چگونه انقلاب شد؟ چگونه تداوم یافت؟

اگرچه تحلیل های طبقاتی اشکالاتی دارد اما هر منظری منافع و معایبی دارد و صرف وجود نقصان در چارچوب تحلیل مانع نمی شود که از آن استفاده نکرد مگر آنکه این نقصان خیلی خیلی بزرگ باشد. بهرحال، به نظر من تحلیل طبقاتی در مورد انقلاب ایران و تداوم آن با ساده سازی زیاد می تواند تا حد زیادی واقعیت را به شرح زیر توضیح دهد:

پدیده انقلاب محقق نمی شود مگر آنکه تعداد خیلی خیلی زیادی در آن مشارکت کنند. به تعبیر ساده مگر وقتی که طبقه متوسط و طبقه پایین همزمان در انقلاب مشارکت کنند. شرکت طبقات پایین به تنهایی منجر به شورش های کور می شود که به راحتی با سرکوب نظامی می توان مسئله را حل کرد. شرکت طبقات متوسط به تنهایی نیز همانند اعتراضات سال گذشته نمی تواند به ثمر بنشیند. لذا انقلاب اسلامی از اتحاد این دو طبقه محقق شد. روشنفکران دینی و غیردینی طبقه متوسط را به اعتراض سیاسی علیه حاکمیت کشاند. روحانیت نیز در بسیج طبقات پایین موثر بود. این همکاری ضمنی ثمر خود را به شکل انقلاب نشان داد.

از فردای پیروزی مشکلات خود را نشان داد چرا که روحانیت سودایی در سر داشت که با خواسته های طبقه متوسط سازگاری نداشت. به صورت طبیعی نخست احزاب غیر مذهبی که مطالبات طبقه متوسط را نمایندگی می کردند حذف شدند. سپس کسانی که در جناح حاکم تمایلاتی در جهت مطالبات طبقه متوسط داشتند حذف شدند (بازرگان، طالقانی، مطهری، بهشتی،  بنی صدر، منتظری). با حذف آنها طبقه متوسط کسان دیگری را به عنوان سخنگوی خود جذب کرد که خاتمی، موسوی و هاشمی مهمترین آنها هستند.

آنچه در سالهای اخیر رخ داده نتیجه و ادامه منطقی و طبیعی آن مشکلی است که از ابتدا وجود داشت. روحانیت حاکم به راستی با طبقه متوسط و اندیشه ها و مطالباتش مشکل دارد و روز به روز فاصله خود را به این طبقه بیشتر می کند. در حال حاضر هاشمی مهمترین شخصیتی  است که در چهره های موجود می تواند مطالبات این طبقه را رهبری کند و به همین دلیل هم بیشتر مورد نفرت جناح حاکم قرار گرفته است. اتکای حاکمیت به طبقه پایین روز به روز شدیدتر می شود و همین امر نیز آنها را آسیب پذیرتر می سازد. وقتی نخبگان ازحکومت فاصله بگیرند، حمایت سیاسی شکل پوپولیستی می یابد که به آسانی می آید و به همان آسانی نیز می رود کما اینکه شاه نیز پس از کناره گیری نخبگان، حمایت توده مردم را به سادگی از دست داد.  دقیقا به همین دلیل حاکمیت باید از تبعات احتمالی اجرای سیاست های اصلاحی اقتصادی نظیر هدفمند کردن نگران باشد.

4 دیدگاه

  1. حامد said,

    اکتبر 26, 2010 در 2:05 ب.ظ.

    سلام جناب سرزعیم. مطالبت عالیه. فقط لطفا اسمی از افراد نبر که هنوز برخی به «سر سانسور سلامت باشد» اعتقاد دارند. توی این مقالهچند تا اسم بردی. ممکنه فیلتر بشی
    با تشکر

  2. اکتبر 26, 2010 در 7:22 ب.ظ.

    به نظر من تحلیل شما از نقش روحانیت دقیق نیست.
    نخست آنکه احزاب غیرمذهبی الزاما مطالبات طبقه متوسط را نمایندگی نمی کردند. برای مثال گروه های چپ، بخش اعظم پایگاهشان در میان طبقه کارگر و اقشار پایین بود.

    دوم آنکه احزابی که حذف شدند، همچون ملی مذهبی، نهضت آزادی و سازمان مجاهدین همگی دارای وجهه بارز و برجسته مذهبی بودند و غیرمذهبی نبودند.

    سوم آنکه معلوم نیست منظور از «روحانیت» کدام قشر است؟ آیا منظور هر فرد معمم است؟ آیا جامعه روحانیت و مجمع روحانیون، جامعه مدرسین، طالقانی و بهشتی و منتظری و هاشمی را می توان به هر شکلی در یک دسته قرار داد؟

    چهارم آنکه از سران آشکار و پنهان جنبش سبز، حداقل نیمی از میان روحانیون بوده و این در حالی است که این جنبش به طبقه متوسط تعلق دارد و با سخن شما ناخواناست: هاشمی، خاتمی، کدیور، منتظری، کروبی، صانعی، موسوی خوئینی ها، ابطحی و … همه روحانی اند.

    با در نظر گرفتن این اصلاحات، نوشته شما واجد معنا و تحلیلتان صحیح خواهد بود.

  3. علی said,

    اکتبر 27, 2010 در 8:43 ق.ظ.

    فکر می کنم از نظر تاریخی حذف حزب توده و بقیه گروههای چپ بعد از حذف گروههای ملی (جبهه ملی و نهضت آزادی) بود. در واقع گروههای چپ در حذف گروههای ملی با روحانیون انقلابی همکاری کردند.
    نکته دیگر در پاسخ رامین: این که شعار یا ایدئولوژی حزب توده و گروههای مارکسیستی دفاع از طبقه کارگر و ضعیف بود آیا به این معنی است که پایگاه اجتماعی این گروهها هم طبقات ضعیف بودند؟ تردید دارم. احزاب چپ در بین کارگران صنعتی و البته کارمندان و روشنفکران نفوذ داشتند اما عمده طبقات پایین پیرو و تحت نفوذ روحانیون بودند. در واقع روحانیون در جلب حمایت توده مردم سبقت گرفتند و این شاید به سبب پایگاه عمیق مذهبی شان بود. بنابراین تحلیل طبقاتی این نوشته از این جهت درست است.

  4. ali said,

    نوامبر 2, 2010 در 6:07 ب.ظ.

    با سلام خوب و پر طمطراق شروع کردید ولی زود به وسط مقال رسیدیدوسریع نتیجه گرفتید مرد مومن انقلاب نتیجه مشارکت هر سه طبقه است ضعیف قوی متوسط منتها نتیجه رشدفکری جامعه در این مرحله شد انقلاب اسلامی.کلیه ضدانقلاب و اصلاح طلب بدلیل اینکه هیچ گونه کمک فکری به مردم نمیتوانند بکنند و تنها مرجع فکری مردم در این مرحله فقط روحانیت شیعه انقلابی حزب اللهی است دیگران باید حالا حالا سماق میک بزنند.رشد سریع جامعه ایرانی باعث این شده منورالفکری که فکر میکند از مردم جامعه بیشتر میفهمد بنشیند و امثال تحلیل به قول قشر ضعیف تخماتیک بالا را ارائه کند که به روحانیت هم فحش میدهد وهم در اخر از او تعریف کند.مرد حسابی تا به کی از این دری وری ها قر قره میکنید.
    یا حق


بیان دیدگاه