بروکسل نامه 9- شهری بین المللی

این روزها که هوا بهاری شده و خورشید ظاهر گشته، زیبایی بروکسل نمایان گردیده است. اینک برداشتم از شهر عوض شده و یک جور دلبستگی نسبت به آن پیدا کرده ام. اگرچه مردم اینجا مثل ایتالیایی خوشحال و خندان و گرم نیستند اما یک مزیت مهم در اینجا هست که در آنجا نیست و آن بین اللمللی بودن شهر است. سوار اتوبوس می شوی اقسام ملیت ها و لهجه ها را می شنوی. وقتی بچه ها را به پارک می برم قطعا یک ایتالیایی، یک عرب، یک اروپایی غیر از بلژیکی (مثلا آلمانی) … هستند و همه به راحتی انگلیسی صحبت می کنند و می شود با آنها وارد صحبت و گفت و گو شد. شهر به مراتب بیش از میلان پارک های زیبا دارد و این به جذابیت شهر افزوده است. غیر از آن، وجود ساختمان های مدرن و بلند و شیک چهره شهر را کاملا شهری مدرن گردانده اگرچه این بلژیکی ها معماری خاص خود را دارند. در مجموع، یکم سختم است که سال دیگر از اینجا برگردم.

-نمی دانم چرا دست و دلم به طرح مسائل فکری نمی رود. فعلا همین مطالب ساده را داشته باشید تا حس و حالم تغییر کند.

بروکسل نامه 8- منازعات قومی و شومی منابع در بلژیک

سالها قبل شنیده بودم که بلژیک یکی از کشورهایی است که منازعات قومی در آن جدی بوده و آنها توانسته بودند به شکل موفقی آن را حل کنند. شاید به همین دلیل بوده که عبد الله رمضان زاده که به مسائل قومی و کردستان علاقه مند بوده برای دکترای خود به بلژیک آمده بود (آنگونه که شنیده ام). بهرحال واقعیت این است که در بلژیک فرانسوی زبانها و هلندی زبانها و یک اقلیت آلمانی زبان حضور دارند و باهم همزیستی کج دار و مریز دارند. به این معنی که هر از چند گاهی تب جدایی طلبی داغ می کند و احزاب خواهان تجزیه کشور رای می آورند. من شناخت درستی از امور اینجا ندارم ولی آنقدر که فهمیدم هر دو گروه برای خود پارلمان جداگانه دارند و تشکیلات مستقلی آنها را اداره می کند گرچه تلاش کرده اند که سیستم را تا جای ممکن همگون کنند. مثلا همه چیز در ادارات دولتی حداقل به دو زبان فرانسه و هلندی است (به علاوه انگلیسی). اسم تمام خیابان ها، تابلوها، ….. . همه کارمندان دولتی باید به هر دو زبان مسلط باشند….
در گذشته معادن ذغال سنگ در بخش فرانسوی زبان قرار داشته و درآمد آن موجب گردیده بود تا وضع فرانسوی زبانها نسبت به هلندی زبانها بهتر باشد اما ظاهرا هلندی زبانها روی اموری چون آموزش خوب سرمایه گذاری کردند و به همین دلیل در بلندمدت وضع آنها بهتر از فرانسوی زبانها شده است خصوصا با توجه به کاهش اهمیت ذغال سنگ در سبد انرژِی مصرفی کشورها. یعنی همان قضیه شومی منابع
نکته جالب اینجاست که در دهه 60 میلادی که ایتالیا می خواسته از بلژیک ذغال سنگ وارد کند این شرط را گذاشته بود که کارگران این معادن از ایتالیا باشند. به همین دلیل مهاجرت زیادی از جنوب ایتالیا به بلژیک صورت گرفته و ایتالیایی ها اقلیت بزرگی در این کشور به شمار می روند که ماندگار شده اند.
ظاهرا بیش از یک سال است که این کشور دولت ندارد و مسئولین سابق امور را اداره می کنند. قوانین جدید و تصمیمات جدید وضع نمی کنند و صرفا قوانین و تصمیمات قبلی را اجرا می کنند. هر از چندگاهی تظاهراتی برای فشار به سیاست مداران برای رسیدن به تفاهم رخ می دهد ولی تا الان موثر نبوده است. آینده چگونه خواهد بود را نمی دانم ولی به نظرم مطلبی که بی بی سی گذاشته بود خیلی در این قضیه اغراق نموده بود و با هر کس از دوستان ایرانی که صحبت می کنی از تجزیه بلژِک و آشفتگی اوضاع سوال می کنند. برای ما که خیلی در بطن امور نیستیم مشکلات سیاسی مذکور نمود بیرونی نداشته و اصلا آن را احساس نکرده ایم.

شبکه جهانی خبر

دانشکده اشتراک روزنامه وال استریت ژورنال (نسخه اروپا) را دارد و این روزنامه رایگان توزیع می شود. لذا هر روز نگاهی به آن می اندازم. بیش از یک ماه پیش مطلب جالبی در آنجا نوشته شده بود. سازمان سیا واحدی دارد برای ترجمه تعداد زیادی روزنامه ، رسانه و وبلاگ های خبری دنیا به زبان انگلیسی. نمی دانم معیار انتخاب روزنامه ها از انبوه روزنامه های موجود در هر کشور چیست. حدود 1700 منبع خبری از 130 کشور دنیا.
ولی بهرحال این کار روزانه انجام می شود و هزینه بالایی بابت آن صرف می گردد. روشن است که تقاضای بالایی برای چنین چیزی می تواند وجود داشته باشد اما به دلیل اینکه سیا نمی تواند با تمام روزنامه ها روی نحوه تقسیم درآمد ناشی از فروش ترجمه ها به تفاهم رسد، این ترجمه ها فروخته نمی شود و صرفا در اختیار دستگاه های دولتی آمریکا قرار می گیرد. در همان جا با گری سیک (که متخصص امور ایران است) مصاحبه کرده بود و وی استفاده از این سرویس را برای کسب اطلاع از دیدگاه های رهبران کشورهای دیگر تایید کرده بود. روشن است که چنین کاری برای کشور بزرگی چون آمریکا صرفه دارد ولی ای کاش محصولات چنین کاری برای دیگران حداقل پس از گذشت مدت زمانی در دسترس قرار می گرفت.
اسم این تشکیلات world news connection است.

ادغام وزارت صنایع و بازرگانی

چند سال قبل در یک سرمقاله روزنامه ضرورت انجام اینکار را نوشته بودم. خوشبختانه اینکار بالاخره انجام شد. وزارت بازرگانی سازمانی بود مبنتی بر ذهنیت کنترل قیمت ها و تجارت خارجی دولتی و تداخل زیادی با وزارت صنایع و وزارت کشاورزی داشت. لازم بود این سازمان با تحول دیدگاه ها تحول یابد. اینک باید دید که سیاست های تجاری مرتبط با بخش های غیرصنعتی را چگونه محول می کنند یا این گره در این بخش ها باز باقی خواهد ماند

اهمیت نمادهای تاریخی و ملی

من تا وقتی به شهر رم نرفته بودم اهمیت سمبل ها و نمادهای تاریخی را درک نمی کردم. رم افتخار ایتالیایی هاست و همه دوستان ایتالیایی ام به من توصیه می کردند که حتما رم را ببینم. در شهر رم سه اثر برجسته تاریخی وجود دارد که در میان انبوه چیزهای دیدنی متمایز از بقیه هستند. یکی بنای colosseo است یعنی جایی که بردگان در آنجا باهم می جنگیدند که از بیرون خیلی با عظمت است (همین آدمی را گول می زند. بلیط گرانی می خری که داخلش را ببینی ولی وقتی داخل می روی می بینی صرفا خرابه ای باقی مانده!) دومی مجموعه واتیکان است که انصافا زیبایی خیره کننده ای دارد. من که تمام مدت مبهوت کلیسای Basilica بودم و این همه زیبایی و عظمت را نمی توانستم هضم کنم. سومی بنایی است به نام vittoriano. این سومی بنایی تاریخی نیست بلکه بنایی جدید است که این سومی با مجسمه هایی از سربازهای رومی، هویت تاریخی رم را همانند دیگر بناها حفظ می کند. به این شکل تصور سرباز رومی و قدرت و صلابت آن در ذهن ها ماندگار می شود. اسامی را به شکل اصلی نوشتم تا بتوانید در اینترنت عکس ها و فیلم های مربوطه را جستجو کنید.
این مقدمات را گفتم برای اینکه این یک نکته را بگویم. واقعا ما نیاز داریم تا سمبل های تاریخی مثل سرباز دوره هخامنشی را برجسته کنیم. الان به خوبی حس می کنم که شاه چه کار مهمی کرده بود که تخت جمشید را برجسته نمود گرچه اصلا لازم نبود در این کار افراط کند و با مذهب درگیر شود. احساس می کنم مجسمه ها و بناها در شهرها اهمیت ویژه ای دارند و روحی به شهرها می دهند اما متاسفانه هنوز در شهر تهران با آن بزرگی چیز قابل مقایسه ای با بنای میدان آزادی ساخته نشده (غیر از برج میلاد). برای یک غیرایرانی و حتی یک غیرتهرانی چنین سمبل هایی در تهران وجود ندارد چه رسد به شهرهای دیگر. از اینرو باید تلاش های احمدی نژاد و مشایی را برای احیای این سمبل ها قدر دانست. در انقلاب، چنان بغض و کینه نسبت به شاه وجود داشت که تلاش می شد تا همه اقدامات وی منفور قلمداد شود. این حالت در وضعیت عصبانی انقلابی شاید مفهوم باشد اما لازم نبود پس از پیروزی و کنار زدن شاه ادامه یابد و سیستم خود را گرفتار حرف هایی کند که در آن حالت خاص بیان شده بود.

بروکسل نامه 8- حراجی اسباب بازی

بسیاری از اسباب بازیها جذابیت بسیار کوتاهی دارند یعنی به رغم جذابیت اولیه بسیار به سرعت برای بچه ها تکراری و غیرجذاب می شود (چند تا کلمه جذب!!!!) لذا همیشه در ذهنم این بود که مبادله اسباب بازیها اگر کار شدنی باشد برای همه بهتر است (همان بهبود پارتویی). چندی پیش مهد کودک بچه ها نامه ای داد مبنی بر فروش اسباب بازی و …. . وقتی در روز موعد رفتم فهمیدم قضیه به این قرار بوده کسانی که اسباب اضافی و سالم در خانه داشتند را قیمت گذاری کرده و در مدرسه به فروش گذاشته بودند. من خرید اسباب بازی دست دوم را عیب نمی دانستم و نمی دانم چون عمر برخی اسباب بازیها اصولا در خانه ما کم است! نکته جالبی که آنجا دیدم این بود که حراجی مذکور منحصر به اسباب بازی نبوده و شامل لباس های کودکان هم می شد. ما برای خود کسر شان می دانیم که لباس دست دوم بخریم ولی این بلژیکی ها که وضع مالی شان خوب است چه هجومی آورده بودند. آنها چنان خرید می کردند که برای من تعجب آور بود. به این قضیه توجه کنید که مراجعین، والدین دانش آموزان این مدرسه و مهدکودک بودند (عموما) و مدرسه به دلیل خصوصی بودن قاعدتا با اقشار متوسط به بالا روبروست (به استثنای ما!).

بازهم سنت و مدرنیسم

آنچه که من از مدرنیته می فهمم این است که در مدرنیته ارزش جدیدی به ارزش های آدمیان اضافه می شود و آن ارزش «آزادی» است. در گذشته و در سنت ها چنین ارزشی نبوده و یا برجسته نبوده و جدی گرفته نمی شده است. این در دوران مدرن است که آزادی ارزشی جدی و مهم و کلیدی قلمداد می شود. حال مدرن ها دو دسته می شوند.
مدرن های دو آتشه یعنی مدرن های ارتودکس که تحت نام «لیبرتارینیسم» قرار می گیرند و مدرن های معمولی.
از دید لیبرتارین ها آزادی نه تنها ارزش که مهمترین ارزش است و بر همه ارزش های دیگر غلبه دارد و اگر در امری با ارزش های دیگر تعارض یافت ارزش های دیگر را باید کنار زد. از همین منظر آنها در مسائلی چون تجارت مواد مخدر، تن فروشی و فاحشه گری، همجنس بازی و چندزنی و امثالهم اساسا معتقد به تایید آنها هستند چرا که آزادی را اصل مقدم و اولی تری بر امور دیگر می دانند. ظاهرا بهترین کتاب در این زمینه کتاب لیبرتارینسم از A تا Z است.
دسته دیگری هستند که همان مدرن های معمولی اند و معتقد به ارزش آزادی اند اما گاه در تعارض با ارزش های دیگر، آزادی را قربانی می کنند. در همین موارد یاد شده خیلی از مدرن ها معتقد به جواز این امور نیستند. از دید مدرن های دو آتشه این دسته اخیر در یک تناقض گرفتارند و حداقل موضع گیری سازگاری ندارند. اتفاقا این دسته در اکثریت هستند به لحاظ تعداد معتقدین.
حال به مذهب بر گردیم. در دینداری سنتی نیز اگرچه جملاتی از حضرت علی در تمجید آزادی هست اما نمی توان قبول کرد که آزادی ارزش مهمی در نگرش سنتی باشد. دینداری مدرن یا همان روشنفکری دینی، دینداری ای است که ارزش آزادی را در کنار دیگر ارزش های سنتی قبول می کند اما آن را یگانه ارزش یا ارزش فائق نمی شمرد و همانند مدرن های معمولی معتقدند که در تعارض با برخی ارزش های دیگر از جمله ارزش های سنتی و دینی، می توان ارزش آزادی را قربانی کرد همانگونه که مدرن های معمولی اینکار را انجام می دهند.
تتمه: فکر کنم با این توضیحات توجیه برخی موضع گیری های من روشن تر شود.

معیار خوشبختی

سخن از ازدواج بود. برای تفکیک ازدواج موفق از ازدواج های ناموفق این معیار به نظرم رسید. اگر دو نفر دو مرتبه در موقعیت اول قرار گیرند آیا دوباره همدیگر را انتخاب خواهند کرد؟ اگر جواب مثبت باشد آن ازدواج ازدواج موف happy marriage خواهد بود. این قضیه منحصر به ازدواج نیست. همین سوال را در مورد تحصیل و اساسا کل زندگی می توان مطرح کرد. اگر عقربه زمان به عقب برگردد انتخاب های مان چه قدر تغییر خواهد کرد؟ آیا همین رشته ها را خواهیم خواند؟ همین شغل ها را خواهیم پذیرفت؟….. از مرحوم روزبه (از موسسین مدرسه علوی) نقل کرده بودند که در واپسین روزهای حیات از ایشان سوال شده بود که اگر به عقب برگردید چه خواهید کرد؟ با اطمینان به نفس گفته بود همین کارهایی که تا الان کرده بودم. من که حسرت چنین زندگی کردنی را می خورم.
البته اگر اقتصادی نگاه کنیم طبیعتا نباید انتخاب پس از کامل شدن سبد اطلاعات با وضع قبل لزوما یکی باشد!

انتخابات یا بیعت

این سوال که چطور انقلاب سال 57 با آن اهداف آزادیخواهانه به چنین نتایجی منجر شد سوال مهمی است که اندیشیدن در مورد آن بسیار پرثمر است. به باور من قضیه رای گیری در مورد نظام سیاسی ایران به شکل آری یا نه به جمهوری اسلامی نقطه انحرافی بود که با گذشت زمان تبعات آن بیش از پیش ظاهر گشت. آنچه در آن زمان رخ داد صرفا یک رای گیری ساده نبود بلکه تبدیل مقوله انتخاب به پدیده بیعت بود. در پدیده انتخاب، مردم با گزینه های مختلفی روبرو هستند و از بین آنها گزینش می کنند اما در بیعت کسانی که مصلحت را بهتر از مردم عادی مب بینند انتخاب می کنند و مردم با بیعت و رای آری حسن انتخاب آنها را تایید می کنند. این سرآغاز فاصله گرفتن از مردم سالاری و شیوع نخبه سالاری بود. کسانی مثل بازرگان به درستی با وجود تنها یک گزینه (گزینه جمهوری اسلامی) به این دلیل مخالفت نمی کردند که گزینه دیگری را مد نظر داشتند (حکومت دمکراتیک اسلامی) بلکه می فهمیدند پدیده جدیدی ذیل عنوان انتخابات دارد شکل می گیرد. گرچه اگر در آن مقطع گزینه های دیگری نیز مطرح می شد باز در نتیجه آن رای گیری تفاوت جدی ایجاد نمی شد اما سنت مسخ انتخابات به وجود نمی آمد.
(سالها قبل این مطلب را در وبلاگ نوشته بودم اما هر سال در 12 فروردین مجددا به یاد این قضیه می افتم و برایم این مسئله آنقدر مهم است که از تکرار آن ناخرسند نمی شوم).