بروکسل نامه 2- ایمنی

یکی از دوستانم که آمریکا بود وقتی برگشت می گفت به ما ایرانی ها باید یک چیز ساده را آموزش داد و آن پرهیز از خطر و ایمنی است. من آن زمان نمی فهمیدم منظورش چیست و چرا این حرف را می زند ولی الان درک بهتری از حرف وی دارم. این قضیه در بروکسل دیگر واقعا برایم مسلم شد. مثلا چه در ایتالیا و چه در بلژیک وقتی ماشین ها به یک دوچرخه سوار نزدیک می شوند طوری راه را کج می کنند که یک متر فاصله پیدا کنند اما در ایران هیچ ماشینی چنین کاری نمی کند (تا جایی که من دیدم). از آن جالب تر چیزی است که اینجا خیلی چشمگیر است و آن لباس های شبرنگ است. تقریبا همه دوچرخه سوارها نه تنها چراغ عقب و جلو و چشمک زن دارند بلکه تقریبا همه لباس  شبرنگ می پوشند و با بندهای کوچک شبرنگ پاچه های شلوار را می بندند. اکثرا هم کلاه ایمنی بر سر خود می گذارند. حتی وقتی که بچه ها سوار دوچرخه های خودشان هستند لباس شبرنگ می پوشند. این قضیه نه تنها شبها بلکه صبح ها که از دید من هوا کاملا روشن شده رواج دارد. از آن جالب تر اینکه وقتی مدارس صبح ها بچه ها را بیرون می برند (مثلا کلیسا برای آموزش دینی (بله کلیسا!) یا تفریح یا بازدید… ) همه بچه های کوچک لباس شبرنگ می پوشند.

چند شب پیش از کلاس زبان با دوچرخه بر می گشتم. ماشین پلیس که رد می شد گفت بزن کنار. آمد گفت چراغ دوچرخه ات خاموش است. گفتم نمی دانم چه شده دیگر کار نمی کند. با تعجب گفت خانه ات کجاست. آدرس را گفتم. گفت خیلی خوب نزدیک است. برای احتیاط از پیاده رو برو. گفتم مگر تخلف نیست. گفت چرا ولی چاره ای نیست خیلی خیلی خطرناک است با این وضع از خیابان ها برگردی. این در حالی است که خیابان ها با چراغ های موجود کاملا روشن است و دید کافی ایجاد می کنند.

به نظرم همه ما ایرانی ها (از جمله خود من) نیازمند آموزش این قضیه هستند. یادم می آید که چندی پیش در خبرها خواندم که دزدی مسلحانه ای صورت گرفته بود و سارقین پس از خروج خودرویی را متوقف کرده و فرار می کنند. جالب اینجاست که مردم عادی دنبال سارق مسلح کرده بودند. سارق فراری مردم عادی هم به دنبالشان! و مردم محاصره کرده بودندش!! برای من همیشه جای سوال بود که چطور پلیس های بینوای ایران به جلیقه ضد گلوله تجهیز نمی شوند ولی در عین حال با جرات و جسارت وارد درگیری به سارقین مسلح می شوند. این روزها نیز خبر شهادت یکی از پرسنل نیروی انتظامی شنیدیم. کاشکی تشکلی غیردولتی یا خانواده آن مرحوم قضیه مجهز کردن پلیس ها به لباس ضدگلوله را دنبال کنند تا به سرانجام برسد.

6 دیدگاه

  1. حامد شیخ الاسلام said,

    نوامبر 27, 2010 در 10:07 ق.ظ.

    راست میگی علی جان . اما این در روحیه مردم ایران نهادینه شده . ریسکهای بالا در تجارت ، زندگی ، رانندگی ، حتی سلامت و تنفس در این هوای وحشتناک تهران … ما عادت کرده ایم که تا زمانی که خطر و نابودی ما را در برنگیرد به خطر کردن ادامه دهیم و بیازماییم آزموده را !

  2. اشكان said,

    نوامبر 27, 2010 در 11:08 ق.ظ.

    نكته ي جالبي بود

  3. نوامبر 28, 2010 در 1:43 ب.ظ.

    آخرین پست هایتان با ذکر منبع در صفحه “اقتصاد” فیس بوک قرار داده می شود.

    http://www.facebook.com/pages/aqtsad/119937744735233

  4. پویا said,

    نوامبر 29, 2010 در 2:13 ب.ظ.

    سلام
    سوالم بی ربط به پست شماست ولی لازمه
    به نظر شما ابتنای علم اقتصاد روی فرض سنگینی مثل عقلانیت انسانها که تقریبا غیر واقعی است این علم را بی استفاده نمیکند؟
    و آیا تا بحال پیشرفتی در واقعی کردن این فرض شده یا خیر؟
    این موضوع بطور عام برای من جالب است اما بطور خاص برای من که روی تئوری بازیها کار میکنم مهم است.
    ممنون

  5. عباسی said,

    نوامبر 29, 2010 در 6:43 ب.ظ.

    سلام. پاسخ ایمیلتون رو دادم.


بیان دیدگاه