احیای مجدد سیاست صنعتی

industrial policy مجموعه سیاست هایی است که دولت ها برای رشد و تقویت صنایع اتخاذ می کنند. در دهه 90 میلادی این دیدگاه شدیدا آماج حمله قرار گرفت و همسویی آن با دیدگاه های مشهور به جایگزینی واردات و درونگرایی و غیره موجب شد تا همه بدبختی های ناشی از عقب ماندگی صنعتی کشورهای در حال توسعه به گردن آن انداخته شود. در مقابل راه حل و توصیه چه بود؟ هیچ چیز! پاسخ این بود که مرزها را باز کنید تا ببینیم کدام صنایع تان ورشکست می شود تا مشخص شود مزیت نسبی کشور شما کجاست!
آن کسانی که این دیدگاه را در پیش نگرفتند (آسیای جنوب شرقی) وخصوصا کره به نتیجه بسیار متفاوتی رسیدند. برخلاف برخی کشورهای در حال توسعه که با باز کردن مرزها توسعه یافته و صنعتی نشدند، کره و آسیای جنوب شرقی توانستند صنعتی و توسعه یافته شوند. لذا مجددا اقتصاددانان از اول قرن بیست و یکم دوباره به قضیه سیاست صنعتی پرداختند و روی موضوع کره جنوبی متمرکز گردیدند. یافته آنها این بود که اگرچه حمایت های دولتی در حالت first best درست نیست است اما چون کشورهای در حال توسعه در وضعیت first best نیستند و نهادهای قوی مانند کشورهای صنعتی و توسعه یافته را ندارند، میزان شکست بازار بسیار فراگیر و شدید است و به همین دلیل برخی مداخلات هوشمندانه دولت می تواند نه تنها اثر بدی بر اقتصاد نداشته باشد بلکه محرک اقتصادباشد و زمینه توسعه را فراهم کند. این مقاله دنی رودریک از این حیث بسیار آموزنده است.
اخیرا فیلیپ اگیون به مناسبت سالگرد تاسیس جایی که هستم مقاله ای نوشته و قرار است ارائه کند. موضوع احیای مجدد سیاست صنعتی است. نکته ای که گفته این است که توسعه آلمان از این جهت الگوست که همه صنایع را به کشورهای در حال توسعه برون دهی نکرده و صرفا روی صنایع های تک فناوری بالا متمرکز نشده بلکه با مداخلات هوشمندانه دولت بدون اینکه اصل رقابت بین بنگاه ها از بین رود، توانسته صنایع را حفظ کند. وی وابستگی به مسیر و دسترسی ناکامل به بازار سرمایه را دو دلیل برای توجه به سیاست صنعتی برشمرده است.
خاطرم می آید که بنده خدایی برای تشریح تجربه کره و سیاست صنعتی در آنجا به موسسه نیاوران آمده بود و همه ما با حرف های کلی و سطحی که برخی اساتید آنجا شنیده بودیم باز موضع گیری شدیدی سرجلسه رفتیم. برای من همان زمان جالب بود که هیچ کس اصلا گوش به حرف آن بنده خدا نداد و از همان اول همان نقدهای متعارفی که از استادهای مان را شنیده بودیم را تکرار کردند. گرچه سخنران از همان ابتدا گفته که من مخالف دخالت دولت در همه امور و به شکل فراگیر هستم و … ولی اینها موجب نشد تا کسی گوش به حرفش کند. طرفداری ایدئولوژیک از بازار محصول آموزش های آنجا بود. حال اگر حرف های همان بنده خدا را دنی رودریک یا اگیون بزند جدی می گیریم

کشکولیات

– یکی از دوستان سرنهار می گفت که یک قاعده در اروپا وجود دارد. هرچه هوا بهتر باشد فرصت های شغلی کمتر است (مثل جنوب ایتالیا و جنوب اسپانیا) اما هرچه هوا بدتر شود فرصت های شغلی بهتر می شود (مثل شمال اروپا)
– در دانشکده اقتصاد بروکسل، تعداد دانشجویان و اساتید ایتالیایی آنقدر زیاد است که وقتی در راهروها راه می روی اگر صدای انگلیسی صحبت کردن نشنوی حتما صدای ایتالیایی صحبت کردن خواهی شنید. این حکایت، ظاهرا حکایت کل اروپاست. هر جا که بروی ایتالیایی ها آنقدر زیادند که آدمی باورش نمی شود. من یک بار در سوپرمارکتی در بروکسل چیزی می خواستم. گفتم که انگلیسی می توانید صحبت کنید گفت نه ولی ایتالیایی می توانم. خوشحال شدم و کارم راه افتاد. خلاصه این نفوذ ایتالیایی ها آنقدر فراگیر است که دوست اسپانیایی ما این را شیوه فتح ایتالیایی نام گذارده. وی می گوید در این شیوه باید ابتدا به کشورها مختلف رفت و آنجا ازدواج کرد و زادو ولد نمود و راه را برای دوستان باز کرد. نهایتا یک روز رئیس جمهور ایتالیا علامت می دهد که حالا وقتش است و یکهو دیدی کل اروپا توسط آنها تسخیر شد!
– سمینار چگونگی رشد اسپانیا بود. واقعا این اسپانیایی ها جالب اند هرچقدر هم که کله گنده باشند. طرف با آنهمه اسم و رسم می گفت. آمار ها نشان می دهد در اسپانیا درصد خیلی بالایی از افراد زیر 30 سال پیش پدر و مادرهایشان زندگی می کنند و در عین حال خانه های خالی زیاد است و وام های مسکن مشکل آفریده. حال چرا بازار اجاره فعال نمی شود که اینها به این خانه ها بروند. درست است که پیش مادر ماندن این فایده را دارد که لباس هایش را اتو می کند ….. ولی بالاخره باید به خانه خود بروند. علت شکل نگرفتن بازار اجاره ظاهرا دشواری اخراج مستاجران در صورت عدم پرداخت اجاره خانه است. جند نکته جالب دیگر هم در مورد اسپانیا: نرخ ترک تحصیل دانش آموزان در اسپانیا بسیار شدید است ظاهرا یک چهارم و از همه کشورهایی اروپایی بالاتر است، بررسی ها نشان می دهد که کارایی شرکت های اسپانیاییی مشابه شرکت های آلمانی است فقط مشکل اسپانیا این است که شرکت های کوچک سهم بیشتری از شرکت های بزرگ دارند که معنای آن این است که موانعی برای رشد بنگاه های کوچک به شکل جدی وجود دارد. در فرانسه بنگاه ها از 50 نفر بیشتر نمی شوند چون اقسام مالیات و اینها به شرکت های بزرگتر از 50 کارگر اعمال می شود.
– یونان از معدود کشورهایی است که در ده سال گذشته دستمزد بخش دولتی آن بالاتر از بخش خصوصی بوده و صندوق های بازنشتگی آن پرداخت های سخاوتمندانه داشته است و اینها همه به قیمت کسری بودجه ای فراهم شده که از محل استقراض از خارج تامین مالی شده است. حال همین استقراض ها بلای جان یونان گردیده
-وقتی بحران بانکی ایرلند رخ داد و بحث کنترل جریان سرمایه جدی شد، پس انداز مردم انگلیس در بانک های ایرلند به خطر افتاد. دولت انگلیس با توسل به قانون ضد تروریسم اموال بانکی ایرلند را مصادره کرد! (یاد ادله بستن مطبوعات افتادم)

تجلیل از دکتر مشایخی

قرار است به زودی مراسم بزرگداشت دکتر مشایخی برگزار شود. من هم ترجمه یکی از کتاب هایم را به ایشان تقدیم کرده ام یعنی به ایشان ارادت دارم ولی معتقدم که مراسم تعریف و تمجید صرف خیلی جالب نیست و بد نیست به شکل انتقادی به عملکرد افراد نگریسته شود. ارزیابی انتقادی به همه سیگنال می دهد که عملکرد بیرونی آنها تحت نظارت و ارزیابی است و سرسری گرفته نمی شود.
به نظر من مهمترین اقدام مثبت دکتر مشایخی ایجاد رشته «مهندسی سیستم های اقتصادی-اجتماعی» و تاسیس دانشکده هایی برای ارائه این رشته بوده است. فارغ از اینکه واقعا این اسم خودش شترگاوپلنگی است که وقتی اساتید خارجی می بینند نمی فهمند یعنی (کمااینکه خود ما هم نفهمیدیم!) ولی در واقع امر این رشته پلی بوده است برای انتقال دانشجویان علاقه مند از رشته های مهندسی به رشته های علوم اجتماعی و انسانی. در واقع چون در مملکت ما تغییر رشته در گذشته منوط به انصراف و رفتن به سربازی بود تغییر رشته میسر نبود. همچنین چون علوم انسانی بی کلاس قلمداد می شد دانشجویان (به جز برخی استثناءها) تن به این تغیر رشته نمی دادند. ایجاد این رشته این خلاء را جبران نمود. حال که خلاء قانونی مذکور برای تغییر رشته مرتفع شده و فضای کشور دگرگون شده و تغییر رشته به علوم انسانی فراگیر گردیده، دیگر وجود چنین رشته ای شاید محلی از اعراب ندارد و بهتر است اسم واقعی آن یعنی اقتصاد استفاده شود. از اینکه دکتر مشایخی این فرصت را برای ما فراهم آورد تا با سختی کمتری به حوزه علوم اجتماعی وارد شویم از ایشان متشکریم.
اما در عین حال در همین زمینه نیز می توان انتقادی نگاه کرد. مثلا وقتی شما نحوه تاسیس دانشکده اقتصاد و مدیریت دانشگاه شریف را نگاه می کنید، آن را تحسین برانگیز نمی بینید. من دنیا را ندیده ام ولی دکتر مشایخی دیده بود. من همین چند دانشگاهی که در ایتالیا و بلژیک دیدم متوجه شدم یک ساختمان حسابی برای یک دانشکده جدی ساختن یعنی چه. شما وقتی به ساختمان دانشگاه بوکونی یا دانشکده سولوی در بروکسل می روید احساس می کنید که برای تک تک المان های این ساختمان فکر شده است حتی دستگیره های در آن! اینجاست که آدمی می فهمد دانشکده ساختن یعنی چه و چطور آدمی باید سنگ بنایی بگذارد که روی آن بشود برج دانشی بنا کرد. واقعا بی دلیل نیست که دانشگاه بوکونی در همه جای اروپا و حتی دنیا اینطور مطرح است . می دانم که دانشکده اقتصاد و مدیریت در شرایطی تاسیس شد که پول لازم در اختیار نبود اما شاید بازهم می شد جور دیگر عمل کرد. کیفیت دوره مدیریت اجرایی آن که بنا به قول بچه های رشته مدیریت اجرایی مطلوب نبوده ….. حداقل این است که دانشکده با آن انتظارات بلندی که در ابتدا از آن وجود داشت همخوان نشد.
اگر واقعا قرار است تجلیلی باشد باید ارزیابی جدی هم وجود داشته باشد. یک ارزیابی علمی (یعنی آیا فارغ از اینکه دکتر مشایخی در یک دانشکده نامدار درس خوانده توانسته مشارکت علمی قابل قبولی نیز داشته باشد؟)، یک ارزیابی حرفه ای (آیا واقعا دانش مدیریت ایشان در بهبود عملکرد شرکت هایی که مشاوره داده و برای آنها برنامه ریزی استراتژیک کرده موثر بوده است؟)، یک ارزیابی سیاسی و اجتماعی (تا چه اندازه ایشان در بهبود فرآیند تصمیم گیری و سیاست گذاری اقتصادی در ایران موثر بوده است؟)…..
تا جایی که من می دانم دو نگاه متعارض و افراطی نیز هست. در یک سو دوستان ما هستند که متولی این مراسم اند و نوعی شیفتگی دارند و در سوی دیگر نیز هستند کس یا کسانی که شاید به زودی علنی سخن گویند و اقدام دکتر مشایخی برای ترویج برنامه ریزی استراتژیک و سیستم دینامیک و حتی رشته مدیریت را امر منفی و حتی سوء استفاده علمی قلمداد می کنند. به نظرم هر دو این نگاه ها افراط و تفریطی اند و غیر قابل قبول. و نگاه درست بینابینی است. بلندنظری و سعه صدر، متانت و وقار، خیرخواهی، هوش، دانش پایه قابل قبول در مدیریت و اقتصاد ویژگی های مهمی هستند که به راحتی در هرکس یافت نمی شود و با خوی و خصلت معلمی عجین نمی گردد.

معرفی یک وبلاگ «جنگها و تاریخ»

من از آدم هایی هستم که جلوی اینترنت حوصله ام سر می رود. دیدن ایمیل ها و اخبار روز و یک نیم نگاهی به فیس بوک حداکثر نیم ساعت طول می کشد و همیشه دنبال مطالبی هستم که جالب باشند اما در عین حال سطحی و از سوی دیگر خیلی هم پیچیده نباشد. فسفر مغز را برای کارهای خودم نیاز دارم! وبلاگی که این چنده وقته به خوبی با این نیاز من همخوان بوده وبلاگ جنگها و تاریخ به آدرس
http://wars-and-history.mihanblog.com/
است. نویسنده با علاقه و سلیقه جالبی تلاش می کند تا پدیده مهمی چون جنگ را مورد واکاوی قرار دهد و اطلاعات نظامی درستی در مورد جنگ های مختلف عرضه کند. خوشبختانه این وبلاگ زود به زود بروز می شود و خواندن آن را به همه توصیه می کنم.
در یکی از این پست ها مقاله ای از یکی از نشریات نظامی داخلی «نگین ایران» گذاشته بود که بسیار جالب بود. در آنجا فرماندهان سپاه نقدی کارشناسی به عملکرد نظامی سپاه عرضه می کنند. چیزی که ندرتا دیده شده که به صورت عموم و علنی بیان گردد. حکایت آن این است که از دید آنها، ترکیب درست و موثر سرمایه (ادوات مکانیزه) و نیروی انسانی (نیروی پیاده) رعایت نمی شده و همین باعث عدم موفقیت ها و همچنین تلفات بالای نیروی انسانی ایران گردیده است. اینکه ایران از محدودیت بیشتری به لحاظ ادوات مکانیزه نسبت به عراق برخوردار بوده یک نکته است اما همه نکته نیست! بدبینی به علوم مدرن نظامی که در ارتش تجلی داشت امر غیرقابل انکاری در سپاه بوده است که تجلی بدبینی رایج به علوم انسانی و اجتماعی درعرصه نظامی است. هزینه های این سم فکری (بدبینی به علوم انسانی و اجتماعی غربی) در عرصه نظامی به مراتب بالاتر، عیان تر و دردناک تر بوده است.
شما اگر سایت های جالب مشابهی سراغ دارید خوشحال می شوم که مرا نیز مطلع کنید.

مصر مانع دمکراسی منطقه!

محاکمه حسنی مبارک و همسر و فرزندانش موجب خوشحالی مصری ها شده است اما واقعیت آنست که سرنوشت حسنی مبارک درس عبرتی شد برای حکام منطقه که به هیچ وجه کنار نکشند و تا آخرین لحظه مقاومت کنند. تصور کنید بشار اسد کجا می تواند برود اگر نتواند بقیه عمر را سر به زیر در سوریه زندگی کند؟ همین طور ملک عبدالله و کشورهای حاشیه خلیج فارس و …. . از آن کار بدتر انحلال حزب حاکم مصر بود. حکومت قبل مصر متکی به قشر بزرگی بود که همگی تحت لوای آن حزب قرار داشتند. هم اکنون نیز در تمام کشورهای استبدادی منطقه قشری از جامعه بدنه حکومت را تشکیل داده و از وضع موجود منتفع می شوند و غالبا تحت یک حزب حکومتی فعالیت دارند. اگر تصور آنها این باشد که در آینده با آمدن دمکراسی آنها از همه چیز و حتی فرصت قانونی رقابت سیاسی محروم خواهند شد روشن است که از سرکوب دفاع خواهند کرد و پشت سر حاکمی خواهند ایستاد که مصمم به سرکوب تا آخرین لحظه است. آنچه دمکراسی خواهی ها را موفق نمود (در بسیاری از موارد) این بود که توانست در حاکمیت بر سر انجام یا عدم انجام سرکوب چنان شکافی ایجاد کند قابل پر کردن نباشد. شیوه عمل مصری ها دقیقا بر عکس عمل کرد و این درس های منفی را به حکومت های استبدادی منطقه داد
(به نظرم حسین آقای عباسی هم قبلا مطلبی در همین زمینه نوشته بود در وبلاگش)

یونانیات

-جمعه قبل ظاهرا چندین وزیر اقتصاد کشورهای اروپایی از جمله آلمان، فرانسه، یونان، ایتالیا، اسپانیا و پرتغال در بروکسل جلسه ای پنهانی برگزار می کنند که ظاهرا مسئله خروج یونان از حوزه یورو نیز مطرح می شود ولی بحث اصلی معطوف به این بوده که روشن است یونان نمی تواند طبق برنامه قبل احیا شود و کمک های مالی داده شده را برگرداند. لذا بهتر است تا مجددا این وام ها مهلت دهی شود. جالب اینجاست که اسپانیا و پرتغال بوده اند ولی از هلند و فنلاند که در کمک مالی مذکور نقش داشته خبری نبوده است. جراید طبیعتا متوجه می شوند و سراغ وزرای اقتصاد می روند ولی آنها به طور کلی قضیه را کتمان می کنند در حالیکه فیلی به این بزرگی را چگونه می توان پنهان کرد تا کسی نبیند.
-تهدید یونان به خروج از اتحادیه اروپا را کسی باور نمی کند. اقتصادی ضعیف با سابقه ای از عدم دمکراسی حتما از بودن در اتحادیه اروپا منتفع می شود. از سوی دیگر نیز اروپایی ها می ترسند که خروج یونان شروعی برای پایان رویای اروپای متحد باشد. این روزها قضیه چگونگی حفظ این موجودیت در عین وجود اجزای بیمار است. یونان برنامه از حجم بالای خصوصی سازی و ریاضت اقتصادی را پیشنهاد کرده اما همه در اتحادیه اروپا می دانند که این برنامه ها شدنی نیستند و اوضاع خرابتر از آنست که آنها نشان می دهند.
-آنطور که از دوست یونانی ام شنیده ام سابقه تسلط طولانی مدت ترکیه بر یونان یک حس ضد ترکی عجیبی در یونان به وجود آورده و هنوز ترکیه را به چشم یک نیروی برتر نظامی متخاصم و آماده مداخله قلمداد می کنند. لذا از ترکیه هنوز حساب می برند. او می گفت که ای کاش سیاست مداران یونان شجاعت سیاست مداران ایران را داشتند. گفتم چطور؟ گفت اواخر جنگ ایران و عراق، چون ایران ضعیف شده بود ترکیه بی مهابا برای تعقیب مخالفین کرد حریم زمینی و هوایی ایران را نقض می کرد و گمان می کرد که ایران ضعیف قادر به مواجهه جدی نیست. ایران گرچه تازه از جنگ خلاص شده بود اما یک اولتیماتوم می دهد و ترکیه نادیده می گیرد. دفعه بعد که هلی کوپترهای ترکیه به ایران می آیند توسط ایران هدف قرار می گیرند. من خودم به خاطر می آورم که زمانی دور گفته شده که چند هلی کوپتر ترکیه به دلیل نقص فنی در ایران سقوط کردند! خلاصه ایران چنان محکم برخورد می کند که ترکیه دیگر مراقب رعایت مرزها می شود.
(یه چیز بامزه آخر نوشته قبلی اضافه شد)

بروکسل نامه 11- این آدم های حریص

دیروز پارلمان اروپا بار عام داده بود یعنی ورود برای عموم آزاد بود و مراسمی برای عموم تدارک دیده شده بود. با توجه به نزدیکی خانه و این خبر که برای کودکان برنامه های خاصی تدارک دیده شده بود، رفتیم. جمعیت خیلی زیادی آمده بود و دیدن سالن ها و معماری مدرن آن جالب بود ولی نه خیلی زیاد. در جای جای مسیر کامپیوترهایی گذاشته بودند با دفترچه. شما این دفترچه ها را می خواندید و در امتحان 5 سوالی تستی شرکت می کردید و اگر درست پاسخ می دادید جایزه بسیار کوچکی مثل راکت پینگ پنگ از نوع کم کیفیت یا تی شرت های بچه گانه و … دریافت می کردید. جزوه ها همه در مورد اتحادیه اروپا و پارلمان اروپا و امثالهم بود.
در یک قسمت برای بچه های کوچک نقاشی هایی گذاشته بودند که باید رنگ می کردند و به عنوان جایزه بین مداد رنگی کوچک و یک جوجه پلاستیکی ساده که وقتی فشار می دهی بیب می کند انتخاب می کردی. برای بچه ها جالب بود ولی عجیب این بود که آدم های بزرگ می آمدند و اینها رنگ می کردند و با وقاحت جوجه پلاستیکی دریافت می کردند. فقط برای فهم اوج فاجعه بگویم که از دید من این جوجه ها به زحمت 500 تومان ارزش داشت و گاه درخواست می کردند که هر کدام شان یکی دریافت کنند! اگرچنین چیزی در ایران می دیدیم آن را اوج عقب ماندگی مردم مان قلمداد می کردیم و انتظار نداشتم که چنین چیزی را در اینجا ببینم. خلاصه هرجا چیز مجانی بدهند رفتارها شبیه هم می شود. در جایی هم عکس رئیس پارلمان اروپا را به شکل ماکت درآورده بودند و آدم ها می آمدند و عکس می گرفتند گویی با خود او عکس انداخته اند.
-یک بخش از برنامه این بود که به بچه های کوچک می گفتند نقاشی در مورد اتحادیه اروپا بکشند و جایزه بگیرند. این توضیحات را مسئول مذکور به انگلیسی به بچه هایم گفت.آنها هم سری تکان دادند و مشغول شدند. دیدم بچه ها حیواناتی که بلد بودند را نقاشی کردند و بردند تا جایزه بگیرند. آنها هم یک تی شرت به هرکدام جایزه دادند!

بروکسل نامه 10- سربازی زودهنگام

پسر بزرگم سال آخر مهدکودک است (همان آمادگی خودمان). مدرسه شان اعلام کرده اند که باید یک اردوی سه روزه بروند. یعنی سه روز جدایی از خانواده. معلم شان تعریف می کرد که این اردو خیلی در بزرگ شدن شان تاثیر دارد. خیلی ها قبلا تنها لباس پوشیدن، تنها خوابیدن، تنها خود را آماده کردن را بلد نبودند و این اردو برای شان مفید است. ما هم با پیش بینی این قضیه او را برای زندگی مستقل سه روزه اش آماده می کنیم! هیجان است و شادی! بالاخره دلنگرانی دارد و نشاط شیطنت آمیز…!
یادم می آید که در پادگان نیروی دریایی سیرجان آموزشی می گذراندم. در ورودی پادگان با محل استقرار حدود 45 دقیقه پیاده فاصله داشت و اگر کسی به دیدن سربازها می آمد باید معطل می شد تا سرباز بدبخت این مسیر را پیاده بیاید و برگردد. یک بار پسرعمویم از مس کرمان آمده بود به دیدنم و قدری میوه آورده بود. آنقدر دیر رسیدم که رفت! در راه برگشت با سرباز نوجوانی هم قدم شدم. دیدم گریه می کند. گفتم چرا گریه می کنی؟ گفت که خانواده ام به دیدنم آمده بود. این نخستین بار است که از خانواده ام جدا می شوم. سربازی باعثش شده. دلداری اش دادم و دلم برایش سوخت. انصافا هم سربازی سرباز صفرها به مراتب از سربازی ما تحصیل کرده ها(درجه دارها) سخت تر بود.
گفتم سربازی، این را هم بگویم. دوست یونانی ام هم می گوید که در یونان سربازی برای جوانان اجباری است و او هم سربازی رفته است و درجه دار بوده. محل سربازی شان منطقه خاصی از یونان است که ویدئوهایش را در یوتیوب نشانم داد. چیزهایی که مرا یاد کردستان خودمان می انداخت. می گفت وقتی به آنجا اعزام شدیم گفتند که با مردم کنجار نروید، مسلح هستند، اگر زن یا دختری رد می شد، نگاهش نکنید، مردم این منطقه خیلی حساسند و خون به پا می کنند، …. (یونان جزو اتحادیه اروپاست ولی کم کم دارم متوجه می شوم بین شرق و غرب اتحادیه اروپا خیلی تفاوت فرهنگی هست)

تبعات اقتصادی مهاجرت با یک مثال

اینکه مهاجرت چه اثراتی بر اقتصاد کشورهای میزبان دارد یکی از موضوعات جدی در اقتصاد بین الملل است.من در این زمینه چیز زیادی نمی دانم ولی ظاهرا اقتصاددانان به مراتب بیش از افراد عادی موافق مهاجرت (خصوصا مهاجرت افراد تحصیل کرده) هستند زیرا این امر باعث می شود رقابت بر سر برخی مشاغل تشدید شده و دستمزدهای مذکور کاهش یابد. این امر اگر برای مشاغل عالی رخ دهد می تواند به کاهش نابرابری بیانجامد. در عین حال روشن است که برخی صنایع از نیروی کار ارزان منتفع می شوند و به همین دلیل از انجام مهاجرت دفاع می کنند در حالیکه بخش غالب جامعه که در مشاغل ساده مشغول به کار هستند با مهاجرت مخالفند و نمی خواهند دستمزدها و قدرت چانه زنی شان کاهش یابد.
این بحث سر دراز دارد اما اخیرا کسی ایده جالبی به ذهنش رسیده و روی آن تحقیق کرده است. گفته اگر کسی گفت که من مخالف مهاجرت هستم باید سوال کرد که آیاشما با جذب فوتبالیست های خارجی در تیم های باشگاهی مخالفید یا نه؟ این قضیه خصوصا در ایتالیا مطرح است که جامعه شدیدا فوتبالی است و در عین حال بسیار با مهاجرت مخالفت دارند. معمولا افراد می گویند موافق جذب بازیکن خارجی هستند اما وقتی بحث به عرصه صنعت می رسد مخالف می شوند در حالیکه منطق حاکم بر هر دو یکی است. وی کشورهای مختلف را از حیث میزان اعمال محدودیت بر باشگاه ها در جذب بازیکن خارجی و اثرات آن بر موفقیت های بین المللی با هم مقایسه کرده است. مقاله را از اینجا می توانید بیابید.