد.

یک هنرنمایی دیگر از ابراهیم نبوی

با توجه به اینکه « انرژی هسته ای حق مسلم ماست ولی فعلا گازمان قطع ‏شده است» و با عنایت به اینکه قرار بود یک سال پس از ریاست جمهوری نفت سر سفره مردم ‏بیاید، اما دو سال پس از آن بنزین از سفره مردم حذف و سه سال بعد یعنی امسال نیز گاز قطع ‏شده است، از کلیه ملت بدون گاز ایران درخواست می شود، برای گرم کردن تنور انتخابات فعلا ‏از هیزم استفاده کنند.

بگذریم که با برخی استدلالات وی موافق نیستم اما در ربط دادن مسائل نبوغ خارق العاده ای دارد

« Older entries