نکاتی پیرامون ادامه تحصیل در مقطع دکترا و فوق لیسانس

دوستان با ایمیل و غیره در مورد اینکه کجا اپلای کنند و امثالهم سوال می کنند اما همیشه یک سوال را پیش از هر پاسخ مطرح می کنم که به نظرم توجه به آن ضروری است. آن سوال این است که هدف از ادامه تحصیل چیست؟ صریح و بدون تعارف صحبت کنیم! برخی صرفا می خواهند دکترا بگیرند تا در ایران وکیلی، وزیری یا چیزی شوند یا حداقل در دستگاه های دولتی حقوق بالاتری کسب کنند یا شغل مطمئنی در دانشگاه داشته باشند. برخی می خواهند خارج بیایند و تحصیل در جاهایی که کمک مالی می دهند را بهترین راه گریز می دانند. برخی تصور می کنند که به صورت طبیعی باید درس را تا دکتری ادامه داد و آنجا متوقف شد و امثالهم. پاسخ همیشگی من این است:

اگر تیپ بچه های خرخوانی هستید که عشق کتاب و مقاله خواندن و نوشتن و تئوری خواندن و تئوری بافی هستید، یک شغل امن استاد دانشگاهی با حقوق پایین با دردسر کم و بدون درگیری با جامعه و مسائل روز آن را بخواهید ، دکتری خواندن را توصیه می کنم اما اگر اهل عمل و ایجاد تغییر در جامعه اید و هی از خواندن و نوشتن بدون دستی در عمل داشتن خسته می شوید و دوست دارید که زیاد وراجی نکرده و بیشتر چیزی را بسازید، جریانی را بیاندازید، بنگاهی را درست کنید و ایده ای را به اجرا درآورید، در این صورت نباید دکتری بخوانید و باید فوق لیسانس بگیرید. چنین آدم هایی که عموما اکثریت آدمها را تشکیل می دهند نباید دکتری بخوانند. تحصیل در مقطع دکتری آدمها را برای تحقیقات آکادمیک آماده می کند و تحقیقات آکادمیک امور نسبتا انتزاعی هستند که ربط کمی با مسائل روز و واقعیت های ملموس دارند. مهارت های زیادی برای انجام یک تحقیق علمی و آکادمیک با معیارهای موجود نیاز است که کسب این مهارت ها و تسلط بر آنها زمان می برد و نیازمند آموزش است در حالیکه این مهارت ها در عمل و زندگی روزانه کاربرد چندانی ندارد.

برخلاف آنچه که در ایران رواج دارد، در اکثر کشورهای غربی (تا جایی که من فهمیدم) بازار کار برای فوق لیسانس به مراتب بهتر از دکتراست یعنی دکترا داشتن شانس کار یافتن را زیاد نمی کند و ای بسا کم کند. به تعبیری وقتی کسی به جای 4 سال تجربه کاری عمرش را صرف گذراندن دکتری می کند گفته می شود که چهارسال از کار و تجربه دور بوده و نسبت به رقبا در موقعیت ضعیف تری قرار می گیرد! درعین حال می گویند که شخص دارای مدرک دکتری بیش از حد ماهر (over qualified) است باز برخلاف تصور ما ایرانیان که گمان می کنیم هرچه کارمند ما مهارت بیشتری داشته باشد در شرکت های بین المللی این مسئله خیلی خوشایند نیست زیرا احتمال جدایی فرد و نارضایتی شغلی وی را زیاد می کند. دکتر … می گفت که در انگلیس به من صریحا می گفتند که اگر فوق لیسانس داشته باشی حقوق بالاتری می دهیم و استخدامت می کنیم تا حالا که دکتری داری.

بدانید و آگاه باشید که دکتری گرفتن نتیجه اش این می شود که باید برای بازار کار آکادمیک که در همه جای دنیا بازار کوچکی است (دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی) و حقوق متوسطی دارد خود را آماده کنید. این حرف خیلی طبیعی است که کسانی که در دانشکده های فاینانس فوق لیسانس مالی می خوانند و در بازارهای مالی مشغول به کار می شوند چندین برابر همان استادهای فاینانس که پیش آنها مدیریت مالی آموخته اند درآمد دارند.
در عمل هم دیده ایم که کسانی که به اشتباه دکتری را شروع می کنند معمولا در اواسط کار گیر می کنند، خسته می شوند، از تحقیق لذت نمی برند و دائم خود و دیگران را سرزنش می کنند و احتمالا دوره را تمام نکرده رها می کنند. من کاملا قبول دارم که بهترین راه برای خارج آمدن و تجربه زندگی در خارج از کشور را داشتن ادامه تحصیل است اما قویا توصیه می کنم که اگر با خود در مورد نکته بالا تعیین تکلیف نکرده اید ابتدا برای فوق لیسانس در اروپا اقدام کنید. اشتباه نشود من برای کسانی که مسلم است که می خواهند دکتری بخوانند همیشه توصیه کرده ام که اصلا خود را معطل خواندن فوق لیسانس در داخل یا خارج نکنند و مستقیم برای دکترا در آمریکای شمالی اقدام کنند ولی اگر این مسئله برایتان مسلم نیست یک فوق لیسانس در اروپای قاره ای (در جاهایی که پول می دهند) خواندن می ارزد و به نظرم قابل توصیه است.

تکمله: حمید بوستانی هم در نقد/تکمیل دیدگاه من نکاتی را نوشته و در بخش کامنت ها هم دیدگاه هایی را در آنجا رد و بدل کردیم.

7 دیدگاه

  1. ح.ق said,

    اکتبر 16, 2009 در 5:41 ق.ظ.

    به نظرم توصیفت از درآمد آکادمیک درست نیست. چه در اروپا و چه در آمریکای شمالی حقوق (حداقل در فاینانس) آکادمیک کما بیش در حد مشاغل سطح بالای فاینانس است. با این تفاوت که فرد لازم نیست از هشت صبح تا هشت شب با کراوات و کت شلوار سر کار حاضر شود و کارهایی بکند که ممکن است دوست نداشته باشد. اگر نسبت حقوق به زحمت (از جنس زحمت ناخوشایند) را حساب کنی به نظرم تحصیل دکترا و گرفتن یک شغل دانش‌گاهی اتفاقن یک سرمایه‌گذاری کاملن عاقلانه است. خصوصن که اگر رسمی بشوی برای نزدیک به 25 سال حقوق کاملن بالایی با امنیت زیاد و کار کم دریافت خواهی کرد.

  2. اکتبر 16, 2009 در 3:48 ب.ظ.

    […] 2009 دیدگاه‌تان را بنویسید: Go to comments علی سرزعیم در این پست راجع به ادامه تحصیل در مقطع فوق لیسانس و دکترا نوشته […]

  3. مهدي said,

    اکتبر 16, 2009 در 9:07 ب.ظ.

    سلام، من تقريبا سه سال با اين مسئله به طور عملي مواجه بودم. بعد از تموم كردن ليسانس مهندسي، وارد MBA و تا حدود زيادي كار شدم. من هم كاملا قبول دارم كه دكتري خوندن نبايد براي همه بديهي باشه و چرخه دانشگاه بايد خروجي غير از استاد دانشگاه هم داشته باشه. همينطور غير كاربردي بودن تحقيقات دانشگاهي مخصوصا براي كساني كه ميخوان تو ايران كار كنن. اما نكته اي كه به تجربه ديدم، مشكلات بازار كار و عدم رضايت بخش بودن اونه (منظور من داخل ايرانه). واقعا كارهايي كه تو ايران و مخصوصا تو رشته هاي ما (پروژه هاي مشاوره، كارهاي تحليلي و ..) انجام ميشه، اصلا رضايت بخش نيست. من حدود 10 پروژه و مجموعه مختلف رو تجربه كردم ولي نتيجه نهايي اين بود كه حداقل فعلن فضاي كار با معيارهايي علاوه بر درآمد (نگفتم غير از درآمد!) رضايت بخش نيست. در مورد كارآفريني و … واقعيت اينه كه يا بايد اونقدر توانمندي مالي و مديريتي و بكر بودن ايده داشت كه كاملا مستقل بود و يا دوباره همون وضع قبلي. با همه اين اوصاف تجربه كار رو كاملا لازم ميدونم ولي بعد از اين تجربه معتقدم اگر ادامه تحصيل با چشمان باز و حفظ و ارتقاي بعضي مهارت هاي عملي باشه ميتونه گزينه مطلوب باشه.
    به اندازه يه پست شد، زياده جسارت است!

  4. عباسی said,

    اکتبر 17, 2009 در 12:57 ب.ظ.

    البته به نظر من کار آکادمیک اونقدر ها هم که ما فکر می کنیم لذت بخش نیست.تدریس وکار کردن رو موضوعاتی که شاید هیچ وقت به درد نخورن من فکر نمی کنم چندان لذت بخش باشه.
    من فکر نمی کنم این روند زیاد پایدار بمونه وبالاخره جامعه متوجه میشه ارزش خروجی دانشگاه ها به مراتب کمتر از میزان سرمایه ای است که در دانشگاه ها سرمایه گزاری می شود.
    در ضمن خیلی از استادها هم از کارشون راضی نیستن ولی فکر می کنن اگه این موضوع رو بگن پرستیژشون از بین میره.

  5. مهتا said,

    اکتبر 18, 2009 در 9:52 ق.ظ.

    من فکر می کنم این حرص کاذبی که الان در ایران اره افتاده و همه دارن خودشون می کشن که دکتری بخونن بخاطر اینه که ما ویژگیهای کامل یک کشور در حال توسعه داریم . بازار کار در جایی که نه قانون و مقرراتی هست و همه چیز با پارتی و دغل بازی پیش میره و کسی با تحصیلات دیپلم می تونه با پارتی بازی خودش رو دکتری جا بزنه اصلا بحث انتخاب منطقی وجود نداره!
    از فضای آکادمیک ایران حال تهوع به آدم دست میده بخصوص تو دانشگاه آزاد و پیام نور ..
    کلا می خوام بگم که این توصیه ها در داخل ایران راه به جایی نمی بره!

  6. سپتامبر 6, 2010 در 6:47 ق.ظ.

    به نام خدا.
    سلام.
    ميشه بين تحقيقات آكادميك و كاربردي بودن جمع كرد.
    لزوما در مقابل هم نيستند.
    مهم اينه كه بعد ديدن نياز ها و شكافها سراغ ايده پردازي بريم.
    ضمنا، به نظر من، كه مشغول تدريس در دانشگاه هستم، كار آكادميك و پژوهش لذت بخش است، اگر ….
    اگرش را فرد و عوامل مختلفي تعيين ميكند كه باز در اختيار فرد است!

  7. behcafe said,

    مِی 15, 2012 در 5:15 ب.ظ.

    سلام و ممنون از اطلاعاتی که میدی
    حقیقتش یک راهنمایی میخوام ازت. من لیسانس حسابداری دارم و یه جورایی به اقتصاد علاقه مند شدم. کتاب «تکامل نهادها و اندیشه های اقتصادی» نوشته ای ک هانت، ترجمه سهراب بهداد بود که منو شیفته علم اقتصاد کرد. از اون موقع به بعد تصمیم گرفتم واسه ادامه تحصیل اقتصاد بخونم البته شاید هم به خاطر تنفر شدیدی که از حسابداری دارم باشه،نمیدونم، خودمم بعضی موقع ها شک میکنم که آیا واقعاً اقتصاد همون چیزیه که من دنبالشم؟!
    نمیدونم میتونم منظورمو برسونم یا نه، اصلاً شده تا حالا به یه چیزی علاقه شدید پیدا کنی و بعد یه مدت علاقه کمرنگ تر بشه، یه مدت رنگ و رو بگیره و باز روزی برسه که فکر کنی اصلاً علاقه ای در کار نیست؟!
    میخوام بگم خودمم گیج شدم
    بعضی مواقع فکر میکنم که شاید به دلیل عدم آشنایی با سایر علومه که تا یه خورده راجع به شون تحقیق میکنم و مطلب ازشون میخونم میبینم که انگار به این علم هم علاقه دارم مثل علوم اجتماعی، سیاست، فلسفه
    البته به نوع مطلب هم ربط داره
    مثلاً همین اقتصاد که میگم عاشقشم رو اگه تاریخ اقتصاد بخونم خوب سر چوب میشم و علاقه هه گل میکنه ولی اگه برم بشینم پای این بحث های خبری اقتصادی و مقاله های امروزی که به هر صورتی یه نوع تحلیلی ارائه میکنن که آدمو قانع کنن که مثلاً این تحلیل با این علم داره توجیه میشه، حالم بهم میخوره از هر چی اقتصاده
    بگذریم
    حالا با این خصوصیات من و البته این موضوع که من هم با همون نوع آکادمیکی که گفتی حال میکنم و علاقه به خوندن و یه جورایی به قول خودت تئوریسین شدن و دانشگاهی بودن دارم، دوست دارم راهنماییم کنی
    من نه خرخونم، نه از نوع هیچی نخونش
    چند باری کنکور ارشد دادم و البته اقتصاد شرکت کردم ولی قبول نشدم
    بماند که یه روزایی می رسید که کلاً از اقتصاد پشیمون میشدم
    حقیقتش خودمم نمیدونم لای این همه کتاب و کلاً توی این زندگی دنبال چیم
    یه روز اینوری
    یه روز اونوری
    ولی مطمئنم یه چیز توی وجودمه
    دوستش دارم و اصلاً واسه همینه که باز برمیگردم دنبال اقتصاد (البته گفتم ممکنه به دلیل عدم آشنایی با علوم دیگه باشه که میام سراغ اقتصاد)
    و اونم اینه که شدیداً علاقه دارم به اینکه توی یک زمینه ای صاحب نظر بشم، درس بدمش، نظر بدم، …
    چیکار کنم من؟
    در ضمن فعلاً شرایط تحصیل در خارج از کشور رو هم ندارم
    نه زبانم خوبه، نه پولشو دارم
    کلاً مفلوکی هستم که خیالات خودم و آرا بزرگان حیرونم کرده
    پیشاپیش از راهنمایی هات ممنونم
    موفق باشی


بیان دیدگاه