غرب را نمی شناسیم

یکی از انگیزه های مهم من برای ادامه تحصیل در خارج از ایران دیدن و فهمیدن تمدن غرب بود چیزی که بیش از پیش از رسیدن به این خواسته خود را دور و دورتر می بینم. گرفتاری درسی در کنار مسئولیت های سنگین خانوادگی مجالی برای شناخت فرهنگ غرب باقی نمی گذارد. آنچه بر جا می ماند نگاهی به ظاهر شهرها، ظاهر آدم ها و ظواهر امور است بدون اینکه درکی و تفسیری از آن داشته باشیم. محدودیت زبان، محدودیت مالی و محدودیت زمان مانع می شود تا با جنبه های مختلف این فرهنگ نظیر تئاترها، سخنرانی ها، فیلمها، برنامه های تلویزیونی و شب نشینی ها ارتباط برقرار کنیم. لذا همان نگاه توریستی را در یک بازه زمانی بلندتر و طولانی تر حفظ می کنیم و نهایتا توهم می یابیم که غرب را شناختیم.

اینک به خوبی می فهمم که چطور برخی افراد مذهبی یا انقلابی به غرب می آیند و تندتر از قبل باز می گردند. وقتی شما از سرکلاس یا لابراتوار و آزمایشگاه صاف و مستقیم به خانه بروید و حلقه ارتباطات تان را محدود به ایرانی ها کنید البته چیزی از غرب نخواهید فهمید جز ظاهر زنان و نظم بهتر زندگی شهری. اولی مقوم دیدگاه های مذهبی می شود مبنی بر انحطاط غرب و دومی موجب حسرت در استفاده از تکنولوژی و مدیریت روز که خوشبختانه با سنت های ما تعارض ندارد! به این ترتیب با افتخار بدون اینکه در دیانت و نگاه سنتی دچار چالشی شویم به میهن باز می گردیم در عین اینکه انگ غرب را ندیده نفی می کنیم را نیز کنار می زنیم.

متاسفانه آنچه این مشکل را تشدید می کند روحیه ایرانی ها در ارتباط با همدیگر است. خیلی از دانشجویان ایرانی کمتر دوست خارجی می یابند و بیشتر با هم مشغولند و ضعف زبان موجب می شود تا نتوانند لذت مصاحبت را در صحبت با یک غیرایرانی تجربه کنند. من اگرچه دوستان خوب ایرانی در میلان داشتم ولی متنفر بودم از اینکه در جایی دکترا بخوانم که در برنامه اش ایرانی ها زیاد باشند. من این را آفت می دانم و به بقیه نیز توصیه می کنم خود را محدود به ایرانی ها نکنند. کمی تلاش کردم تا در کنار درس پای صحبت های غیردرسی را با همکلاسی هایم باز کنم و از این رهگذر روزنه ای برای شناخت فرهنگ شان باز کنم. آنچه سوغات کلامی من برای دوستانم در تهران است از خلال این گفت و شنودها به دست آمده است که شما را نیز شریک می کنم.

ارتباطات اندک و ناچیزی که من با جامعه ایتالیایی برقرار کردم گرچه ناچیزتر از آن است که موجب ادعایی برای شناخت این فرهنگ عمیق شود اما تنها مرا متقاعد نمود که قضایا عمق بیشتر و پیچیدگی بیشتری دارد. مهد کودک بچه ها و شرکت در میراسم مدرسه و جشن های تولد همکلاسیها یکی از فرصت هایی بود تا با خانواده های اایتالیایی آشنا شویم. رفت و آمد با یکی از خانواده های ایتالیایی نشان داد که خانواده چقدر در ایتالیا حداقل در بخش هایی از آن مسئله ای جدی است. وقتی در جمع دوستان و همکلاسی ها گپ می زدیم این سوال را مطرح کردم که بین شمال و جنوب ایتالیا چه فرقی است، دختری پاسخ داد که در شمال خانواده ضعیف است مثلا ما هفته ای یکی بار پدر بزرگ و مادر بزرگ را می بینیم، آنقدر روابط سست شده که با دایی و خاله سه ماهی یک بار دید و بازدید داریم ولی در جنوب اینگونه نیست… . نمی خواهم از این چند شواهد موردی نتیجه ای کلی بگیرم ولی وقتی تماسی برقرار نکنیم تصورات قالبی در ذهن می نشیند و عطش شناخت را به شکل تقلبی سیراب می کند.

3 دیدگاه

  1. مهدی said,

    اکتبر 8, 2010 در 10:24 ب.ظ.

    سلام، اول اینکه تبریک بابت شهر و دانشگاه جدید، انشالله موفق باشید و خوش بگذره. پارسال که جنوب نیامدید، حالا شمال بیایید خوشحال میشم.
    در مورد شناخت غرب: نوشته بنظرم بایس آمد، مثل اینکه فرد یا افراد مشخصی مد نظرتان بوده و توصیف حال آنها را کردیده اید، در حالی که حداقل احساس من از خارج رفته ها طور دیگری است و معمولا با دیدن احترامی که افراد به هم می گذارند و سکولاربودن جامعه که نتیجه اش پذیرش عقاید و رفتار هر کس در محدوده خودش است، نگاه ها متعادل تر یا بیشتر مواقع جانب دارانه نسبت به غرب می شود.
    در مورد تجربه همزیستی با غیر ایرانی ها کاملا موافقم. من به دو گروه از بچه های ایرانی در دو جای مختلف سر زدم و کاملا احساس کردم که این سبک خارج درس خواندن، باعث محدود شدن فرصت های کسب تجربه است، هر چند مزایای خودش را دارد. دوستی دارم که هم اتاقی دانشگاه و حتی اتاق های مجاور و همینطور هم خانه ای ها، ایرانی اند و بعد از سه سال خارج بودن نه زبان آنجا را یاد گرفته و نه تغییر محسوسی در انگلیسی داشته! علاوه بر ارتباط با خارجی ها، بنظرم باید فرصت تنها بودن را هم برای خود ایجاد کرد…
    الان یادم افتاد که انتشار کتاب را هم میخواستم تبریک بگویم! مستدام باد 🙂

    • علی سرزعیم said,

      اکتبر 9, 2010 در 7:08 ق.ظ.

      نوشته من بیشتر معطوف به مذهبی ها و انقلابی های نسل قبلی هاست نه نسل فعلی و گروه خاصی از دوستانمان گرچه شامل حال آنها نیز می شود

  2. http://searchascent.blogspot.com/ said,

    اکتبر 10, 2010 در 8:50 ق.ظ.

    نکات خیلی خوبی را ارائه کردید. تعامل با خارجی ها، کمک زیادی به شناخت دقیق کشور دیگر می کند و در ضمن باورهای ما را در برخی مقولات مانند دینداری، مدیریت، مردم، جامعه و … به چالش می کشد.


بیان دیدگاه