آیا گسترش فقر و نابرابری موجب روی کارآمدن احمدی نژاد شد؟

این دیدگاه که احمدی نژاد در دور اول به دلیل شدت فقر و نابرابری توانست بالا بیاید، در میان ایرانیان بسیار رواج دارد اما بررسی علمی مسئله متفاوت از حدس و گمان است. دکتر جواد صالحی مقاله ای جالب و خواندنی نوشته و این مسئله را به تفصیل مورد بررسی قرار داده که حیفم آمد شما را در یافته های این مقاله سهیم نکنم. فقر و توزیع درآمد را جداگانه بررسی کنیم:

اول، فقر:

–          خط فقر در سال 2004 برای فرد روستایی درآمد روزانه 7679 ریال (2.71 دلار) و برای شهری 10866 ریال (3.84 دلار) بوده است.

–          در سالهای اول انقلاب کاهش فقر در روستاها سریعتر از شهرها بوده است.

–          در دهه هشتاد میلادی فقر هم در شهر و هم در روستا به سرعت افزایش یافت. علاوه بر این شدت فقر (یعنی وخامت فقر) نیز افزوده شد. یعنی سیاست های پوپولیستی دهه شصت شمسی (یعنی کوپنی کردن و امثالهم) نتوانست فقرا را حمایت کند.

–          همه شاخص ها و اقسام روش ها متفق القول نشان می دهند که در 16 سال پس از پایان جنگ (یعنی دوره هاشمی و خاتمی) فقر کاهش یافت. جالب این است که وخامت فقر با  سرعت بیشتری بهبود یافت.

–          توقف سیاست تعدیل پس از بحران بدهی ها و اعمال سیاست های پوپولیستی نظیر کنترل قیمت ها و امثالهم نه تنها فقر را کاهش نداد بلکه افزایش داد.

–          در دوره خاتمی فقر شدیدا کاهش یافت.

–          مستقل از اینکه خط فقر کجا قرارداده شود، کاهش فقر در فاصله 1988 (پایان جنگ) تا 2004 (ظهور معجزه هزاره یعنی ظهور احمدی نژاد) غیرقابل انکار است. اگر خط فقر را 2 دلار در روز تعریف کنیم فقر از 20% به 5% کاهش یافت و اگر 4.25 دلار تعریف کنیم، 40 درصد کاهش دیده می شود.

–          ادبیات وسیعی هست که رشد فقررا کم می کند امارشد ناشی از درآمد نفت فقر را بیشتر کم می کند زیرا شوک نفت رونق ساخت و ساز و مسکن را به دنبال دارد که این بخش کارگران غیرماهر را بیشتر جذب می کند.

–          در مورد تاثیر سیاست های اصلاح ساختار بر کاهش فقر نمی توان سخن گفت اما سیاست های اجتماعی نظیر کشیدن راه، آب، برق و مدرسه و بهداشت نقش قابل ملاحظه ای در کاهش فقر داشته است.

–          جمع بندی: جمهوری اسلامی در کاهش فقر در مجموع موفق بوده است! خصوصا در دوره مطعون 16 سال انحراف (دوره هاشمی و خاتمی).

حال به روند نابرابری پس از انقلاب بپردازیم.

جمع بندی را اول بگویم: نابرابری در طول دوران جمهوری اسلامی تقریبا ثابت بوده و در حد سالهای اولیه دهه 1970 یعنی حدود سال 1348 و 1349 شمسی باقی مانده است. یعنی اصولا جمهوری اسلامی علی رغم همه کارها در کاهش نابرابری ناموفق بوده است.

–          رشد قابل توجه درآمدهای نفتی در سال های 1354 که در خاطره پدران ما دوران طلایی رفاه بود دورانی بود که نابرابری به نفع اغنیا افزایش یافت. در فاصله 1990-1992 و 1999-2002 که درآمد نفت بالا رفت همین اتفاق مجددا تکرار شد.

–          شاید مشارکت بالا در انقلاب ناشی رشد نابرابری در جامعه بوده است .

–          وقوع انقلاب یک کاهش در نابرابری را موجب شد (شاید دلیل آن فراری دادن اغنیا، ملی کردن بنگاه ها و مصادرات باشد).

–          در فاصله سالهای 2003 – 2005 (یعنی سالهای آخر خاتمی) نابرابری به کمترین میزان پس از انقلاب رسیده بود.

–          شواهد ضعیفی به نفع منتقدین سیاست تعدیل در دوره هاشمی وجود دارد مبنی بر اینکه نابرابری کمی به نفع اغنیا افزایش یافت ولی فقر افزایش نیافت. در عین حال این واقعیت نیز هست با شروع اصلاحات اقتصادی (تعدیل) نابرابری کاهش یافت و با تداوم اصلاحات اقتصادی نابرابری ثابت ماند. لذا نمی توان سیاست تعدیل و اصلاحات ساختاری را عامل نابرابری شمرد.

–          نابرابری نسبت به سیاست های اقتصادی و حتی وقوع انقلاب مقاوم بوده و تاثیر نپذیرفته است. معدود تغییراتی که در نابرابری رخ داده بیشتر ناشی از درآمد نفت بوده تا اصلاحات اقتصادی.

علت روی کار آمدن احمدی نژاد این نبوده که نابرابری افزایش یافته بود ولی ممکن است این خواست که بالاخره یک سیاست مدار بتواند این وعده اولیه و همیشگی رهبران حکومت را محقق کند  و این مشکل مزمن را حل کند، در روی کار آمدن وی موثر بوده باشد.

6 دیدگاه

  1. علیرضا said,

    آوریل 4, 2010 در 10:51 ق.ظ.

    مشکل احساس فقره…
    در دوره سازندگی به طرز بی سابقه ای به «احساس نیاز مصرف» دامن زده شد در حالی که هرگز و هرگز در اون امکان رفع نیاز به آن سرعت وجود نداشت.
    پرفسور فرامرز رفیع پور در کتاب توسعه و تضاد در این مورد به تفصیل بحث کرده است.

  2. آوریل 5, 2010 در 4:21 ب.ظ.

    این احساس نیاز مصرف هم از اون حرفا بود. کلی خندیدیم. از این به بعد باید به جای اندازه گیری فقر یا نابرابری یه «احساس سنج» بذاریم و احساس مردم رو اندازه بگیریم و سیاستمون رو بر این مبنا بنا کنیم

  3. علی said,

    آوریل 6, 2010 در 5:50 ق.ظ.

    چرت مطلق بود. کدوم کنترل قیمت؟ گرونی و اجاره و همه ی اینا رو در نظر گرفتن ایشون تو ویرجینیا تک؟ رو چه حسابی نشستن و از فرسنگ ها دور تر بدبختی یه ملت رو بررسی کردن.

    • علی سرزعیم said,

      آوریل 6, 2010 در 6:34 ق.ظ.

      سیاست کنترل قیمت در مقاطعی اعمال شد و مقصود هم عموما قیمت کالاها و خدمات دولتی است که عمل شد و موجب زیان دهی شرکت های دولتی که بخش بزرگی از اقتصاد ایران هستند شد. بله این سیاست (کنترل دستوری قیمت ها) اساسا در کنترل قیمت ناموفق خصوصا در بلندمدت است. نکات گفته شده در آمارهای هزینه خانوار و امثالهم وارد می شود و ایشان در نظر گرفته اند. این جور مفت اظهار نظر کردن چرت مطلق است.

  4. reza said,

    آوریل 6, 2010 در 7:55 ق.ظ.

    «در دوره خاتمی فقر شدیدا کاهش یافت»
    خيلي خنده دار هستش.احتمالاً اين آقاي كارشناس هيچ اطلاعي از اوضاع اقتصادي ايران نداره

  5. رضا شهسوار said,

    آوریل 7, 2010 در 10:12 ب.ظ.

    سلام آقاي دكتر سرزعيم
    ضمن تشكر از ارائه اين پست جالب و خسته نباشيد به شما .
    اين مقاله دكتر صالحي چندان جديد نيست . مربوط به سال گذشته هست و هنگامي كه منتشر شد در بين بعضي اقتصادانان ايراني داخل كشور از جمله آقاي دكتر سوري واكنش هايي را بدنبال داشت . بزرگترين ابهام و مشكل مقاله دكتر صالحي در اين هست كه ايشان خط فقر را در حدود 4-2 دلار تعريف مي كنند كه برگرفته از محاسبات بانك جهاني هست و چندان نمي تواند نمايانگر فقر و خط فقر و اوضاع اقتصادي ايران باشد . اصولا در مطالعات مربوط به ادبيات محاسبه شاخص هاي فقر ، انچه كه مهم هست نحوه تعيين خط فقر هست به صورتي كه اندازه خط فقر تمامي نتايج يك مطالعه را تحت اشعاع قرار خواهد داد به عبارتي نتايج يك مطالعه كاملا به انتخاب خط فقر حساس هست و اين خود باعث مي شود كه به اينگونه مطالعات بايستي با ديده ترديد و احتياط نگريسته شود . به عنوان مثال شما مي توانيد با انتخاب يك خط فقر نتيجه بگيريد فقر در ايران كاهش يافته و من با انتخاب خط فقر ديگر به شما نشان مي دهم كه شاخصهاي فقر در ايران افزايش يافته اند . امروزه اصولا روشهايي همانند تكنيك سلطه تصادفي وجود دارد كه نتايج آن مستقل از خط فقر هست و مي توان به نتايج آن بيشتر اتكا نمود . دكتر سوري در اوايل سال 1388 در مقاله اي به محاسبه فقر و نابرابري طي سالهاي 86-1383 پرداخت كه نتايج آن با نتايج مطالعه دكتر صالحي متفاوت بود و نشان از افزايش شاخصهاي فقر در ايران طي سالهاي اخير داشت و اتفاقا دكترصالحي به نتايج آن اعتراض داشت و حتي باعث مباحثات لفظي بين آنها در وبلاگ خود دكتر صالحي نيز گرديده بود . من سه مقاله برايتان ايميل خواهم كرد اگر ايميل خود را در اختيار اينجانب بگذاريد . مطالعه اين مقالات نيز به منظور مقايسه جالب بوده و در عين حال خالي از لطف نيست . اين سه مقاله مربوط به دكتر سوري و واكنش دكتر صالحي به آن مقاله و جواب مجدد دكتر سوري به ايشان مي باشد .


بیان دیدگاه